خدایت رحمت کند، سید، آقافخرالدین حجازی، گداختهای که با حلق داغ و حنجره چخماقوش و کلمات آتشناک در دوران سیاه و شبهای دیجور دهه پنجاه، اینجا و آنجا، فریادهایت بلند بود. دو فریاد از تو به خاطر دارم در سخنرانیات با عنوان «فلسطین» [در دانشکده نفت جنوب (انجمن اسلامی)] و دیگری «شفاعت» [نمیدانم کجا؟ شاید کانون خداپرستان سوسیالیست مشهد1354]
اما چرا به یاد تو افتادم ای ناشناخته در «هفتحصار»
و ای منتشر «بعثت» و منتظر «شفاعت» اجدادت.
استاد دکتر نصرا... پورجوادی در یادداشتهای فیسبوکی (4) [به نقل از بخارا شماره 106] حکایتی نوشته بود:
«خواجهعبدا... انصاری... میگوید روزی سقایی از مقابل دکان ابوحامد رد میشد، ابوحامد از او آب خواست... ابوحامد پیاله را گرفت و به آن خیره شد. سقا گفت: «پس چرا نمیخوری؟» گفت: «بگذار اول این مگس آبش را بخورد تا بعد من بخورم.» این حکایت مرا به یاد فریادهای تو آورد سید، آقافخرالدین! در سخنرانی «شفاعت» میگفتی: عزیزان در مکتب ما در دین پرغرور و پرخروش ما، هم مبارزه در دنیا است، هم جهاد است، هم سیاست است، هم شفاعت است،هم حرکت است، هم سکون و آرامش. به اینجا که رسید، سید را میگویم، از فریاد و خروش سخنان آتشناک پایین آمد و بدون مقدمه گفت:
«که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد انبان گندم به دوش
نگه کرد و موری در آن غلّه دید
که سرگشته هر گوشه ای می دوید
عزیزان من، برگشت راه رفته را، راه طی شده را، هدف نان و گندم نبود، او باید «مور» را اول به خانه اول میبرد، مبارزه با ظلم از انسان عادل برمیآید، عزیزان [فریاد میزند] «کسی که منتظر مصلح است، خود باید صالح باشد» عزیزان من «نازپرورد تنعم نبود راه به جای، عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد. کسی که طالب شفاعت است باید خواهان عدالت در جامعه، در سیاست، در اقتصاد، در خانواده باشد...»
حیفم میآید اشارهای اگرچه بدون ربط با موضوع از سخنان سیّد در سخنرانی «فلسطین» نکنم؛ «سوگند به انجیر و زیتون... سوگند به آنجا که در آن انجیر و زیتون میروید، سوگند به فلسطین، سوگند به «فتح» سوگند به «الثوره الثوره حتی النصر» [شعار جنبش الفتح به رهبری عرفات، دوره و زمانه را درنظر بگیرید] سوگند به مبارزین، مجاهدان انقلاب فلسطین... سوگند به فتح، به الفتح، به مجاهدان فلسطین، به چریکها، به آنها که مشت بر سینه بیگانه میکوبند [دست ممتد].
شنیدیم «بوش» [بوش پدر رئیسجمهور اسبقالسابق آمریکا در زمان سخنرانی سیّد، رئیس سازمان «سیا» است] به پیامبر اسلام، به فلسطین قهرمان، به مسجدالاقصی، به مسلمانان، اهانت کردهای! اهانت میکنی! «مرتیکهی دونگ پدرسوخته» [عین کلام از اوست] میگویند باید مؤدب بود، باید ادب را رعایت کرد، خداوند در اینجا به من اجازه میدهد عترت جهان اسلام، خون جوشیدهی دانشجویان به من اجازه میدهد، وقتی به پیامبر به «اقصی» به فتح، به الفتح مجاهد، به فلسطین انجیر و زیتون، به مبارزه اهانت میشود، ای خاک بر سر فردی که در این «سیاهخانه» نتواند به مصداق بارز بیادبی و اهانت به انسانیت، به رئیس سیاه سیا، بالاتر از ابرو چیزی نتواند بگوید! [مستمعین با شعور و شور و شورش فریاد میزنند] نامت و یادت بخیر سیّد! دورهای بود. حرفی بود و حدیثی. حقشناسان را چه حال افتاد؟ یاران را چه شد... کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد!
پی نوشتها:
7178901