به گزارش همشهری آنلاین، راث در حالی در 2012 اعلام بازنشستگی کرد که از دو سال پیشتر قلم را برای همیشه زمین گذاشته و نوشتن را ترک کرده بود. خالق «پاستورال آمریکایی» و «من با یک کمونیست ازدواج کردم» در یکی از آخرین گفتگوهایش به پرسشهای خبرنگار نیویورک تایمز پاسخ داد. این مصاحبه ژانویه 2018 یعنی حدود چهار ماه پیش از مرگ او به شکل ایمیلی انجام شد تا نویسنده بزرگ آمریکایی برای پاسخ دادن به هر پرسش وقت کافی برای فکر کردن داشته باشد. آنچه میخوانید گزیدهای از این گفتگوی طولانی است.
- شما تا چند ماه دیگر 85 ساله میشوید. احساس پیری میکنید؟ پیر شدن شبیه چیست؟
بله. تا چند ماه دیگر از دوران پیری جدا و وارد دورهای عمیقتر از آن میشوم. همین حالا هم پایان هر روز تعجب میکنم که چطور تا اینجا رسیدهام. هر شب که به رختخواب میروم، لبخند میزنم و با خودم میگویم «یک روز دیگر هم گذشت». عجیب اینکه هشت ساعت بعد چشم باز میکنم و میبینم یک روز دیگر آغاز شده و من همچنان اینجا هستم. با خودم فکر میکنم «یک شب دیگر هم دوام آوردم» و این فکر لبخند به لبم میآورد. شب با لبخند به خواب میروم و صبح با لبخند بیدار میشوم. راستش خیلی خوشحالم که هنوز زندهام. وقتی این روند هر روز و هر هفته تکرار میشود، این توهم در ذهنم شکل میگیرد که زندگی فرآیندی ابدی است اما میدانم یک روز به پایان میرسد. زندگی بسان یک بازی است که من فعلا در آن برندهام و باید ببینیم این بخت خوش تا کی با من خواهد ماند.
- حالا که بازنشسته شدهاید، دلتان برای نوشتن تنگ نمیشود؟ اصلا به بازگشت از بازنشستگی فکر کردهاید؟
نه. اصلا. دلیل هم اینکه شرایطی که هفت سال پیش مرا به بازنشسته شدن ترغیب کرد، عوض نشده است. همانطور که در «چرا مینویسم؟» گفتهام، سال 2010 به این نتیجه رسیدم که بهترین کارم را نوشتهام و هر چیزی پس از آن بیاهمیت است. تا امروز هم حس درونی، توان جسمی و آمادگی ذهنی نوشتن اثری دیگر را در خودم ندیدهام؛ به ویژه اگر قرار بر نوشتن کاری خلاقانه و پیچیده در قالب یک رمان باشد. هر استعدادی شرایط خودش را دارد و قرار نیست همه برای همیشه در اوج باشند.
- به گذشته که مینگرید، 50 و چند سال نوشتن را چگونه میبینید؟
سرخوشی و لذت. نومیدی و آزادی. انگیزه و تردید و کنار همه اینها، یک تنهایی و خلوت شگرف. سکوت را هم فراموش نکنید. 50 سال سر کردن در اتاقی که بسان کف یک استخر ساکت است.
- در «چرا مینویسم؟» مقاله معروف خودتان یعنی «نوشتن داستان آمریکایی» را هم آوردهاید. سال 1960 معتقد بودید واقعیت آمریکایی چنان دیوانهوار است که از مرزهای خیال نویسنده هم فراتر میرود. حالا چطور؟ اصلا آمریکایی را که ما امروز در آن زندگی میکنیم پیشبینی کرده بودید؟
نه. مطلقا. هیچکس آمریکای امروز ما را در خواب هم ندیده بود. هیچکس (شاید جز اچ. ال. منکن که دموکراسی آمریکایی را «الاغهایی که شغالها را میپرستند» توصیف کرده بود) نمیتوانست مصیبت آمریکای قرن 21 را تصور کند. چقدر خام بودم من در 1960 که فکر میکردم در یک دوره مضحک از تاریخ آمریکا زندگی میکنم! آخر چگونه میتوانستم در آن سال درباره 1963 یا 1968 یا 1974 یا 2001 یا 2016 چیزی بدانم؟
- پیش از بازنشستگی به کنار آمدن با روزهای بسیار بسیار طولانی شهره بودید. حالا که از نوشتن دست کشیدهاید، با این همه وقت آزاد چه میکنید؟
مطالعه میکنم - عجیب باشد یا نه - داستان نمیخوانم. تمام دوران فعالیت من به خواندن، نوشتن، آموزش و مطالعه داستان گذشت. درباره انواع دیگر ادبیات تا پیش از هفت سال پیش چندان نمیدانستم. از آن پس بخشی قابل توجه از وقتهای روزانهام را به خواندن تاریخ، به ویژه تاریخ آمریکا و البته تاریخ معاصر اروپا اختصاص دادهام. خواندن جای نوشتن را گرفته و به بخشی مهم از زندگی اندیشهورزانه من تبدیل شده است.
- و آخرین کتابهایی که خواندید؟
سه کتاب از تا-نهاسی کوتس (نویسنده و روزنامهنگار رنگینپوست آمریکایی) از جمله «چالش زیبا» درباره چالشهای دوران نوجوانی او با پدرش. خواندن کوتس باعث شد با کتاب افشاگرانه نل اروین پینتر یعنی «تاریخچه سفیدپوستان» آشنا شوم و پینتر هم مرا به گذشته آمریکا فرستاد؛ «بردهداری آمریکایی، آزادی آمریکایی» و...
9790126