شمش طلا به اندازه وزن آقا، مسافرت به تعداد روزهای تولد عروس خانم و... گاهی اوقات نیز این مهریهها تم شاعرانه و ادیبانه بهخود میگیرند و شرط ازدواج حفظ کتاب فردوسی و شاهنامهخوانی و فال حافظ میشود. خلاصه هر نوع و مدلی فکرش را بکنید مهریه محسوب میشود و هر چند که خیلی از آنها جنبه قانونی و همچنین دینی ندارد اما این دلخواه عروسخانم و عندالمطالبه است اما در میان این همه مهریههای عجیب و غریب، فرزانه ویسی مهریهای خاص و درخور را برای ازدواجش درنظر گرفت؛ مهریهای که از همان لحظه ورود به زندگی به او پرداخته شد و با این مهریه خاص، فرزانهخانم هم دنیا را از آن خود کرد و هم آخرتش را آباد. مهریه دختر کردستانی، سرپرستی 2بچه یتیم بهمدت 10سال است. اما برای اینکه بدانید چه شد دختر جوان این مهریه را انتخاب کرد و آقای داماد چه واکنشی نشان داد، بهتر است که گفتوگوی ما را با فرزانه ویسی بخوانید؛ گفتوگویی که بیشک با خواندن آن روزنههای امید زیادی برای خیلیها باز خواهد شد. حکایت، حکایت «خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری» است.
- پیش از هر چیز درباره مهریهتان بگویید؟
سرپرستی 2کودک یتیم بهمدت 10سال و پرداخت ماهانه مقداری پول بهحساب آنها. البته این مقدار پول با تورم و گذر زمان قطعا بیشتر خواهد شد.
- این دو کودکی که شما سرپرستیشان را بهعهده میگیرید، باید شرایط خاصی داشته باشند؟
اصلا، فقط کودکانی باشند که نیاز مالی داشته باشند. البته خودم ترجیح میدهم یک دختر و یک پسر باشند، ولی با این حال اصلا برایم فرقی نمیکند.
- شرط شما این است که تنها ماهانه مبلغی به بچهها بدهید یا اینکه با بچهها ارتباط هم برقرار میکنید؟
حقیقتش، خودم نیتم این است که با آنها ارتباط داشته باشم و در ماه چند باری آنها را به بیرون ببرم و به درددلهایشان گوش بدهم.
- بهنظرتان سرپرستی 2بچه یتیم کار سختی نیست؟
سخت هست، اما من قبلا هم این کار را انجام داده بودم. بعد از گرفتن مدرک ارشد، 2سال برای کنکوردکتری خواندم. از آنجا که در رشته ما درصورت قبولی در دکتری، حقوقی برایمان درنظر گرفته میشود، با خودم نیت کرده بودم که اگر قبول شوم، بچهای را به سرپرستی بگیرم. در گیرودار دانشگاه و سودای قبولشدن، به جستوجو در فضای مجازی پرداختم تا از یکی از مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست کودکی را به سرپرستی بگیرم و به جز یک مرکز، جای دیگری پیدا نکردم. اما دانشگاه قبول نشدم و کلا مسیر زندگیام تغییر کرد. من که در سودای قبولی در دکتری بودم شانسم را در آزمون استخدامی امتحان کردم. البته این را هم بگویم که وقتی از سر جلسه بیرون آمدم به خدا گفتم خدایا کسی را در این آزمون قبول کن که از این ماجرا اشک شوق به چشم بیاورد و عجیب این بود که نخستین نفر من انتخاب شدم و گریه میکردم از این انتخاب، غافل از اینکه سرنوشتی که پیش رویم است که به صدها قبولی میارزد.
- چه سرنوشتی؟
من کارم را از اول مهر آغاز کردم. یکی از وظایف من بازدید از مدارس و دانشآموزان بود؛ آن هم دانشآموزانی که در روستاهای دورافتاده و با امکانات کم درس میخواندند. با دیدن این بچهها حس کردم باید به آنها کمک کنم. با اینکه خودم درآمد آنچنانی نداشتم اما تصمیم گرفتم حداقل وسایل تحصیلی را برای این دانشآموزان فراهم کنم برای همین در گروههای مختلف پیغام گذاشتم و از دوستانم خواستم که به من برای این کار کمک کنند. خدا را شکر مبلغ خوبی جمع شد و آن سال علاوه بر لوازمالتحریر مدرسه برای بچهها، کیف و کفش و لباس هم خریدم. در همین گیرودار بود که دامادمان به من گفت کاری که انجام میدهی خطرناک است. ممکن است مردم تصور کنند که این پولها را برای خودت برمیداری و یک دید دیگری بهوجود آید. و بازهم در همین حین بود که یکی از دوستان خبرنگارم، خانم مطهرنیا را به من معرفی کرد؛ معلم بیجاری که کودکان زیادی را تحت سرپرستی خود دارد و زندگیاش را وقف آنها کرده است. بچههای مدرسه و قبولیام در مرکز بهداشت بیجار باعث شد تا نذری را که برای دکتری درنظر گرفته بودم برای قبولیام درنظر بگیرم؛ سرپرستی کودکی یتیم. با کمک خانم مطهرنیا، دختر 8سالهای را به سرپرستی گرفتم اما چون وضع مالیشان خیلی بد بود و خواهر 14سالهاش هم شرایطی بهتر از او نداشت، هردویشان را به سرپرستی گرفتم. چند ماهی با بچهها بودم؛ آنها را بیرون میبردم و باهم گردش میرفتیم تا اینکه نقل مکان کردند و دیگر از آنها خبری ندارم. سرپرستی 2کودک یتیم و کمک به بچههای مدرسه، معجزههایی بود که هنگام کار در مرکز بهداشت، آنها را با چشمهای خودم دیدم. البته آشنایی با شوهرم نیز بهواسطه کار جدیدم بود؛ کاری که مسیر زندگیام را بهطور کامل تغییر داد و الان با تمام وجود از اینکه آنچه دلم میخواسته، نشده است، راضی هستم. خداوند مقدرات بهتری برای من درنظر گرفته بود و من غافل از این همه لطف ومحبت او بودم.
- ماجرای آشنایی با همسرتان را میشود تعریف کنید؟
من مدرک کارشناسی ارشد بهداشت محیط دارم و کارمند مرکز بهداشت بیجار هستم. همسرم پزشک مرکز بهداشت بود؛ یعنی طرحش را در مرکز بهداشت میگذراند اما بهخاطر یک سری موارد مدت زیادی در مرکز بهداشت نماند و از آنجا رفت. تماسهای همسرم با من بعد از رفتن او شروع شد. روزهای اول تصور میکردم که بهخاطر دوری از خانواده و تنهایی است که بهعنوان یک دوست روی من حساب میکند اما بعد از مدتی با برادرم دوست شد و درنهایت از من خواستگاری کرد.
- یک سؤال اصلی و مهم؛ از کی تصمیم گرفتید که چنین مهریهای تعیین کنید؟ و علت انتخاب این مهریه چه بود؟
از همان 2 سال پیش که 2 دختر را به سرپرستی قبول کردم، به ذهنم رسید مهریهام سرپرستی 2بچه یتیم باشد. همان موقع با خودم عهد کردم که اگر روزی ازدواج کنم تنها شرط ازدواجم مهریه خاصم خواهد بود و مهریهای که اگر آقای داماد به آن پاسخ نه میگفت بیشک مرا در تصمیمگیریام برای زندگی با او به تزلزل میانداخت.
- و واکنش جناب داماد از شنیدن این مهریه خاص و متفاوت چه بود؟
(لبخندی به لب میآورد، معلوم نیست این لبخند بهخاطر یادآوری خاطره آن روز است که شوهرش از ماجرای مهریه خاص او باخبر شد یا از همراهی مردی که تمام عمرش را با او خواهد گذراند.) قبل از اینکه در این مورد با خانوادهها صحبت کنیم، با همسرم در رابطه با مهریه صحبت کردم و من به شوخی به او گفتم مهریه من به اندازه سال تولدم است. همسرم هم در پاسخ گفت: ارزش تو بالاتر از اینهاست، اما من مهریهای را درنظر میگیرم که همیشه توانایی پرداخت آن را داشته باشم و با 200سکه موافقم. خندیدیم و به او گفتم شوخی کردم، مهریه من سرپرستی 2کودک یتیم بهمدت 10سال است. دقیقا این جمله را بیان کرد: واقعا دوستات دارم، تو هیچچیز را برای خودت نمیخواهی و تمام تلاشت این است که به دیگران کمک کنی.
- خانواده خودتان چه برخوردی داشتند؟ مخالفتی نشد که چرا این مهریه را انتخاب کردید؟
خانوادهام همیشه همراهم بودند و ارثیهای که پدرم به ما داد کمک به مردم بود. از دوران کودکیام به یاد دارم که پدرم همیشه دست آدمهای نیازمند را میگرفت این درصورتی بود که وضع مالی خودمان متوسط بود. با این حال او هرگز از کمک دریغ نمیکرد و من هم دلم میخواست که هم قدم با پدرم باشم. به همین دلیل زمانی که این ماجرا را متوجه شدند خیلی استقبال کرده و حتی مرا تشویق کردند.
- از اینکه این مهریه را انتخاب کردید پشیمان نیستید؟
نه تنها پشیمان نیستم بلکه حس زرنگی هم میکنم و تصور میکنم نسبت به آدمهای دیگر خیلی باهوشتر و زرنگتر هستم. یکی از دوستانم مهریهاش، اندازه سال تولدش بود اما با همسرش دچار مشکل شد و نتوانست زندگی کند. او مجبور به طلاق شد و حتی یک سکه هم نگرفت. مهریه چیزی نیست که ضمانت زندگی آدم باشد. نه مهریه بالا نشان خوشبختی است و نه مهریه پایین بدبختی میآورد. زمانی از اینکه دکتری قبول نشده بودم، خیلی ناراحتی میکردم و حس میکردم که به آخر خط رسیدهام اما الان خوشحالم که دکتری قبول نشدهام. شغلم را خیلی دوست دارم؛ چرا که بهواسطه شغلم به این راه کشیده شدهام. اگر بهداشت نبود، هرگز پایم را در روستاها نمیگذاشتم، هرگز با همسرم آشنا نمیشدم.
- از اینکه چنین کاری انجام دادهاید، چه حسی دارید؟
راستش را بخواهید من اصلا فکر نمیکنم که کار خاصی انجام داده باشم. در برابر کارهای بزرگی که دیگران انجام میدهند کار من هیچ است. در واقع من در برابر آدمهای خیر و افرادی که دست نیازمندان را میگیرند صفر هستم. اگر من کاری انجام دادهام به واسطه شغلم بوده است. من با ماشین اداره به روستاها و مناطق دورافتاده میرفتم اما افراد خیر، خودشان انتخاب میکنند که این راه را بروند. حقیقتش من با خدا قراری گذاشتم؛ با خودم گفتم شاید بهواسطه خوشبختی این دو بچه و سر پناه گرفتن آنها من هم خوشبخت بشوم.
- تاکنون بازخورد این کارهایتان را هم در زندگی دیدهاید؟
پارسال خواهرم و دوستش تصادف بدی داشتند، دوستخواهرم فوت کرد و تنها دلیلی که خواهرم در این حادثه زنده ماند، کارهای خیری بود که پدرم انجام داده بود و دعاهایی بود که پشت سر پدرم بود. خواهرم 45روز در بیمارستان بستری شده بود و ما در تمام این مدت خدا را شکر میکردیم که او زنده است.
- شوهرتان از نظر اعتقادی با شما خیلی متفاوت است؟
همسرم خیلی بهتر از خودم است. او به روستاها سر میزند و بیماران نیازمند را معاینه میکند. بارها دیدهام که به بیماران پیر و ناتوان کمک میکند و با آنکه وظیفهاش نیست کار تزریقاتشان را انجام میدهد. اگر بیماری بیاید که هزینه نسخهاش را نداشته باشد با داروخانه تماس میگیرد و از آنها میخواهد که هزینه داروها را حساب نکنند. شاید در زندگیام خیلی جاها شکست خوردهام، اما الان خدا را شکر میکنم که با تمام شکستها به جایی رسیدهام که راضی هستم. همسرم، جبران تمام سختیهای زندگیام است؛ همین که او از خدا میترسد و برای رضایت خدا قدم برمیدارد، برای من کافی است.
- از کی سرپرستی بچهها را بهعهده میگیرید؟
ما یک مهر امسال عقد کردیم و از همین ماه سرپرستی 2کودک را بهعهده گرفتیم. اما هنوز کودکان انتخاب نشده و به ما معرفی نشدهاند. دلم میخواهد روزی را ببینم که 2کودکی که به زندگی ما آمدهاند انسانهای موفقی شدهاند. البته این را هم بگویم، ما به آنها هیچ لطفی نمیکنیم بلکه آنها هستند که به ما لطف میکنند و اجازه محبتکردن به ما میدهند. هیچ حسی زیباتر و قشنگتر از احسان و محبت نیست و این کودکان این حس را به ما هدیه میدهند.
- مهریه شوکهکننده
مسلما نظر همسر فرزانه ویسی هم درباره این مهریه مهم است، مردی که این مهریه عجیب را پذیرفته است و اگر چه به ظاهر کار آسانی میآید اما مسئولیت 2بچه را در حالی بهعهده گرفته که هنوز زندگی متاهلیاش آغاز نشده است و در آستانه فصلی نو برای یک زندگی پراز شادی و عشق و هیجان است. آقای دکتر هم مانند همسرش دستی بر آتش کارهای خیر دارد و هرجا صدای کمکی میشنود به یاری او میشتابد. احمد عبدیزاده از لحظهای میگوید که با مهریه عجیب و خاص همسرش مواجه شد. او مدعی است که با شنیدن این موضوع بسیار شوکه شده است. میگوید: میدانستم مهریه همسرم خاص است و قطعا مهریه او از نظر مالی کم خواهد بود، اما تصورش را هم نمیکردم که مهریهای باشد منحصربهفرد و مختص به فرزانه. تا به حال نشنیده بودم که کسی چنین مهریهای داشته باشد. همسرم همیشه کارهای خیر انجام میداد و اگر هم پولی بهدست میآورد خرج دیگران میکند نه خودش ولی هرگز تصور نمیکردم که چنین مهریهای انتخاب کند. بیشک فرزانه هر مهریهای انتخاب میکرد من آن را قبول میکردم چون او را عاشقانه دوست دارم و برای بهدست آوردنش هر کاری که میشد انجام میدادم.
- دختری با ایدههای خاص
احمد عبدیزاده، همسر فرزانه ویسی میگوید: مهریه سرپرستی از 2کودک یتیم، خیلی شوکهکننده بود. باید حدس میزدم که او چیزی را انتخاب میکند که سودش ابتدا به دیگران برسد بعد بهخودش. همسرم با این کار نشان داد که اهل مسائل مادی نیست و به آخرتش بیشتر توجه میکند. شاید باورتان نشود ولی برای خرید عقدمان من به او اصرار میکردم که فلان چیز را بخر، بر عکس برخی خانمها که خواهان تجملات هستند، همسرم خواهان سادگی است. او دختری است با ایدههای خاص و همیشه انسان را با این ایدههایش غافلگیر میکند. البته ناگفته نماند که با اینکه مهریه فرزانه به ظاهر آسان است اما مسئولیتی سنگین دارد. اگر من نتوانم رسالتی که بهعهدهام گذاشتهاند را برآورده کنم، آن وقت مدیون خودم و همسرم و 2بچه یتیمی که مسئولیت آنها را بهعهده گرفتهام خواهم بود. اینطوری شد که احمد عبدیزاده با مهریه خاص همسر مهربانش موافقت کرد. البته عکسالعمل خانواده آقای دکتر نیز شبیه پسرشان بود و مادرشوهر فرزانه وقتی این موضوع را شنید گفت: عجب عروسی دارم! چه انتخاب ناب و عالیای کرد. دختری با این همه وقار و متانت با خواستههایی انساندوستانه، آن هم در عصری که انسانها بهدنبال منافع خودشان هستند.
- هزینه عروسی برای کارهای خیر
احمد عبدیزاده، همسر فرزانه ویسی میگوید: زمانی که برای نخستینبار مادرم، فرزانه را دید، یک ساعت بعد از دیدار گفت دلم برایش تنگ شده است. فرزانه در اوج سادگی، به قدری مهربان و خونگرم است که همه را جذب خودش میکند. همانطور که مهریه فرزانه ویژه و منحصربهفرد بود، مراسم عروسیاش هم خاص و ویژه است. همسر فرزانه میگوید: آنطور که فرزانه میخواهد بیشک مراسم خاص و تجملاتی برای عروسیمان نمیگیریم. فرزانه میخواهد هزینه عروسیمان را اختصاص دهد به کاری خیرخواهانه، البته هنوز نوع کار مشخص نیست. افراد نیازمند زیاد هستند، اما اینکه به کدامیک اختصاص دهیم منوط است بهنظر فرزانه، اما میدانم که تصمیم خوبی برای این هزینه گرفته است. این خصیصه همسر من همیشه با او بوده است. یادم میآید آن زمانی که در مرکز بهداشت با هم کار میکردیم، فرزانه تمام نگرانیاش سر زدن به افرادی بود که نیاز مالی داشتند و مدام به فکر برآورده کردن نیازهای آنها بود. یکبار که خودش نمیتوانست بیاید، از من خواست تا مبلغی را به فرد خاصی تحویل دهم. آن زمان، او به تنها چیزی که فکر میکرد این بود که نیاز دیگران را برآورده کند.
8244542