گوناگون 13:29 - 16 تیر 1394
مردادماه سال 1377 در جریان بازی های جام جهانی، تیم ملی ایران و امریکا رو به روی هم قرار گرفتند. ایران دو بر یک بازی را برد. چهار ماه بعد فدراسیون فوتبال امریکا نامه ای به فدراسیون فوتبال ایران نوشت. پیشنهاد یک بازی تدارکاتی با ایران در خاک امریکا داد.









ماهنامه اندیشه پویا - محسن صفایی فراهانی، رئیس فدراسیون فوتبال در سال های 1376-1380:



1- مردادماه سال 1377 در جریان بازی های جام جهانی، تیم ملی ایران و امریکا رو به روی هم قرار گرفتند. ایران دو بر یک بازی را برد. چهار ماه بعد فدراسیون فوتبال امریکا نامه ای به فدراسیون فوتبال ایران نوشت. پیشنهاد یک بازی تدارکاتی با ایران در خاک امریکا داد. این پیشنهاد همزمان بود با طرح مسئله مراودات فرهنگی با مردم امریکا در دولت اصلاحات. آن ها در پیشنهادشان جدی بودند. به نامه شان پاسخ دادم و در ماه های پایانی سال 1377 نامه ای هم به آقای خاتمی نوشتم و گزارش دادم که تیم ملی ایران به امریکا دعوت شده است.



رئیس جمهور نامه را به وزیر خارجه وقت، کمال خرازی، ارجاع داد و قرار شد که موضوع در کمیسیونی متشکل از معاونان وزارتخانه های خارجه، اطلاعات، ارشاد و من که رئیس فدراسیون فوتبال بودم مطرح شود. جلسات این کمیسیون در ابتدای سال 1378 در وزارت خارجه برگزار شد. علاوه بر من و معاون وزیر اطلاعات آقای سرمدی معاون اروپا و آمریکای وزارت خارجه و زنده باد احمد بورقانی معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در جلسات حاضر بودند.



بحث های مفصل آن جلسات به تنظیم یک صورت جلسه و امضای اعضای کمیسیون رسید و به رئیس جمهور داده شد. رئیس جمهور نیز براساس تصمیمات این کمیسیون با انجام مسابقه در خاک امریکا موافقت کرد. بدین ترتیب بود که پاسخ مثبت خود را به امریکایی ها اعلام کردیم.



امریکایی ها تلفن بچه های تیم ملی را شنود می کردند



2- حالا باید وارد مرحله تنظیم قرارداد حقوقی برای سفر به امریکا می شدیم. قراردادی که در آن، زمان و مکان بازی و نحوه تقسیم درآمدها پیش بینی شده باشد. نحوه ورود و استقبال از تیم ملی فوتبال ایران در امریکا برای من بسیار مهم بود. در قرارداد بندی را گنجاندم با این مضمون که استقبال و برخورد با تیم ملی ایران باید در سطح تیم های ملی کشورهای اروپای غربی باشد. طرف امریکایی در ابتدای کار متوجه معنای حقوقی این جمله نبود و موافقت کرد. حالا تیم ملی ایران باید مانند شهروندان اروپای غربی، بدون اخذ ویزا در کشور ثالث، وارد امریکا می شد و راه برای اقدامات توهین آمیزی مثل انگشت نگاری هم بسته شده بود.



فدراسیون فوتبال امریکا مدتی بعد، ظاهرا از طریق مراجع قانونی این کشور، متوجه موضوع شد و تلاش فشرده ای را برای حذف این بند از قرارداد آغاز کرد. برای جلب رضایت ما به حذف این بند، پیشنهادهای دست و دلبازانه ای ارائه می شد؛ از پیشنهاد افزایش سهم ایران از درآمدهای بازی، تا این که تیم ملی ایران به هزینه امریکا پرواز  کند. به آن ها جواب دادم. با اشاره به لزوم پایبندی به قرارداد، گوشزد کردم که ما اصراری بر برگزاری این دیدار نداریم.



گفتم که اگر آمادگی اجرای قراداد را ندارند می توانند آن را فسخ کنند و البته ما این موضوع را رسانه ای خواهیم کرد. ناگفته نماند که در قرارداد پیش بینی شده بود اگر هرکدام از طرفین اقدام به فسخ قرارداد کند باید یک میلیون دلار غرامت به طرف مقابل بپردازد. پس از مذاکرات فراوان امریکایی ها شروط قرارداد امضاشده را پذیرفتند. تیم ملی ایران برای بازی دوستانه با تیم ملی امریکا باید در پاییز سال 1378 مستقیما به امریکا و شهر لس آنجلس می رفت.



3- خبر در رسانه ها اعلام شد. دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل با فدراسیون تماس گرفت. آقای نژاد حسینیان نماینده وقت ایران در سازمان ملل در مذاکره طولانی تلفنی از من در مورد این سفر پرسید. گفت که چرا برای چنین سفری با نمایندگی ایران در سازمان ملل هماهنگی به عمل نیامده است؟ اطلاع دادم که این تصمیم با هماهنگی وزارت خارجه و سایر نهادهای مسئول و با موافقت شخص رئیس جمهور در چارچوب سیاست رسمی ایران مبنی بر افزایش مراودات فرهنگی با مردم امریکا گرفته شده است.



آقای نژاد حسینیان اصرار داشت که با توجه به حضور جدی اپوزیسیون جمهوری اسلامی در غرب امریکا، انجام این بازی در شهر لس آنجلس کار اشتباهی است. معتقد بود که این سفر به هر شکل ممکن باید لغو شود. من نیز گفتم این تصمیم یک تصمیم شخصی نبوده و نهادهای مسئول در کارشناسی دولت روی این مسئله نظر داده اند و براساس نظر آن ها تصمیم به انجام بازی گرفته شده است. درنهایت هم گفتم: ما برخلاف توصیه شما به امریکا خواهیم آمد. اما آقای نژاد حسینیان در عقیده خود راسخ بود.



به زودی به تهران آمد و به اتفاق آقای سرمدی معاون اروپا و آمریکای وزارت خارجه چندباری به دیدار من آمد. در این دیدارها آقای نژاد حسینیان شرایط شهر لس آنجلس، محل برگزاری این دیدار، از جهت حضور مخالفان جمهوری اسلامی را تشریح کرد و نتیجه گرفت که ما با دست خودمان می خواهیم فرصتی به مخالفان نظام بدهیم تا علیه جمهوری اسلامی تبلیغ کنند. من اما با این دیدگاه مخالف بودم و این سفر را فرصتی برای تبلیغ جمهوری اسلامی می دانستم. آقای نژاد حسینیان از قانع کردن من برای لغو این سفر مایوس شد و نظر مخالف خود را به مقامات بالاتر منعکس کرد.



4- کمتر از یک هفته به تاریخ انجام سفر تیم ملی فوتبال ایران به امریکا مانده بود. از دفتر رئیس جمهور با من تماس گرفتند. آن سوی خط آقای رئیس جمهور بود. او با اشاره به سفر قریب الوقوع تیم ملی ایران به امریکا گفت: بهتر است این سفر لغو شود. من هم گفتم: این سفر قابل لغو شدن از سوی ما نیست.



یادآور شدم که برای انجام این سفر قراداد بسته ایم و این قرارداد روند خود را زیر نظر شما و مقامات ارشد دولتی در وزارت خارجه و وزارت اطلاعات طی کرده است. رئیس جمهور گفت: اما الان نظر بر این است که این بازی انجام نشود؛ به خصوص به این دلیل که ممکن است شما در این بازی ببازید و به اعتقاد برخی، این باخت می توان حلاوت برد ایران در جام جهانی برابر امریکا را از بین ببرد.



آقای خاتمی گفت که منتقدان می گویند چه بسا امریکایی ها برای باخت ما زمینه چینی کنند. من هم پاسخ دادم: برد و باخت در فوتبال طبیعی است اما هیچ تیمی برای باخت به میدان نمی رود و تیم ملی بازی خودش را خواهدکرد و تمام تلاش کادر فنی تیم ملی و بازیکنان باری تکرار برد در برابر امریکاست. آقای رئیس جمهور از من پرسید: آیا شما مطمئنید که تیم ملی در این بازی برنده خواهدشد؟ گفتم: نه تنها من بلکه هیچ کس در فوتبال نمی تواند چنین تضمینی را بدهد، اما من مطمئنم که بچه ها تمام تلاش خود را خواهندکرد؛ درنهایت هم گفت: اگر می خواهید این سفر را لغو کنیم لغو قرارداد را از طریق وزارت خارجه اعلام کنید و من زیر بار اعلام لغو سفر نخواهم رفت.



5- سفر تیم ملی با چنین پیش زمینه ای آغاز شد. در پاییز سال 1378 وارد شهر شیکاگو، مقر فدراسیون فوتبال امریکا شدیم؛ با استقبالی بسیار گرم و صمیمانه از تیم ملی ایران. ویزاها در فرودگاه صادر شد و تیم ملی ایران از سالن تشریفات وارد امریکا شد و تا محل استقرار دوازده موتورسوار ماشین تیم ملی را اسکورت کردند. پیش از بازی اصلی نیز یک بازی تدارکاتی با مکزیک در حوزه سانفرانسیسکو برای تیم ملی ایران تدارک دیده شده بود.



این بازی هم انجام شد و تیم ایران دو بر یک به مکزیک باخت. برخلاف واهمه های منتقدان، خبری از برخورد تند اپوزیسیون خارج از کشور نبود. دانشجویان مسلمان ایرانی دانشگاه برکلی از من برای یک سخنرانی دعوت کردند و من به رغم مخالفت اعضای دفتر حافظ منابع ایران با انجام این سخنرانی به دلیل احتمال ایجاد اخلال توسط مخالفان جمهوری اسلامی، پیش از بازی با تیم ملی امریکا به میان دانشجویان برکلی رفتم. سخنرانی در یک سالن ورزشی به گنجایش سه هزار نفر برگزار شد. نه تنها دانشجویان، که ایرانیان ساکن منطقه هم آمده بودند.



سخنانم را با این جمله شروع کردم: درود بر مادرانی که در امریکا به زبان فارسی برای کودکانشان لالایی می خوانند. جمعیت با هیجان زیاد برای بیش از یک دقیقه کف می زدند. استقبال برعکس هشدارهای برخی مقامات در تهران بود. برخورد صمیمانه و گرم ایرانیان مقیم امریکا در جلسه مرا مطمئن کرد که تیم ملی ایران، مشکلی در امریکا نخواهدداشت.



6- کاروان تیم ملی ایران به شهر لس انجلس وارد شد. قرار بود در ورزشگاه معروف رزبال که فینال جام جهانی 1994 در آن برگزار شده بود به مصاف امریکا برویم. چیزی از استقرار تیم در هتل نگذشته بود که با مسئله غریبی مواجه شدم. اطلاع دادند فردی که خود را یکی از ایرانیان مقیم امریکا معرفی می کند، با اتاق بازیکنان تیم ملی، منصور پورحیدری سرمربی تیم ملی و جلال طالبی سرپرست تیم تماس گرفته و از آن ها خواسته با تیم امریکا بازی نکنند.



آن فرد به اعضای تیم ملی گفته بود که من حاضرم چند برابر مبلغی که شما قرار است از امریکایی ها برای این دیار بگیرید به شما بدهم تا وارد این بازی نشوید. منصور پورحیدری سرمربی تیم ملی این مسئله را به من اطلاع داد. او به آن فرد گفته بود که این مسائل به بازیکنان و کادر فنی تیم ربطی ندارد و رئیس فدراسیون فوتبال در این سفر تیم را همراهی می کند و مسئولیت تیم با اوست. به دنبال این اتفاق دستور دادم هیچ تلفنی به اتاق بچه های تیم وصل نشود. گفتم که اگر خانواده بچه ها از ایران تماس گرفتند هم این موضوع با من هماهنگ شود. ساعتی بعد آن آقا که خودش را موسوی معرفی می کرد به اتاق من تلفن کرد. خود را یکی از علاقه مندان ایران و جمهوری اسلامی معرفی می کرد. می گفت اطلاع دارد که اتفاقات بدی در انتظار تیم ملی ایران در این بازی است.



اعلام آمادگی می کرد مبلغ یک تا دو میلیون دلار به ما بپردازد تا به مصاف امریکا نرویم.به او هم گفتم این کار ممکن نیست و این تصمیم در رده های بالای مدیریتی در ایران گرفته شده و لغو دیدار، دلبخواهی نیست و بهتر است مزاحم تیم ملی نشود. اما آقای موسوی دست بردار نبود. مرتب تاکید می کرد که وضعیت بدی در انتظار شماست. می گفت که من هم خسارت امریکایی ها را می دهم و هم به شما پول پرداخت می کنم. این تماس ها باز هم تکرار شد. هرچه به روز بازی نزدیک می شدیم مزاحمت ها شدت هم پیدا می کرد. فرد مزاحم در ساعت های مختلف شب، حتی دیروقت مثلا ساعت سه نیمه شب با من تماس می گرفت.



کارمان به ناسزاگویی کشید. او می گفت شما بی غیرتید و حمیت ملی ندارید. می گفت که آمده اید این جا تا به امریکایی ها ببازید. ادعای مذهبی بودن می کرد و معتقد بود انجام این بازی به جهان اسلام ضرر می زند. می گفت که انجام این بازی یعنی مراوده با شیطان بزرگ. در ادامه کار به تهدید جانی کشید و گفت: آقای صفایی شما یا به تهران نمی رسید یا اگر برسی پای پلکان هواپیما بازداشت خواهی شد. من هم به او گفتم: این تصمیم در سطوح بالای کشور گرفته شده و بهتر است شما به مزاحمت های تان خاتمه دهید.



7- همان شب که تهدیدها آغاز شد، آقای نژادحسینیان هم با من تماس گرفت. گفت که قرار است در تبلیغات کنار زمین بازی، مشروبات الکلی تبلیغ شود و به همین دلیل باید بازی لغو شود. من به آقای نژاد حسینیان گفتم که از این موضوع بی اطلاعم اما فکر نمی کنم در این مورد بتوانیم برای آن ها تعیین تکلیف کنیم زیرا وقتی تیم کشتی آن ها به ایران می آید ما برای تبلیغات دور زمین با آن ها مشورت نمی کنیم. بعد هم اضافه کردم که در جام جهانی هم بازی کردیم و در کنار زمین چنین تبلیغاتی وجودداشت اما این موضوع ربطی به ما نداشت.



آقای نژاد حسینیان خواست که به طرف امریکایی در این مورد تذکر دهم. به ایشان گفتم که ما در لس آنجلس مشکلات مهم تری داریم. گفتم که فردی مزاحم اعضای تیم و من شده و می خواهد در قبال پرداخت پول مار را از بازی منصرف کند و بهتر است فکری برای این موضوع بکنید و نگران تبلیغات کنار زمین نباشید. در همین حال به یک باره امریکایی ها اقدامات امنیتی برای تیم ملی را افزایش دادند.



طبقه بالا و پایین محل استقرار تیم ملی را تخلیه کرده بودند و تعداد کادر حفاظتی و ماشین های اسکورت افزایش یافته بود. حدس زدم تلفن های ما را شنود کرده و متوجه تهدیدها شده اند. رئیس فدراسیون فوتبال امریکا در جلسه ای که با او داشتم گفت از طریق مقامات حفاظتی متوجه شده تیم ایران با مشکلاتی مواجه است. این موضوع را رد کردم و تذکر دادم که تبلیغ مشروبات الکلی در بازی ما و امریکا با توجه به عقاید مردم ایران موجب ناراحتی خواهدبود و بهتر است این اتفاق رخ ندهد. قول داد تمام تلاش خود را برای برطرف شدن این دغدغه انجام دهد.



8- برای امریکایی ها بسیار مهم بود که این دیدار بدون مشکل و دردسر برای تیم ایران انجام شود. با توجه به تهدیدها، مقامات حفاظتی و رئیس فدراسیون فوتبال امریکا نگران روزمسابقه بودند. این چنین بود که تصمیم گرفتند در روز برگزاری مسابقه از تماشاچیان بازرسی بدنی به عمل آید. اما مطابق قوانین امریکا محل مسابقه فوتبال یک مکان عمومی محسوب می شود و بازرسی بدنی افراد در مکان های عمومی منع قانونی داشت. مقامات امریکایی برای حل این مشکل به یک حرفه قانونی متوسل شدند.



استادیوم فوتبال زربال برای انجام مسابقه فوتبال خریده شده بود و با استناد به یک قانونی مصوبه سال 1904 در امریکا، مقامات فدراسیون فوتبال امریکا می توانستند مجوز بازرسی بدنی تماشاچیان را از قاضی دادگاه ایالتی بگیرند. وقتی بلیت فروشی آغاز شد خیال ما و برگزارکنندگان اندکی راحت تر شد.در امریکا برخلاف ایران، بلیت ها از قبل و براساس نام و صندلی تماشاچی فروخته می شود رئیس فدراسیون فوتبال امریکا بعد از بلیت روشی به من اطلاع داد که عمده بیت ها در گروه های دو یا سه چهار نفره خریداری شده و از 52 هزار بلیت فروخته شده، 48هزار تای آن متعلق به ایرانیان مقیم امریکاست.



این موضوع به این معنی بود که بلیت ها در گروه های کوچک و توسط خانواده های ایرانی خریداری شده نه توسط گروه های خاص. رئیس فدراسیون فوتبال امریکا به شوخی به من گفت دیگر نمی دانیم در کدام استادیوم دنیا با شما بازی کنیم که همه استادیوم در اختیار تماشاچیان ایرانی نباشد. اشاره او به بازی قبلی ما با امریکایی ها در فرانسه بود که آن جا هم بخش اعظم ورزشگاه در اختیار تماشاچیان ایرانی بود.



9- شب بازی مقامات حفاظتی به من اطلاع دادند که یک خانم مسن ایرانی به هتل آمده و اصرار فراوانی برای دیدار با من دارد. گفتند که انجام این دیدار را صلاح نمی دانند. من اما تصمیم گرفتم با او دیدار کنم. به لابی رفتم. خانمی بود که پیش از انقلاب از ایران به امریکا مهاجرت کرده بود و علاقه فراوانی به تیم ملی کشورمان داشت. پارچه کتان بزرگی همراه خود آورده بود که رویش سوره یاسین را گلدوزی کرده بود.



وسط پارچه را هم شکافی انداخته بود. می خواست که بازیکنان تیم ملی قبل از ورود به زمین از میان این شکاف رد شوند تا سوره یاسین مانند یک حصار در برابر مشکلات از آن ها مراقبت کند. چهل انگشتر عقیق هم همراهش آورده بود و می گفت این انگشترها را در آخرین سفر به ایران خریداری کرده و همراه خود آورده و می خواهد به بچه های تیم ملی هدیه بدهد. نگران بود که مبادا انگشترها اندازه انگشت بچه ها نباشد. در همان زمان، باز هم تلفن های مزاحمت آمیز ادامه داشت.



10- روز بازی فرا رسید. عازم ورزشگاه رزبال شدیم. هزاران خانواده ایرانی ساعت ها قبل از شروع مسابقه به محوطه آمده بودند. ما از ایران ده هزار پرچم کشورمان را آورده بودیم. به تدارکات تیم گفتم که پرچم ها را میان ایرانیان تقسیم کنند. در کل استادیوم هشت یا نه پرچم شیر خورشید هم وجود داست. تعداد ده پرچم بزرگ ایران را که توسط بازیکنان و سرمربی تیم ملی امضا شده بود به مسئول تدارکات مان دادم. گفتم به سراغ کسانی که پرچم های شیرخورشید دارند بروند و ببیند که آیا می تواند پرچم های آن ها را با پرچم های امضاشده توسط بچه های تیم ملی معامله کند. بدین ترتیب همه آن هایی که پرچم شیرخورشید داشتند- جز یک نفر- با خوشحالی پرچم شان را با پرچم جمهوری اسلامی عوض کردند. فوتبال بازی برد و بخت است و هیچ گاه در مسابقات فوتبال به بچه های تیم نگفته ام که باید بازی را ببرید.



اما این بار دقایقی قبل از شروع مسابقه به رختکن رفتم و فضای ورزشگاه را برای به ها شرح دادم. گفتم که هزاران ایرانی به عشق کشورشان از شهرهای مختلف امریکا و کانادا به این ورزشگاه آمده اند و اگر خدای ناکرده شما در این بازی بی دقتی کنید امید و اعتماد ایرانیان دور از وطن بی پاسخ می ماند. اگر کمی شانس داشتیم می توانستیم امریکا را در خاک خودش ببریم. اما بچه ها تلاش خود را کردند و بازی با نتیجه یک بر یک به تساوی کشید.



پس از پایان وقتی اتوبوس ما از ورزشگاه بیرون آمد، هیچ کس به خانه نرفته بود. ایرانیان تماشاچی منتظر ما بودند. اتوبوس به سمت هتل راه افتاد و صدها ماشین حامل ایرانیان به دنبال ماشین تیم ملی راه افتاد. به هتل رسیدیم در حالی که تمام خیابان های اطراف بسته و زندگی در آن بخش از شهر فلج شده بود. ماموران امریکایی مستاصل از حل مسئله ترافیک به سراغ من آمدند. از من خواستند با بچه های تیم روبروی بالکن ظاهر شویم و از ایرانیان تشکر کنیم و از آن ها بخواهیم به خانه های خود بروند.



در هتل و در هواپیما تا تهران درازکش بودم. پزشک برایم سرم تجویز کرده بود. مدتی باید می گذشت تا فشارهای عصبی سنگینی که از تهران روی من بود و من همه را تحمل کرده بودم، برطرف می شد. اما جای خوشحالی داشت که همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شد. آقای نژاد حسینیان به رغم آن مخالفت های اولیه، جانب انصاف را رعایت کرد و از من تشکر کرد. گفت من اگر یک میلیارد دلار بودجه داشتم هم نمی توانستم چنین تبلیغی برای جمهوری اسلامی ایران انجام بدهم. گفت که این موضوع را به تهران نیز منعکس می کند و اطلاع می دهد که حضور تیم ملی ایران در امریکا چقدر باعث همدلی ایرانیان مقیم امریکا و نزدیکی آنان به ایران و تغییر نگاه آنان به جمهوری اسلامی شده است.


6711554
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است