دیگرانی هستند که وجود بچه یا بچهها را نیز برای ایجاد و تشکیل خانواده ضروری دانستهاند اما همیشه احساس میکنم که این تعریف - با بچه یا بدون آن - کمی سرد و بیروح است و بهنحو انکارناپذیری ناقص. در این موارد، صحنهای از یک فیلم سینمایی را بهخاطر میآورم.
زن و مردی مشغول بازدید از یک گالری نقاشی هستند و جلوی تابلویی میایستند که اثر «پیکاسو» است. تابلویی مدرن که با خطوط غیرقابل تشخیص، چهرههای مثلثیشکل، نیمرخهایی با 2چشم برآمده و اندامهایی ناساز و کج و معوج ترسیم شده است. نام تابلو این است: «زوج جوان». زن، تابلو را نمیپسندد و در پاسخ مرد میگوید: « زوج جوان ما هستیم، نه اشکالی که روی این تابلو کشیده شده!»
به یاد دارم که 30 سال پیش هنگامی که قرار بود فامیل به مهمانی دعوت شوند - دستکم در حوزه فامیل و آشنایان ما - در کنار عمه و عمو و دایی، از همسایههای نزدیک نیز دعوت به عمل میآمد. در توضیح این رفتار، به حق همسایه، بوی فریبنده غذای ما و نزدیکی بیش از حد با همسایگان اشاره میرفت و واقعا نیز چنین بود. وقتی مادرم کاری داشت و باید خانه را ترک میکرد یقین داشت که ما تنها نیستیم و از قضا نیز همینطور بود. ما به خانه همسایه میرفتیم و در آنجا همانطور از ما پذیرایی میشد که از پسر صاحبخانه.
طبیعتا بچههای همسایه نیز در غیاب پدر و مادرشان به خانه ما میآمدند تا خیال والدینشان راحت باشد. تخم مرغ و نان و روغن و برنج و حتی در مواردی گوشت، ازجمله اقلامی بود که بین همسایهها رد و بدل میشد. کسی اسم قرض روی چنین تبادلاتی نمیگذاشت اما گیرنده اصرار داشت که این کار را به نحو احسن تلافی کند. ما همسایهای داشتیم که اجازه یافته بود در غیاب مادر و پدرم و درصورت نیاز به خانه ما بیاید و هر چه میخواهد از یخچال بردارد! رفتاری که وقوع آن در روزگار ما غیرمحتمل است!
این، همه ماجرا نبود. همه همسایهها یکدیگر را میشناختند. دزدی، پدیدهای مشکوک و کمنظیر بود چون هر غریبهای که وارد محله میشد و به خانهای مراجعه میکرد، زیرنظر بود. اگر آن زمان به مردم میگفتید زمانی خواهد رسید که اگر در خیابان به کسی حمله کنند، تماشاگران فقط به فیلم گرفتن با موبایلشان اکتفا خواهند کرد، قطعا به شما میخندیدند!
بیایید نگاهی بهخودمان بیندازیم. میدانم شما هم بهاحتمال قوی همسایه روبهرو یا کناری خود را نمیشناسید. خود من هم دچار چنین وضعیتی هستم.
اخیرا متوجه شدهام که بعد از اقامتی 4ساله در یک مجموعه مسکونی، حتی نامخانوادگی همسایه بغلی خود را نمیدانم! بیایید بهخودمان نگاهی دوباره بیندازیم؛ به غربتی که نام آن را فرهنگ آپارتماننشینی نهادهایم؛ به رفتاری که آن را مدنیت مدرن و الزام شهرنشینی جدید مینامیم و به تعریفی که از خانواده ارائه کردهایم و پذیرفتهایم: آیا خانواده واقعا از یک زن و یک مرد و احیانا یک یا 2 بچه تشکیل میشود؟ همسایهها کجای این منظومه هستند؟ آیا تصویر ما تجسمی از یک تابلوی ناساز و کج و معوج نیست؟!
6848489