سیاسی 07:35 - 10 مهر 1393
جریان تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق و نحوه رفتار با بخش مذهبی این سازمان و کشتن مجید شریفواقفی و اتفاقات بعد از آن در زندان بود که بازتاب خیلی بدی در دانشگاهها داشت، به طوری که در برخی از دانشگاهها موجب برخی درگیریهای جزیی میان دانشجویان مذهبی و چپ شد و سپس طرفین به قول معروف خرج خود را جدا کردند
مهر ماه است. بار دیگر در دانشگاه ها باز شده و دانشجویان و اساتید فعالیت های علمی را از سر گرفته اند. اگر مبدا را سال 1313 بگیریم، می توانیم گفت که 70 سال از عمر نهاد آموزش عالی در ایران می گذرد. در تمام این سال ها این نهاد مترقی و مدرن، هم سو و همگام با تحولات اجتماعی و سیاسی و اقتصاد ی ایران حرکت کرده است. خواه در قامت فارغ التحصیلانی که با حضور در جایگاه ها و پست های حساس مدیریتی در رقم زدن سرنوشت جامعه نقش اساسی ایفا کرده اند، خواه به صورت کارشناسانی که به عنوان پزشک و مهندس و صنعتگر و ... در مسیر توسعه واصلاح کشور موثر بوده اند و خواه در نقشی که دانشجویان در همان زمان دانشجویی در قالب جنبش های دانشجویی به عهده داشته اند. اما آیا جنبشهای دانشجویی محصول یک جامعه در حال توسعه و سیاست زده نیست؟ معنای سیاسی بودن دانشجویان چیست؟ اصلا جنبش دانشجویی چه خاستگاهی دارد و بر چه بستری می بالد.
اعتماد در این باره با عباس عبدی پژوهشگر و نویسنده به بهانه انتشار کتابش درباره جنبش دانشجویی دانشگاه پلی تکنیک این پرسش ها را در میان گذاشته:
تعریف شما از جنبش دانشجویی چه بوده است؟ آیا هر گونه فعالیت و تحرک دانشجویان را میتوان جنبش دانشجویی خواند یا حتما این جنبش باید حرکتی جمعی با هدف مشخص و برنامه دقیق باشد؟
وقتی از جنبش دانشجویی سخن میگوییم، حداقل باید چند ویژگی را داشته باشد تا صفت جنبش به آن اطلاق شود. در درجه اول دارای اهداف و شعارهای به نسبت روشن باشد. دوم اینکه این شعارها به نوعی در طول زمان به نسبت قابل توجهی از ثبات و استمرار برخوردار باشد. سوم اینکه تعداد قابل توجهی از جمعیت دانشحویی فارغ از گرایشهای خاص هر دانشجو (مثلا مذهبی یا غیرمذهبی) با این شعارها همراهی داشته باشند. چهارم اینکه دارای حداقلی از تشکیلات و سازماندهی باشد که بتواند در مواقع گوناگون از خود کنش و واکنش نشان دهد. ولی این امر به معنای آن نیست که جنبش دانشجویی باید برنامه دقیق داشته باشد. زیرا که ارایه برنامه دقیق از یک مجموعه دانشجویی غیرممکن است، ولی مهمتر اینکه در فضای سیاسی که جنبش دانشجویی شکل میگیرد رسیدن به چنین برنامهیی نیز به نوبه خود موجب بروز شکاف میان فعالان جنبش میشود و جنبش را از میان میبرد. بنابراین بقای جنبش دانشجویی در همین کلی بودن اهداف و ذهنیت آنان است.
مطابق این تحقیق و همچنین تجربه شخصی، اصولا جنش دانشجویی پیش از انقلاب چه ویژگی یا ویژگیهای بارزی داشت؟ آیا تفاوتی با جنبش دانشجویی بعد از انقلاب داشت؟ این پرسش را از آن حیث میپرسم که بسیاری که کارهایی در این زمینه کردهاند مثل آقای دکتر هادی نخعی، استاد انقلاب اسلامی پلی تکنیک که سالها روی جنبش دانشجویی قبل از انقلاب کار کرده، اصولا معتقد است که بعد از انقلاب جنبش دانشجویی اگر بتوان چنین تعبیری را قایل شد تمایزهای اساسی با جنبش دانشجویی قبل از انقلاب دارد که مهمترین ویژگی و وجه ممیزه آن استقلال آن است.
با توجه به توضیحات فوق، جنبش دانشجویی پس از انقلاب متفاوت از پیش از انقلاب است. به عبارت دیگر پس از انقلاب شکاف عمیقی میان دو گروه دانشجویی چپ و مذهبی و نیز میان مذهبیها به وجود آمد، هرچند ریشههای آن به سال 1354 برمیگشت ولی پس از انقلاب با تقابلی که میان طرفین درباره اصل حاکمیت برآمده از انقلاب صورت گرفت این شکاف تشدید شد. بنابراین در این مرحله نمیتوانیم از حرکتی فراگیر که اغلب دانشجویان را در کنار یکدیگر قرار دهد، سخن بگوییم. پس از باز شدن دانشگاهها این شکاف کمابیش میان برخی دانشجویان اسلامی به وجود آمد و آنچه مشهور به چپ و راست مذهبی است در میان دانشجویان نمود پیدا کرد، هرچند خیلی زود شاهد شکلگیری یک جریان غالب در میان دانشجویان هستیم که عناصر عمده این جریان از طرف دفتر تحکیم وحدت نمایندگی میشد. در هر حال هیچگاه این جریان مثل پیش از انقلاب از نوعی عمومیت برخوردار نبود. ولی در مورد استقلال جنبش دانشجویی پیش و پس از انقلاب تفاوت زیادی وجود ندارد. پیش از انقلاب به دلیل فقدان احزاب و گروههای سیاسی آشکار، طبیعی بود که جنبش دانشجویی با بیرون دانشگاه ارتباط کمتری داشت، در حالی که این مساله پس از انقلاب متفاوت بود. البته سالهای اول انقلاب یعنی میان 1357 تا 1360 دانشجویان طرفداران گروههای چپ غیرمذهبی و طرفداران مجاهدین به عنوان شاخه گروههای سیاسی خود عمل میکردند، ولی بیشتر بخشهای اسلامی چنین وابستگیهای تشکیلاتی را نداشتند. چون احزاب بیرون را قبول نداشتند.
آیا جنش دانشجویی پلی تکنیک نسبتی با جنبش دانشجویی در سایر دانشگاهها مثل دانشکده فنی یا دانشگاه مشهد و... داشت؟
بیشترین ارتباط میان پلیتکینک، فنی (تهران) و صنعتی شریف یا آریامهر سابق بود، یک دلیل آن فعالیت بیشتر میان آنان بود و دلیل دیگرش همسنخی و همزبانی بیشتر بود. ولی با دانشگاههای تبریز، علموصنعت، ملی، مشهد، شیراز و اصفهان و در سالهای آخر منتهی به انقلاب با کرمان و اهواز نیز ارتباطاتی داشتند. از حدود سال 1356 به بعد، دانشجویان مذهبی، به دلایل متعدد و با توجه به امکاناتی که در زمینه ارتباط برقرار کردن از خلال فعالیتهای مذهبی داشتند، این روابط را گسترش دادند. در جریان زلزله طبس و اتفاقات مشابه و نیز از طریق برنامهریزی برای انجام کوهنوردیهای مشترک، ارتباط آنان گستردهتر میشد. از حدود بهار سال 1357، نوعی تشکیلات نیز به وجود آوردند که چند کمیته داشت و از دانشگاههای گوناگون اعضای آن بودند. التبه سرعت تحولات انقلاب و بسته شدن دانشگاهها و حضور در عرصه انقلاب از خلال فعالیتهای منطقهیی و غیردانشگاهی، مانع از شکلگیری کامل این تشکیلات پیش از انقلاب شد، ولی همان جریان و روابط بود که پس از انقلاب به سرعت منجر به تشکیل دفتر تحکیم وحدت شد.
نسبت و ارتباط دانشجویان با جریانهای روشنفکری چه بود؟ برای مثال میدانیم که مهمترین مخاطبان دکتر شریعتی هم در مشهد و هم در تهران و ارشاد دانشجویان بودند. این ارتباط چطور بود؟ با سایر روشنفکران چطور؟ ما در دهه 1340 جریانهای متنوع و پر شور روشنفکری داریم که کم و زیاد آثاری چون غربزدگی، آسیا در برابر غرب، مجله نگین، مجلات متنوع، جریانهای ادبی و... نیز داشتیم. بازتاب این جریانها در دانشگاه چطور بود؟
به علت فقدان احزاب علنی، بیشترین ارتباط دانشجویان با جریانات فکری، هنری بود، جریاناتی که مظهر هرکدام آنها، افراد بودند، که در میان آنها روحانیون، روشنفکران مذهبی، نویسندگان و شعرای غیرمذهبی و چپ، همه حضور داشتند و به تناسب از سوی دانشجویان برای سخنرانی به دانشگاهها دعوت میشدند یا در برنامههای آنان در بیرون دانشگاهها شرکت میکردند. البته این بخشی از ماجراست زیرا با گسترش فعالیتهای چریکی، خطمشی طرفداران مبارزه مسلحانه پرهیز از این رفتارهای به اصطلاح خرده بورژوازانه بود و بخشی از دانشجویان نیز میکوشیدند خود را با معیارها و ارزشهای جنبش چریکی تطبیق دهند. این گرایش هم در میان چریکهای فدایی بود و هم در میان مجاهدین خلق.
آیا تمایز میان دانشجویان چپ و دانشجویان مذهبی و به طور کلی تمایز دانشجویان زیاد بود؟ آیا این تمایزها به درگیری و ستیز نیز منجر میشد؟
تمایز به لحاظ ویژگیهای رفتار فردی وجود داشت، ولی پیش از دهه 1350 این تمایز در عرصه سیاست زیاد نبود، به ویژه آنکه در آن سالها، با دانشجویان چپ بود. به موازاتی که فضای مذهبی غلبه یافت، که دلایل آن را در کتاب شرح دادهام، تمایزات و رقابت بیشتر شد. ولی مهمترین عاملی که منجر به شکاف میان طرفین شد، جریان تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق و نحوه رفتار با بخش مذهبی این سازمان و کشتن مجید شریفواقفی و اتفاقات بعد از آن در زندان بود که بازتاب خیلی بدی در دانشگاهها داشت، به طوری که در برخی از دانشگاهها موجب برخی درگیریهای جزیی میان دانشجویان مذهبی و چپ شد و سپس طرفین به قول معروف خرج خود را جدا کردند و با برقراری برنامههای جداگانه کوه و سایر حوزهها این تمایز بیشتر شد، از اواسط سال 1356 این تمایز میان طرفداران مجاهدین خلق با سایر دانشجویان مذهبی نیز کمکم رخ داد و هنگامی که انقلاب پیروز شد، صفبندیها کامل شده بود.
مطابق تقسیمبندی شما در کتاب، خودتان دقیقا با آغاز دوره چهارم یعنی آغاز رادیکال شدن جنبش دانشجویی پلیتکنیک وارد این دانشگاه شدید. تجربه خودتان از این فضا چیست؟ منظور از رادیکال شدن چیست؟ تاثیر این رادیکالیسم در خود شما چه بود؟
من در سال 1353 وارد دانشگاه شدم، در واقع اوج قدرت شاه در سالهای 1353 تا 1355 است، ولی قدرت شاه از طریق بسط قدرت در میان جامعه به دست نیامده بود، بلکه بیشتر متاثر از افزایش قدرت اقتصادی از طریق پول نفت و سپس سرریز آن به ارتش و نیروهای امنیتی و نیز حمایتهای بینالمللی و جهانی بود. از سوی دیگر عرصه سیاسی در داخل نه تنها بازتر نمیشد و این قدرت به درون جامعه تزریق نمیشد، بلکه برعکس با وجود تقاضای بیشتر نیروهای جدید و جوان، این عرصه بستهتر هم شد، و شاه احزاب دوگانه خود را هم تبدیل به یکی کرد! عرصه سیاسی حتی در ساختار قدرت هم بستهتر شد و شکاف میان جامعه و دولت بیشتر شد و همین منشا افزایش رادیکالیسم بود. برحسب تجربه شخصی خودم میتوانم بگویم وقتی که وارد دانشگاه شدم، حس میکردم که فراتر از مساله درس خواندن رسالت بزرگتری بر دوش دارم، ضمن اینکه هیچ حلقهیی حتی ضعیف مرا به حکومت وصل نمیکرد و هنوز در تعجبم که حکومتها تا چه حد خطا میکنند که برای برقراری ارتباط با مردم و جوانان خود تا این حد سهلانگار میشوند و هنگامی که آنان را علیه خود میبینند، دنبال دستهای پنهان و توطئهگر میگردند، در حالی که همهچیز به رفتار خودشان مربوط میشود.
در ابتدای کتاب شما یک آمار جالب توجه و مهم در مورد میزان فعالیت دانشجویان رشتههای فنی آوردهاید و مثلا با امریکا مقایسه کردهاید که عمده سیاستمداران آن حقوقدان هستند. به نظر شما چرا فنیها در ایران این قدر وارد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی میشوند؟ آیا به دلیل رشته است؟ آیا طبقه اجتماعی آنها در این امر دخیل است؟ آیا اساسا به دلیل شکل توسعه ما است که توسعهیی فنسالارانه و آمرانه بوده است؟ آیا عملگرایی ایشان در این امر دخیل است؟
فعالتر بودن دانشجویان مهندسی و فنی نسبت به سایر دانشجویان، دلایل متعددی دارد، شاید همه مواردی که در سوال مطرح کردید موثر باشند. یک وجه آن نخبهتر بودن این دانشجویان نسبت به سایرین بود. به عبارت دیگر آنان به همین دلیل حق بیشتری برای خود جهت داشتن آزادی عمل قایل بودند. این ضعف یکی از مهمترین دلایل بروز انقلاب و بحران در کشورهایی است که حکومتهای استبدادی دارند. زیرا نیروی توسعهیافتهتر خواهان حضور و مشارکت بیشتری است، زیرا به آن نیازمندتر است. نکته دیگر ضعف ساختاری رشتههای علوم اجتماعی و انسانی و ناتوانی آنها در تطابق یافتن با مسائل جامعه و حل آنها بود، در حالی که این مساله برای رشتههای تجربی مثل پزشکی و فنی چندان مطرح نبود. بنابراین دانشجویان رشتههای غیرفنی هم چیزهایی میخواندند که لزوما به کار فهم و درک و عمل اجتماعی و سیاسی آنان نمیآمد. علت دیگر، همان عملگراتر بودن دانشجویان رشتههای فنی- مهندسی بود. این مساله در تحلیل جنبش چریکی نیز در کتاب شرح داده شده است. به ویژه در تجربه چریکهای فدایی خیلی بارزتر است. عامل دیگری که در این جریان تاثیر داشت، ساده شدن مسائل بود. در واقع شاه با عملکرد خود مفهوم سادهیی را در میان جوانان و مخالفان رواج داد که مشکل فقط و فقط شاه است اگر او برود مسائل حل میشود، در حالی که شاه هم جزیی از مشکل و حتی قربانی قضایا بود. وقتی که پاسخ ساده شود، چندان نیازمند مطالعات عمیق و گسترده و بحث و گفتوگو نیستیم، با یک جزوه راه را پیدا میکنیم و بحث هم به بعد از مرگ شاه موکول میشود! این شعار رایج در زمان انقلاب بود که «بحث بعد از مرگ شاه»!
آسیب این امر چیست؟ آیا اصلا آسیب و مشکلی دارد که فنیها وارد تصمیمگیری و فعالیت سیاسی شوند؟
در واقع باید گفت که ریشه آسیب جای دیگر است. مساله این نیست که دانشجوی فنی وارد سیاست نشود و مثلا دانشجوی علوم اجتماعی و حقوق وارد سیاست شود. مشکل حضور نیروهای غیرحزبی در سیاست است. این مساله را هانتینگتون در کتاب بسیار مهم و مشهور خود به بحث گذاشته است. وی نوع جامعههای کشورهای در حال توسعه را «پراتوری pratori» مینامد. پراتور در رم باستان، یک شخصیت نظامی بود که در ضمن سمت قضاوت و فرمانداری ولایات را نیز برعهده داشت. منظور هانتینگتون از این واژه چیزی فراتر از مداخله نظامیان در سیاست است. در واقع وی اصطلاح «جامعه پراتوری» را برای جامعه سیاستزدهیی بهکار میبرد که نهتنها نظامیان بلکه نیروهای اجتماعی دیگر نیز در امور سیاسی مداخله دارند و به گونهیی مفهوم استقلال و تفکیک قوا هم دستخوش این امر قرار میگیرند و مخدوش میشوند. تحلیلهای پژوهشگرانه نهادهای اجتماعی در کشورهای دستخوش نوسازی، همگی بر درجه بالای سیاستزدگی نهادهای مورد بررسی تاکید دارند. این نهادها به ویژه شامل نظامیان، انجمنها و اتحادیههای کارگری، دانشگاهها، دانشجویان و استادان و روحانیون میشوند. به گفته هانتینگتون، گروههای متخصص در همه جوامع، درگیر امر سیاسی میشوند اما آنچه این گروهها را در یک جامعه پراتوری، «سیاسیتر» میکند، فقدان نهادهای سیاسی کارآمدی است که میتوانند کنش سیاسی گروهی را با نقش و کارکرد میانجیگرانه خود، تعدیل کند. به عبارت دیگر «در یک نظام پراتوری، نیروهای اجتماعی مستقیما رویاروی یکدیگر قرار میگیرند و هیچ نهاد سیاسی یا هیچ هیاتی از رهبران سیاسی حرفهیی وجود ندارد که به عنوان میانجیان مشروع و تعدیلکننده کشمکش گروهی، از سوی گروهای متخاصم پذیرفته و به رسمیت شناخته شود». هانتینگتون تاکید میکند که مخالفت روشنفکران شهری با حکومت نه تنها خصلت رایج جوامع پراتوری، بلکه خصلت تقریبا هر نوع جامعه دستخوش نوسازی به شمار میآید. در جوامع پراتوری، دانشجویان معمولا فعالترین و مهمترین نیروی سیاسی طبقه متوسط را میسازند. اما در جامعههای غیرپراتوری، فرصتهای دانشجویان برای عمل سیاسی، به خاطر قدرت نهادهای سیاسی موجود و مفاهیم رایج مشروعیت، محدودند. هنگامی که هانتینگتون یادآور میشود در نظامهای سیاسی سنتی، دانشگاه پایتخت، معمولا «کانون رویکردهای خصمانه و توطئه علیه رژیم است»، به عنوان یکی از مصادیق سخن خود به دانشگاههای تهران در رژیم سلطنتی گذشته ایران اشاره میکند. وی همچنین اضافه میکند مخالفت دانشجویان با حکومت، شدیدترین و پایدارترین نشانه مخالفت طبقه متوسط است به گونهیی که «با اصلاحات یا اقدامهای تسکینبخش دولتی» نمیتوان آن را چندان تخفیف داد. هانتینگتون اعتقاد دارد مخالفت دانشجویان اصولا مستقل از ماهیت حکومت (دیکتاتوری، دموکراسی، لیبرال، حکومت حزبی یا نظامی) و سیاستهایی که در پیش میگیرد، عمل میکند. این الگوی مخالفت طبقه متوسط، روشنفکری و دانشجویی، نشان میدهد که اصلاحات نمیتواند اینگونه مخالفتها را تعدیل کند بلکه حتی ممکن است آنها را تشدید کند. از نظر هانتینگتون، این نوع مخالفت در بیشتر موارد از کاستیهای مادی سرچشمه نمیگیرد، بلکه بیشتر از عدم امنیت روانی، ازخودبیگانگی و نیاز شدید به احساس هویت ناشی میشود. در واقع مجموعه درخواستهای طبقه متوسط شهری نظیر شأن ملی، پیشرفت، هدف ملی و فرصت مشارکت در بازسازی جامعه را هیچ حکومتی نمیتواند به طور کامل برآورده سازد و به همین جهت، این بخش از طبقه متوسط را نمیتوان با اصلاحات آرام کرد و آنها نیز در بیشتر موارد با اصلاحات مخالفت میکنند و آن را یک نوع مسکن و نه درمانی اساسی میانگارند. به اعتقاد هانتینگتون، این دسته از روشنفکران که اصلاحات را «فاقد خصلت ساختاری» و «غیر ریشهیی» میدانند، گاه با تنبلی و مسوولیت ناشناسی فرصت بهبود جوامعشان را خوارنگرانه از دست میدهند. بنابراین به نظر میرسد که آسیب اصلی نه در حضور سیاسی دانشجویان فنی و عدم حضور دانشجویان حقوق و سیاست، بلکه در غیبت نهادهای سیاسی اصیل برای رقابت سیاسی است.
و در پایان اینکه آیا در بازنگری آن سالها جایی شده که احساس افسوس کنید؟ فکر کنید اشتباه کردهاید؟ آیا فکر نمیکنید که دانشجویان و جنبش دانشجویی ما همواره ابزار دست سیاسیون بوده است؟
از قسمت آخر سوال شما آغاز کنم. استفاده از اصطلاح ابزار دست شدن برای جنبش دانشجویی درست نیست. زیرا با تعاریفی که از جنبش داده شد، چنین گزاره برای آن نمیتواند صادق باشد. البته اینکه برخی حرکتهای دانشجویان ابزار دست سیاسیون شود را میپذیرم، و لی این حرکات در ذیل مفهوم جنبش به معنای پیشگفته نیستند. ولی در کلیت جنبش دانشجویی، میتوان گفت که این دانشجویان بودهاند که سیاسیون را به دنبال خود کشیدند و نه برعکس! اتفاقا نقطه ضعف ماجرا هم همینجاست نه آن گزارهیی که در سوال طرح کردهاید. فراموش نکنیم که بهرهبرداری از جنبش اجتماعی به وسیله سیاسیون متفاوت از ابزار دست آنان شدن است. این دو مقوله کاملا متمایز است. جنبش دانشجویی به دلیل نداشتن تشکیلات و نیز فقدان استمرار در افرادش نمیتواند خودش بهرهبردار اصلی از آنچه میکارد باشد. ولی اگر سیاستمداری پیدا شود که این کاشتهها را درو کند، نهتنها از نظر جنبش دانشجویی یا هر جنبش دیگری مذموم نیست، بلکه مطلوب هم هست.
این مثل کاشتن بذری میماند که دیگران محصول آن را درو میکنند. چون دانشجو نه وظیفه دارد و نه در پی درو کردن شخصی این محصول است. البته من دوست دارم و ترجیح میدهم که جامعهام به وضعیتی برسد که جنبش دانشجویی در آن بلاموضوع شود و دانشجویان نیز مثل سایرین بتوانند از طریق احزاب و گروههای سیاسی فعالیت کنند و جامعه هیچگاه به حدی از بسته بودن نرسد که حضور جنبش اجتماعی دانشجویی را اجتنابناپذیر کند، ولی این امر بدان معنا نیست که اگر به این حضور نیازمند شدیم، از ترس اینکه دیگران ثمره آن را میبرند، از ورود به آن پرهیز شود. حتما ثمره جنبش دانشجویی نصیب دیگران خواهد شد و این نقطه ضعف آن نیست. درباره بازنگری نسبت به گذشته و افسوس و اشتباه باید بیشتر توضیح داد. درباره افسوس نسبت به گذشته پاسخم منفی است. البته اگر تجربه امروز را داشته باشم، حتما گذشته را به نحو دیگری رقم میزدم ولی در این صورت دیگر تجربه امروز را نمیداشتم! ما قرار نیست به گذشته برگردیم. چون شدنی نیست، گذشته را براساس دانش و تجربه همان زمان رقم زدهایم، همچنان که الان هم براساس فهم و دانش امروزمان عمل میکنیم و نه براساس تجربه 10 سال آینده که آن را نداریم. به همین دلیل و براساس همین تجربیات بود که مواضع من درباره حوادث 1388 و پس از آن با سایر دوستان نهتنها متفاوت بلکه مغایر بود. مشکل این است که باید از گذشته برای امروز و فردا درس بگیریم نه آنکه زانوی غم بغل کنیم و قصه پرغصه گذشته را مرور کنیم، ولی در عین حال امروز هم مثل گذشته عمل کنیم! من به صفت شخصی خودم همیشه سعی کردهام فارغ از وابستگیهای خاص تحلیل کنم و تصمیم بگیرم و پیش وجدانم راحت باشم، ولی اینکه آیا ارزیابیهای بعدی نشان داده است که آن تصمیم درست بوده یا نه، بحث دیگری است و قطعا موارد نادرست هم داشته است و از آنها در رفتارهای بعدی درس گرفتم و علت مخالفتم با مواضع چند سال اخیر دوستان همین نکته است.
4853860
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
مهمترین اخبار سیاسی
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» رییس جمهور گفت:مردم غزه نه تنها منتظر حمایت برخی دولتهای اسلامی نماندند بلکه با مقاومت بینظیر خود بیخاصیت بودن نهادها، تشکلهای بینالمللی مدعی حقوق بشر را ثابت کردند.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» قالیباف گفت: هیمنه رژیم صهیونیستی با تمام راهبردهای تکنیکی و تاکتیکی در حوزه داخلی و خارجی در همان هفته نخست پس از عملیات طوفان الاقصی فرو ریخت.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» سردار شکارچی گفت:از بسیاری از دولتها ناامید هستیم، چون نه تنها به مردم مظلوم و بی پناه غزه کمک نمیکنند بلکه به اسرائیل کمک هم میکنند.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین و هیئت همراه، با رهبر انقلاب اسلامی دیدار و گفتوگو کردند.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین و هیئت همراه، با رهبر انقلاب اسلامی دیدار و گفتوگو کردند.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» طحان نظیف گفت: لایحه عفاف و حجاب به دلیل برخی از ایرادات و ابهامات مجدداً به مجلس برگشت داده شده است.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» رئیس جمهور امروز پس از استماع گزارش آخرین اقدامات و روند پیشرفت امور توسط مسئولین، دستورات لازم برای حل برخی مشکلات پیشرو را صادر کرد.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» وزیر امور خارجه کشورمان با همتای ترکمنستانی خود در عشق آباد دیدار کرد.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان تهران بیان کرد: مراسم محوری ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره) و با سخنرانی آیت الله رئیسی برگزار خواهد شد.
سیاسی
«باشگاه خبرنگاران» دهقان گفت: اگر غرب به فکر آبروی از دسترفته خود است باید ضمن کمک به اجرای قطعنامه و برقراری آتشبس در غزه از ادامه نسلکشی رژیم صهیونیستی جلوگیری کند.