گوناگون 15:44 - 04 مرداد 1396
همشهری آنلاین ابوریحان نکرد باور
شعر طنز > عبدالرضا صمدی:شب قبل توی خوابم بودابـوریحان بیـرونی

برایش میوه آوردم

خیار و پرتقال‌خونی

 

نشست و گفت‌وگو کردیم

یکی دو فیلم هم دیدیم

میان حرف‌ها گاهی

لطیفه گفت و خندیدیم

 

کتاب درسی‌ام را زد

ورق تا صفحه‌ی آخر

و مضمون کتابم را

ابوریحان نکرد باور

 

به او گفتم که ما حالا

چگونه می‌کنیم تحصیل

سه فصل در مدرسه هستیم

سه ماه سال هم تعطیل

 

تأسف خورد و بعد فرمود

که با این خواب و خمیازه

تمدن را نمی‌سازید

شما با فرمت تازه!

 


تصویرگری: رسول آذرگون

9297198
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است