البته بعداً فهمیدم این قابلمه، فقط برای این بود که مادرم بتواند دستپختهای خطرناک مرا بیدردسر دور بریزد و جماعتی را هم از دلدرد نجات بدهد.
میدانم که دارید به اسراف فکر میکنید؛ اما نگران نباشید، قابلمهام آنقدر کوچک بود که در واقع چیزی اسراف نمیشد. فقط کمی نخود و لوبیا صرف خلاقیت من میشد.
یادم هست به پاککردن سبزی خیلی علاقهمند بودم. مادرم همیشه چندبرگ تره جلویم میگذاشت که مثلاً به او کمک کنم، اما من بهجای اینکه سروته خشکیدهی ترهها را پاک کنم، از روی خط وسطش آن را نصف میکردم. آنقدر هم از اینکار خوشم میآمد که نگو. به زنهای فامیل میگفتم من عاشق پاککردن ترهام؛ اما در حقیقت عاشق نصفکردن آنها بودم. شادی وصفناپذیری که معلوم بود دیگران تجربهاش را نداشتند.
من در پاککردن گوشت مرغها نیز نقش بامزهای داشتم. مادرم به امید اینکه روزی بتوانم جراح بزرگی بشوم، پوستِ مرغها را جدا میکرد و جلوی من میگذاشت تا در اتاقِ عملِ خیالیِ خودم، از وررفتن با آنها انگیزه بگیرم.
البته این ماجرا به زمان خردسالی من برمیگردد و بعدها که فهمیدم آدمها زیر این پوستهای سفید، آنهمه خون قرمز هم دارند ترس برم داشت و دیگر حتی از پاککردن گوشت و مرغِ خونی هم بدم آمد. چه کنم؛ تقصیر من یا مادرم چه بود؟ بالأخره هر آدمی روحیهی خودش را دارد. یا به قول معروف «هرکسی را بهر کاری ساختند».
بعد از حضور مؤثر من در کارهای خانه، حالا میخواهم شما را با اخلاق ورزشی خودم هم آشنا کنم. شاید باور نکنید؛ اما من در خردسالی عاشق فوتبال بودم و چون دخترانِ دیگر، فقط خالهبازی میکردند، مجبور بودم با پسرها همبازی بشوم. منتها آنقدر فسقلی بودم که به درد هیچکجای بازی نمیخوردم، مگر همان دروازهی فسقلی و قرمز.
پسرهای تیم حریف بعد از کلی دوندگی و پاسکاری همین که به دروازه ما میرسیدند، انگار دلشان نمیآمد توپ را محکم به طرف من شوت کنند و خیلی محترمانه آن را تقدیم میکردند و میرفتند. برای همین همیشه در یارکشیها، همه دوستداشتند دروازهبان تیم آنها بشوم و من هم ستارهای بودم برای خودم.
اینکه چرا کمکم از فوتبال هم فاصله گرفتم، تنها یک دلیل دردناک داشت. وقتی یکی دوبار توپ دولایه، به صورتم خورد؛ تازه فهمیدم خالهبازی چهقدر بهتر است. با اینکه دیگر فوتبال بازی نکردم، اما تا مدتها وقتی که از کنار پسربچههای در حال فوتبال بازیکردن رد میشدم، توپشان درست میآمد و محکم به کلهام میخورد. باور کنید هنوز هم که هنوز است با وحشت از کنار بازیشان رد میشوم. خیلی با وحشت و خیلی سریع.
9840444