اینکه قبلترها معمولا به طرف گفتوگو و آرزوها و آشفتگیهایش توجه بیشتری میشد و امروزه به وضع مادی زندگی، ظاهرا امری اختیاری نیست و مربوط میشود به همین زمانه ماشینزده و درگیرودار کار و درآمد و مصرفکردن. در واقع این آخری است که چرخ روزگار را میچرخاند و چون اصلشده، پول و دیگر الزامات آنرا هم مرکزیت داده است. در اتوبوس یا تاکسی و یا مترو، کمتر پیش میآید که گفت و شنودی حول و حوش غرولندهای آرام یا بلند مسافری در بگیرد؛ خیلی زود شعله بحث فرو مینشیند و اگر هم بحثی میان 2 نفر باشد، درباره مصارف، کالاها و خریدهایشان است.
اینجا مسئله، انتخاب موضوعی است که صورت میگیرد تا مسافت مبدأ و مقصد یا فرصت مهمانی و دیدار را پُر کند؛ از این لحاظ بعد از آب و هوا و شلوغی و ترافیک، باید کلمات دیگری باشند تا بهکار گرفته شوند و زمینه همصحبتی را فراهم آورند. این واژهها تاحد زیادی از سواد و طبقه و سن و جنس آدمها برمیآیند و زمینه زندگی واقعی آنها. حتما دیدهاید افرادی را که دچار اختلال حواسند و بیهوا و پرت و پلا چیزهایی را میگویند که بیسر و ته میماند اما واقعیت آن است که آن گفتهها و شنفتهها، برآمده از جهانی است که افراد در آن زیست میکنند و اگر اینگونه نامفهوم و بیربط میشود، ناشی از شیوه ادراک و دامنه فهمشان است.
محورشدن پول یعنی توجه به دنیا و این فقط معطوف به درآمد نیست بلکه تا نحوه پوشیدن و خوردن و معاشرت کردن، دنبالهدار است و اساسا سبک زیستن را با خود همساز میکند؛ یک چهره دیگر این محوریت، ترسِ رفتن به سراغ آرزوها و آرمانهایی است که زمزمهکردنشان میتواند مقدمه جدایی و شکاف باشد، غافل از آنکه همین در حد و حدود مصرف چرخزدن هم، آنقدر روابط را سطحی و نازک میکند که به اندک اشارتی فرومیپاشد، چرا که فاقد عناصر قوی و قدرتمند هستند تا آنها را تداوم بخشند. تعیین موضوع بحثهای پیشپاافتاده، ظاهرا پیچیدهتر از آنی است که دربارهاش فکر میشود.
4742418