گوناگون 09:41 - 28 مرداد 1396
حمله تروریستی به بارسلون، تهران جدید و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های شنبه-۲۸ مرداد- جای گرفتند.

سرمقاله‌های روزنامه‌های ۲۸ مرداد

احمد غلامی . سردبیر در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تیتر«مصدق انگلیسی هراسی با فوبیای خیانت»نوشت:

روزنامه شرق، ۲۸مرداد

پیرمرد کار خودش را کرد. کاسه صبر همه را لبریز کرد تا علیه‌اش کودتا کنند. مصدق، این پیرمرد لجباز و یکدنده می‌توانست راه دیگری برود. راهی که همه از آن منتفع شوند، هم خودش به نان و نوایی برسد و هم دیگران. دولت آمریکا را هم ناامید کرد. «ترومن» بدش نمی‌آمد با تکیه ‌بر باور ناسیونالیسم لیبرالیِ مصدق سدی در برابر گسترش کمونیسم ایجاد کند. از این‌رو پس از سخنرانی مصدق در سازمان ملل متحد در پی جلب همدلی‌اش برآمد تا او را در اردوگاه غرب نگاه دارد. ترومن به مصدق هشدار داد «روسیه همچون لاشخوری منتظر است تا نفت ایران را ببلعد.» ترومن از سیاست‌های استعماری فرسوده انگلیس دلزده و بیمناک بود. سیاست‌هایی که با دوران پسااستعماری همخوانی نداشت. از‌این‌رو وقتی نخست‌وزیر انگلیس خبر داد که کشورش قصد دارد از جنوب به ایران حمله نظامی کند، با مخالفت شدید ترومن روبه‌رو شد. اما مصدق، این پیرمرد یکدنده‌ی مبتلا به انگلیسی‌هراسی که فوبیای خیانت داشت تا پایش به ایران رسید باز کار خودش را کرد. او نه در پی قهرمانی و محبوبیت بود، نه سودای ریاست داشت. اما مخالفان پیرمرد همچنان معتقدند او باید به تقویت نهادهای حقوقی کشورش می‌پرداخت و قانون‌گرایی را ترویج می‌کرد. راهی که نرفت. شاید مصدق هم خودش انتظار چنین سرنوشتی را نداشت. دست بر قضا رخدادهای نامنتظره تاریخی با روح عدالت‌طلبش گره خورد و او را به سوژه سیاستی انقلابی بدل کرد. سیاستی انقلابی که نه با حال‌واحوال پیرمرد جور بود و نه با خاستگاه اشرافی‌اش. این سوژه پرتاب‌شده به دل سیاست، خواسته‌ناخواسته عصاره مردم زمان خودش شد: «انگلیسی‌هراسی با فوبیای خیانت». بالاخره عصاره‌ی مردم‌بودن، کار دست پیرمرد داد. تا ترومن رفت و آیزنهاور آمد همه علیه‌اش شدند. سازمان سیا از عوام‌گرایی مصدق نفرت داشت، می‌ترسید او شاه را مجبور کند تا به نقش محدودِ خود در قانون اساسی بسنده کند. از این‌رو انگلیس و سلطنت‌طلب‌های محافظه‌کار هم‌پیمان شدند تا او را از سر راه بردارند. از سوی دیگر افزایش محبوبیتِ مصدق به اختلاف سیاسی و حسادت‌ها دامن زد و جبهه ملی دچار تفرقه شد. سران جبهه‌ ملی همچون مظفر بقایی و حسین مکی به او پشت کردند و به شبکه‌ای از جاسوسان سلطنت‌طلب و جاسوسان انگلیس در ارتش و بازار پیوستند تا کار را تمام کنند. اگر مصدق انگلیسی‌هراسی بدبین بود که به نزدیک‌ترین کسانش اعتماد نداشت و در پشت نقاب هر کس جاسوسی می‌دید و فوبیای خیانت داشت، شاه هم انگلیسی‌هراسی بود که فوبیای حقارت داشت. با این تفاوت که مصدق تن به خیانت نداد اما شاه بارها تن به حقارت داد. «انگلیسی‌هراسی شاه حاد بود و تبعید پدرش به‌ دست انگلیسی‌ها در 25 شهریور 1320 بر آن افزود. این سوءظن که منافع انگلیس باعث می‌شود تا از اعراب در برابر ایران حمایت کند بی‌پایه و اساس نبود.» شاه امیدوار بود با ایجاد حکومتی حاکمیت‌مند، تجلی سه خواسته کمیاب سیاست در خودش باشد: قدرت، منزلت و ثروت. او با قدرت می‌توانست اراده‌اش را به دیگران تحمیل کند و به منزلت در خود دست یابد، و با انباشت ثروت هم بهره‌جویی‌ها و کامیابی‌ها را ممکن سازد. اما این پیرمرد آمده بود تا کاخ رؤیاهای شاه را ویران کند. مگر نه اینکه مصدق همچون او خاستگاه اشرافی و سلطنتی داشت و زخم‌خورده انگلیس بود و آرزوی قلبی‌اش ملی‌کردن صنعت نفت، پس چه‌چیز آنها را خصم یکدیگر کرد.

دلیل این خصم ساده و عمیق بود، برداشت آنان از سیاست با هم تفاوت داشت. مصدق می‌دانست اگر هدف امر سیاسی صلح بر پایه عدالت است رژیم طبیعی آن «دمکراسی» است. شاه اما رؤیای «دوگل»شدن در سر داشت. او در خاطراتش می‌نویسد: «وقتی دوگل از فرانسه صحبت می‌کند به‌نظر می‌رسد پژواک آرزوهایش را بیان می‌کند، آرزوهایی که من برای کشورم دارم... میهن‌پرست بزرگی که سرمشق من است.» ویلیام موریس، سفیر آمریکا در عربستان، به‌کنایه دوگل را با شاه قیاس کرده و بعد با این عبارات تحقیرش می‌کند: «پسر یک گروهبان بی‌سواد ایرانی، فریبکار و متظاهر و خجالتی که وارث تاج‌وتخت سه‌هزارساله شاهنشاهی هخامنشی است!» البته ناگفته پیداست در پس این تحقیرها ترس از جاه‌طلبی شاه هم وجود دارد. جاه‌طلبی که درصدد بود با کنارگذاشتن عربستانِ مورد حمایت انگلیس، خود به رهبری امریکا ژاندارم منطقه شود. شاه برای تحقق این رؤیا به‌سوی پنج رئیس‌جمهور امریکا روزولت، ترومن، آیزنهاور، کندی و جانسون رفت اما همه او را ناکام گذاشتند، تا دست آخر با نیکسون به رؤیای خود رسید. با کامیابی در این رؤیا او پا به عرصه قدرت، منزلت و ثروت گذاشت. اما شبح پیرمردِ سمج با اینکه به تاریخ پیوسته بود، دست از سرش برنمی‌داشت. شاه از پیرمردها متنفر بود. پیرمردهایی که اصل و نسب‌اش را می‌شناختند: فروغی و قوام و مصدق، هریک به نوعی. قوام خواسته، فروغی و مصدق ناخواسته تحقیرش می‌کردند. اینک آنان در آغوش خروارها خاک خوابیده بودند و وقت آن رسیده بود تا شاه حقارت‌هایش را با برپایی جشن‌های دوهزار‌وپانصدساله التیام بخشد. اما پیرمردها باز دست از سرش برنمی‌داشتند، فروغی، آبشخور فکر روشنفکران لیبرال بود که همواره مورد نفرت ‌شاه بودند. قوام، سرمشق تکنوکرات‌های نافرمان همچون ابتهاج و امینی بود و مصدق، شبح سرگردان عصاره مردم که آزادی و عدالت را بانگ می‌زد، پرنده‌ای بر بالای کاخ‌های سلطنتی که با هر بانگ‌اش خواب شاه را آشفته می‌کرد. شاید در یکی از همین شب‌ها بود که شاه هراسان از خواب پرید و در ذهنش پازل کابوسی را که دیده بود در کنار یکدیگر قرار داد. پازلی که تصویری گنگ و مبهم از انقلاب اسلامی 57 را نشان می‌داد و در انتها در پس پشت توده خشمگین مردم، پیرمردی ایستاده بود با لبخندی بر لب که معلوم نبود از خرسندی می‌خندد یا قصد تحقیرش را دارد، و یا هیچ‌کدام. پیرمرد فقط آمده بود تا کار خودش را تمام کند.

  • شفاف‌سازی را غیرممکن نکنیم

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه اعتماد، ۲۸ مرداد

روز خبرنگار و روزنامه‌نگار هم گذشت. در میان اظهاراتی که درباره این حرفه در رسانه‌ها منتشر شد، یک مورد بیش از سایر موارد می‌تواند برای همکاران رسانه‌ای و روزنامه‌نگار اهمیت داشته باشد. این مورد سخنان ریاست محترم قوه قضاییه است که در گرامیداشت این روز چنین گفتند که: «خبرنگاری شغل نیست بلکه وظیفه‌ای است که یک خبرنگار برای انتقال حقایق، پوشش رویدادها و شفاف‌سازی امور بر دوش خود احساس می‌کند و بر این اساس تلاش خبرنگاران برای تفهیم و استیفای حقوق مردم، شفاف‌سازی، کمک به آزادی و فهم وضعیت سیاسی قابل تقدیر است. به همان میزان که خبرنگاری یک ضرورت برای جوامع امروز است، کاری سخت نیز به شمار می‌آید و از حیث رعایت حدود اخلاقی، قانونی، شرعی، آزادی بیان و شفاف‌سازی به ویژه در کشور ما کار بسیار دشواری است. گاهی شنیده می‌شود که خبرنگاران به دلیل برخی برخوردهای قضایی از قوه‌قضاییه گلایه دارند. این در حالی است که برخوردهای قضات و قوه‌قضاییه در چارچوب قانون است و آنجا که قانون به صورت مطلق، «توهین، استهزا، افترا، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» و مواردی از این دست را جرم دانسته، قاضی و دستگاه قضایی دخالتی در کم یا زیاد کردن میزان جرم ندارند... ما می‌دانیم که فعالیت در این چارچوب کار بسیار دشواری است. امیدواریم قوه‌قضاییه نیز با خبرنگاران مهربان باشد اما خبرنگاران هم حدود را رعایت کنند تا با گسترش اخلاق و حمایت از آزادی، مردم از شفاف‌سازی رسانه‌ها بهره‌مند شوند.»ابتدا باید از حسن‌ظنّی که در این گفتار هست تشکر کرد و چشم‌انتظار بود که توصیه پایانی آقای رییس قوه با روزنامه‌نگاران جامه عمل بپوشد. انتظار روزنامه‌نگاران نیز این است که قضات با آنان براساس مُرّ قانون رفتار کنند ولی در این میان اختلاف مهمی در فهم نسبت به وظایف و مسوولیت‌های روزنامه‌نگار وجود دارد که در این یادداشت به آن اشاره می‌شود. مهم‌ترین مشکل روزنامه‌نگاران در فهم «عنصر معنوی» جرم انتسابی به آنان است. برای فهم دقیق موضوع از رفتار قضات نمونه می‌آوریم. آقای رییس قوه به خوبی می‌دانند که بسیاری از پرونده‌هایی که در دادگستری تشکیل می‌شود و از سوی دادستان یا بازپرس ایراد اتهام می‌شود و حتی قضات دادگاه‌های اولیه درباره آنها احکام محکومیت صادر می‌کنند در نهایت ممکن است حکم تبرئه صادر شود در حالی که برای فرد تبرئه شده هزینه‌های زیادی به وجود آمده و چه بسا مدت‌ها هم زندان رفته و از همه بدتر هزینه‌های معنوی زیادی نیز به او تحمیل شده باشد. پرسشی که از دست‌اندرکاران قضایی خواهد شد این است که مسوولیت این خطاها و خسارات به عهده کیست؟

فراموش نکنیم که حتی ممکن است پرونده منجر به صدور حکم و اجرا شود و برای نمونه متهمی اعدام شود ولی بعدها معلوم شود، حکم اشتباه بوده است. چه کسی پاسخگوی چنین خساراتی به مردم خواهد بود؟پاسخ در قانون آمده است. اگر اقداماتی که انجام شده عرفا معمول بوده و قضات تقصیری مرتکب نشده‌اند، مسوولیتی متوجه آنان نیست. در واقع نه تنها سوءنیتی از سوی قاضی وجود نداشته، بلکه عرفا و در حد معمول ضوابط را رعایت کرده است. ولی اگر در انجام وظایف قانونی خود دچار تقصیر شده و اقدامات او از قصور فراتر رفته و ضوابطی را که عرفا باید در نظر می‌گرفته، رعایت نکرده است، در این صورت قاضی اقدام‌کننده مقصر بوده و مسوولیت کیفری و مدنی دارد. در واقع در هر شغلی امکان خطا وجود دارد و خطا جزو ذات امور است، فقط پرسش این است که آیا این خطا ناشی از تقصیر و عدم رعایت نظامات مرسوم است یا ناشی از قصور و حتی طبیعت کار. اگر کسی کشته شود و ماموران فردی را در محل قتل در حالی که چاقو در درست دارد ببینند، به‌طور طبیعی او را بازداشت می‌کنند. ولی این را هم می‌دانیم که وی تا این مرحله قاتل محسوب نمی‌شود و این فقط یک اتهام علیه اوست چه بسا تبرئه شود. ولی اتهامی است که عرفا موجه است. حتی اگر در ادامه معلوم شود که او قاتل نیست در این صورت کسی بازپرس قتل را برای بازداشت این فرد سرزنش نمی‌کند زیرا او مطابق عقل عرفی در جامعه چنین تصمیمی را اتخاذ کرده است.

وظیفه بازپرس صدور حکم نهایی نیست؛ وظیفه او انجام تحقیقات مقدماتی و پیدا کردن فرد متهم به قتل است و در این مورد خاص، عرف و عقل به او اجازه ایراد چنین اتهامی به آن فرد را می‌دهد.

نکته مهم این است که اگر دست بازپرس در احضار و بازداشت افراد تا حدی بسته شود که فقط بتواند افرادی که قاتل بودن‌شان نزدیک به صد درصد است را احضار کند، در این صورت فعالیت قضایی و اجرای عدالت را تعلیق به محال کرده‌ایم.

 با این ملاحظه اگر منظور ریاست محترم قوه‌قضاییه این است که روزنامه‌نگاران در اجرای وظایف خود مرتکب هیچ اشتباهی و خطایی نشوند، باید گفت که اجرای رسالت مطبوعاتی تعلیق به محال شده است و استیفای حقوق مردم غیرممکن می‌شود. همان‌طور که بستن دست بازپرس برای احضار افراد و مظنونان به قتل، موجب تعلیق اجرای عدالت خواهد شد. آنجایی که قوه‌قضاییه و قضات باید با روزنامه‌نگاران متعادل برخورد کنند در این زمینه است. نمونه اخیر آن آقای یاشار سلطانی است. بر فرض که در انتشار لیست اسامی کسانی که از املاک نجومی بهره‌مند شده‌اند، نقایصی وجود داشته باشد (البته بنده نمی‌دانم که آیا چنین است یا خیر، فرض می‌کنیم چنین خطایی هم باشد)، ولی مگر روزنامه‌نگار می‌تواند تک‌تک موارد را پیگیری و حل کند؟ حضور اسامی در چنین لیستی مثل همان فردی است که با چاقوی خون‌آلود بالای سر یک جنازه به قتل رسیده ایستاده باشد، فوری متهم به قتل می‌شود، هرچند بعدا ممکن است تبرئه شود.

صدور حکم تبرئه از سوی دستگاه قضا برای رفع اتهام و اثبات بی‌گناهی فرد کفایت می‌کند. بنابراین نمی‌توان روزنامه‌نگار را به این عنوان که مثلا یکی یا دو فرد در لیست هستند که از املاک استفاده نکرده‌اند، مواخذه کرد.

ضمن اینکه رسیدگی‌های دقیق‌تر ممکن است نشان دهد آن افراد در جای دیگر و آپارتمان مجلل‌تر و ارزان‌تری نیز گرفته‌اند! و پس دادن واحدهای مذکور در لیست از باب روحیه عدالت‌خواهانه نبوده است!

بلکه از زاویه زیاده‌خواهی می‌تواند باشد! اینکه از سوی آقای رییس قوه گفته شده شفاف‌سازی در کشور ما کار بسیار دشواری است، درست است. ولی این دشواری را با برخورد متعادل و منطقی در رسیدگی قضایی می‌توان تعدیل کرد در حالی که اگر برخوردها تنگ‌نظرانه و با تفسیر محدودکننده از قانون همراه باشد، کار دشوار شفافیت را دشوارتر و حتی غیرممکن می‌کند.

  • از دمشق تا بارسلون

روزنامه کیهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه کیهان، ۲۸ مرداد

«نباید داعش را از بین برد چرا که این گروه تروریستی می‌تواند آمریکا را به اهدافش در منطقه برساند.» این جمله، بخشی از مقاله «هنری کیسینجر» است که به نوشته روزنامه انگلیسی ایندیپندنت، برای وبسایت خبری تحلیلی CapX و خطاب به دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا نوشته شده است. وزیر خارجه «ریچارد نیکسون» در ادامه مقاله‌اش، دلیل چنین پیشنهادی را چنین برشمرده که با استفاده از چنین جانورانی «می‌توان جلوی قدرت گرفتن ایران را در منطقه گرفت.» پس«نباید آنها را از بین برد»!

 آنچه روز پنج‌شنبه در بارسلونای اسپانیا رخ داد و طی چند حمله تروریستی، داعش 14 غیرنظامی بی‌گناه را کشت و 100 شهروند دیگر این کشور اروپایی را مجروح کرد، فقط پس لرزه‌های عملیات‌های بزرگی مثل آزادسازی حلب، موصل، عرسال، کوبانی و... نیست. نتیجه سیاست‌هایی است که گوشه‌ای از آن را هنری کیسینجر علنی کرد. «داعش را در منطقه حفظ کن» یعنی اولا، مانع از بازگشت آنها به خانه‌هایشان در غرب شو، ثانیا همچنان به هدف اصلی از تشکیل چنین موجوداتی که همانا، درگیر ساختن ایران و مقاومت است، بپرداز و از همه مهم‌تر این که، جان مردم اصلا اهمیتی ندارد! این «مردم» می‌تواند مردم آسیا و آفریقا باشد، می‌تواند حتی مردم اروپا باشد! حوادث هولناک اسپانیا که طی آنها تکفیری‌ها، ده‌ها زن و کودک بی‌گناه را به طرز ناجوانمردانه‌ای با خودرو زیر گرفتند و به خاک و خون کشیدند، حاصل همین استراتژی «داعش را نباید از بین برد» است.

حدود 5 سال پیش و زمانی که، غائله «داعش» و «تکفیری‌ها» را ساختند و این سگ‌های هار را به جان مردم انداختند، غرب هیچ اقدامی-تاکید می‌شود هیچ اقدامی- برای جلوگیری از هجوم تکفیری‌های چشم آبی از کشورشان به منطقه غرب آسیا نکرد چرا که برای این پروژه سنگین، به نیروی انسانی نیاز داشت، و از طرفی می‌خواست غرب را از لوث وجود چنین موجودات پلیدی پاک کند. استراتژیست‌هایی مثل کیسینجر که احتمالا راه‌اندازی غائله داعش نیز زیر سر چنین موجوداتی است، شاید، به اینجای کار فکر نکرده بودند که اگر این پروژه شکست خورد و تکفیری‌ها خواستند به خانه‌هایشان برگردند، چه خواهد شد. البته شاید فکر اینجای کار را هم کرده باشند اما جان مردم برایشان اهمیتی نداشته است. حادثه بارسلونا در یک کلام، نتیجه شکست پروژه داعش در غرب آسیا و پیروی از سیاست‌های امثال هنری کیسینجر است.

تروریست‌های تکفیری که خلافتشان در منطقه از هم فروپاشیده حالا، تغییر استراتژی داده‌اند. آنها دیگر لزوما، برای کشتن مردم بی‌گناه به بمب و اسلحه هم نیاز ندارند. با یک خودرو هم می‌توانند به جنایاتشان ادامه دهند. نام جدیدی هم برای تغییر سبک آدم‌کشی‌شان انتخاب کرده‌اند؛ «الخَیْلِ الْمُسَوَّمَه»، یعنی «اسب‌های نشاندار»: خودرویی را می‌دزدند، وارد اماکن پرجمعیت می‌شوند، به مردم یورش می‌برند و تا زمانی که پلیس و نیروهای مسلح از راه برسند، تا می‌توانند آدم می‌کشند. در ماجرای بارسلون، تروریست‌ها با استفاده از خودروهای به سرقت رفته به جمعیت مردم زدند و 14 نفر را به کام مرگ کشاندند و 100 نفر را هم راهی بیمارستان‌ها کردند. به گفته پلیس اسپانیا، 5 عامل انتحاری نیز قبل از انفجار کمربندهای انتحاری، شناسایی و به هلاکت رسیده‌اند. خدا می‌داند اگر این 5 نفر موفق به انجام عملیات می‌شدند، شمار تلفات این حوادث، چقدر بالاتر رفته بود.

حملات تروریستی دیگر محدود به عراق، سوریه، افغانستان و لیبی نیست. وقوع چنین حملاتی در اروپا و آمریکا نیز درست مثل این کشورهای جنگ‌زده، در حال تبدیل شدن به امری عادی است. راه مقابله با چنین حملاتی نیز تا زمانی که غرب با داعش و گروه‌های تکفیری به صورت «گزینشی» وارد نبرد می‌شود و دست از حمایت‌ این گروه‌ها برنمی‌دارد، بسته خواهد بود. با ادامه چنین وضعی، این مردم کشورهای اروپایی خواهند بود که باید «تقاص» حماقت‌های رهبرانشان را پس بدهند. اما با وجود همه این حماقت‌ها، راه جلوگیری از تکرار چنین تراژدی‌های هولناکی چیست؟

«اسلام هراسی» شاید یکی از اصلی‌ترین اهداف سازندگان داعش باشد. هنوز هم اگر به نحوه پوشش اخبار مربوط به تروریست‌های تکفیری در رسانه‌های غربی توجه کنیم، اصرار عجیبی روی آوردن کلمه «دولت اسلام» دیده می‌شود. محال است رسانه‌های مطرح غربی راجع به داعش خبر یا تحلیلی منتشر کنند اما از این کلمه در آن استفاده نکنند. واکنش عجیب ترامپ به این حادثه و منتسب کردن آن به مسلمانان، ادامه همان مسیر «اسلام هراسی» است. ترامپ با تعریف یک افسانه تاریخی مورد علاقه نژادپرستان آمریکایی به نوعی، خواستار کشتار مسلمانان در اروپا شده است! شاید عجیب به نظر برسد اما، تبعات شوم این سیاست نیز اکنون، به شکلی دیگر به خود غربی‌ها بازگشته است. دامن زدن به اسلام هراسی امروز به یکی از مهم‌ترین دلایل گسترش نژادپرستی و خشونت‌های ناشی از آن تبدیل شده است.

آنچه هفته گذشته در شهر «شارلوتزویل» آمریکا رخ داد، هم شباهت زیادی با حادثه تروریستی بارسلون دارد و هم ارتباط مستقیمی با آن دارد. در آن حادثه نیز یک آمریکایی با خودرو به جمعیت زد و شماری از مردم بی‌گناه این کشور را به خاک و خون کشید. اگر در بارسلونای اسپانیا، داعشی‌های متعصب مردم را می‌کشند در «شارلوتزویل» آمریکا نژادپرستان متعصب مردم را می‌کشند، نژادپرستانی که خواهان اخراج پناهجویانی هستند که از قضا، بسیاری از آنها در پی ترس از همین داعشی‌ها به اروپا‌گریخته‌اند! می‌توان به جرات گفت، بحران نژادپرستی که غرب را گرفتار کرده و به نوشته نیویورکر، آمریکا را تا آستانه یک جنگ داخلی جلو برده، با پروژه داعش که ساخته و پرداخته غرب است، ارتباط مستقیمی دارد.

پیروزی ترامپ در آمریکا در کنار سیل پناهجویان فراری از چنگ داعش به غرب، به نژادپرستانی که مثل داعش آدم می‌کشند، جان تازه‌ای داده و غرب را وارد بحران‌های تازه‌ای کرده است. به چنین شرایطی سیل بازگشت تروریست‌های چشم آبی به خانه‌هایشان را اضافه کنید. همه این‌ها، بحران‌هایی هستند که به ناآرامی‌ها در اروپا و آمریکا دامن زده و این کشورها را وارد بد مخمصه‌ای کرده‌اند. غرب امروز از بحران ناامنی رنج می‌برد و این بحران‌ها نیز حاصل، داعش، اسلام هراسی، پناهجویان، ترامپ و نژادپرستان است.

راه حل این بحران رو به رشد اما ، چه درآسیا و آفریقا و چه در آمریکا و اروپا تنها بمباران داعش و تکفیری‌ها نیست، راه‌حل، بمباران «ایدئولوژی داعش پرور وهابی» است. تا دلارهای سعودی، مدارس داعش پرور این رژیم در سراسر جهان و طمع رهبران غرب به دلارهای نفتی این رژیم قرون وسطایی هست، با بمباران تروریست‌ها کار به جایی نخواهیم برد. باید ایدئولوژی «وهابیت» را بمباران کرد و  با آل‌سعود که مروج این ایدئولوژی انحرافی و ضداسلام و بشریت است مقابله شود.

در بحبوحه حملات تروریستی اسپانیا و درست زمانی که ماشین جنگی داعش، مردم بیگناه این کشور اروپایی را «ِله» می‌کرد، خبر افتتاح نمایشگاه بزرگ دمشق با حضور ۴۳کشور مخابره شد. ۱۴۳ تیم از ۴۳ کشور وضعیت امنیتی سوریه را برای شرکت در این نمایشگاه مناسب دیده و در آن شرکت کرده‌اند. از آمریکا و اروپا بگیر تا آفریقا و آسیا در این نمایشگاه شرکت کرده‌اند. برپایی این نمایشگاه و وقوع آن حملات تروریستی یک پیام بیشتر ندارد: هرچه غرب آسیا به آرامش و امنیت نزدیک‌تر می‌شود، قلب اروپا و آمریکا، نا امن‌تر می‌شود.

  • تهران جدید

روزنامه رسالت در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه رسالت،‌۲۸ مرداد

«تهران جدید»عنوان ویژه نامه 128 صفحه ای روزنامه همشهری است. این ویژه نامه حاوی چکیده عملکرد آقای دکتر محمدباقر قالیباف در 12 سال تصدی‌گری شهرداری تهران است. تصویری که از تهران جدید ما امروز داریم شهری آباد است که هر گوشه اش تماشایی است. تهران امروز یک تهران آباد، پویا و پیشرو است. تهران امروز ام القرای جهان اسلام است. با آنکه ایران طی چهار دهه گذشته تحت ظالمانه ترین تحریم ها و بی رحمانه ترین برخوردها از سوی دولت های استکباری بوده اما پایتخت و شهرهای بزرگ کشور چهره یک کشور جنگ زده را ندارند. تهران امروز یک شهری است که تنه به تنه پایتخت های بزرگ جهان می زند.

تهران طی 12 سال گذشته با مدیریت جهادی ساخته شده است. تهران جدید را با صدها هکتار فضای سبز و بوستان های بی شمارش می توان دید.

مردم تهران شب‌ها در بوستان ها و فضای سبز تا نیمه های شب به تفریح و تفرج مشغول اند. صبح ها در همین بوستان ها صدها هزار نفر در 2100 ست ورزشی مشغول ورزش و نرمش هستند.

100 هکتار پارک فقط مخصوص بانوان است. بهشت پرندگان در 23 هکتار با 6500 گونه پرنده از شگفتی های بی نظیر تهران در میان پایتخت های جهان است. در باغ موزه دفاع مقدس هشت سال فداکاری و ایثار ملت را در قاب های بزرگ و دیدنی این باغ بزرگ به خوبی می توان دید.

نصب 2 هزار متر نقاشی در باغ موزه دفاع مقدس هر بیننده ای را به فضای عملیات بیت المقدس، عملیات آزادسازی خرمشهر می برد.

پانوراماهای دفاع مقدس که در نوع خود در خاورمیانه بی نظیر است از شگفتی های باغ موزه دفاع مقدس است. این ساخت که نمایی از مقاومت ملت ایران است از جاذبه های بزرگ گردشگری در تهران نیز محسوب می شود.

دکتر قالیباف طی 12 سال گذشته بزرگراه ها را 82 درصد افزایش داد و این رکوردی بزرگ است.

22 کیلومتر فقط طول تونل‌های بزرگ درون شهری تهران است که نمادی از کارآمدی کارنامه شهرداری تهران محسوب می شود.

ساخت «پل صدر» که از شاهکارهای پل سازی کشور است فقط ظرف 800 روز کار شبانه روزی انجام شد. پل صدر همچنان در صدر درخشش های تهران قرار دارد.

«شهر آفتاب» در جنوب پایتخت امروز به یک مرکز فرهنگی بزرگ در خدمت فرهنگ کشور است. مددسراها و گرمخانه ها و نیز خدمات عظیم در جنوب شهر تهران فاصله شمال و جنوب را طی 12 سال گذشته به کمترین کاهش داد.

امروز خدماتی که شهرداری تهران در جنوب شهر به شهروندان می دهد اگر بیشتر از شمال شهر نباشد قطعا کمتر نیست.

تهران سال 85 فقط 20 کتابخانه داشت اما امروز 380 کتابخانه فعال به دوستداران فرهنگ خدمات ارائه می دهند.

دکتر قالیباف سال 84 تهران را با 89 کیلومتر خط مترو تحویل گرفت و امروز پس از 12 سال با 189 کیلومتر خط مترو تحویل می دهد.

امروز با 200 کیلومتر طول شبکه اتوبوس های تندرو جابجایی مسافر به راحتی صورت می گیرد. این در حالی است که 13 هزار تاکسی نیز در دو سال اخیر نوسازی شده است.

امروز دریاچه «خلیج فارس» بخشی از نمای زیبای تهران در غرب این کلانشهر است. این منطقه به صورت یک منطقه گردشگری چشم هر بیننده ای را به خود جلب کرده و می نوازد.

امروز 23 شهر جهان خواهرخوانده تهران هستند. بنیاد «سیتی مایور» (city mayor) از میان بیش از 800 شهردار جهان عنوان هشتمین شهردار برتر دنیا را به دکتر قالیباف داد.

امروز تهران یکی از پنج شهر برتر دنیا در حوزه حمل و نقل عمومی است. سازمان ملل تهران را به دلیل ارتقای سطح کیفیت زندگی شهری تقدیر کرده و جایزه ویژه «متروپلیس» را به این شهر اختصاص داده است.

کل بدهی شهرداری تهران 15/5 هزار میلیارد تومان است. این در حالی است که طلب شهرداری تهران از دولت بیش از 19 هزار میلیارد تومان است.

متاسفانه دولت یازدهم با شهردار تهران روابط خوبی نداشت و این همه خدمات شهری در تهران در حالی انجام شد که شهردار تهران از حمایت دولت بی نصیب بود.

امروز شهردار جدید تهران چه شهری را تحویل می گیرد؟ او از شورای شهری برخاسته که همسو با دولت است پس در اولین گام می تواند طلب از دولت را نقد کند و بدهی های خود را تصفیه و با حداقل 4/5 هزار میلیارد تومان حاصل از این تسویه حساب به کار خود ادامه دهد.

این روزها تهران با یک مدیر جهادی وداع می کند. کسانی که وارث این همه عمران و زیبایی در تهران هستند باید بدانند چه شهری را تحویل می گیرند تا اگر خواستند روزی این امانت را به اهل خود در دوره های بعدی واگذار کنند کارنامه مشخص و دقیقی را ارائه دهند.

امروز هر کس که وارد تهران، پایتخت جمهوری اسلامی ایران

می شود باور نمی کند این شهر در حالی ساخته شده است که تمامی دنیای استکبار به رهبری آمریکای جنایتکار علیه ملت ما بسیج

شده اند تا نگذارند سنگی روی سنگ بنا شود.

تهران با زیبایی های بی نظیرش فریاد برمی آورد که هشت سال دفاع مقدس و نزدیک به 40 سال تحریم های ظالمانه که شدیدترین آن در 12 سال اخیر اعمال شده است اثری در عمران و آبادی ام القرای جهان اسلام نداشته است. تهران جدید را همه مردم با مدیران فعال و متعهد شهرداری طی نزدیک به 40 سال اخیر ساختند اما تهران 12 سال اخیر تهرانی نو و با مدیران جهادی به یاد ماندنی خواهد بود.

«تهران جدید» حتی اگر در دهه بعد هم کاری نشود همچنان «جدید»خواهد بود.

 


9373110
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است