گوناگون 17:45 - 25 شهریور 1393
همشهری آنلاین دلم برایش می‌سوزد
حمیدرضا ابراهیمی:برده‌ایم گذاشته‌ایم‌اش در گوشه‌ای دنج و خلوت. در حاشیه امن. انگار نگرانیم گزند و دستبردی گریبانگیرش شود.

 فقط و فقط در شبانه‌روز یکی دو وعده دربش را باز می‌کنیم. زود هم دربش را می‌بندیم مبادا کارهای‌مان لنگ شود.دلم برایش خیلی می‌سوزد؛ مسجد را می‌گویم.همان جایی که بنا بود محوریت فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی و دینی و سیاسی مومنین و مومنات شود و حالا شده فقط و فقط دار‌العباده؛ فقط و فقط مصلا. هفته مسجد که می‌شود کلی همایش می‌گذاریم و اندر فواید و محاسن مسجد سخنرانی می‌کنیم و دریغ از یک فعالیت میدانی در دل مساجد.

انگار یادمان رفته نخستین نهاد فرهنگی و اجتماعی که پیامبراکرم(ص) شکل داد و منجر به رشد سریع اسلام در یثرب آن زمان و مدینه‌النبی کنونی شد، مسجد بود و این مسجد است که می‌تواند اسلام شیعه ناب محمدی را به تمام جهانیان ابلاغ کند. فقط بلدیم یک پیرمرد بازنشسته را بگذاریم خادم مسجد و مجبورش کنیم درب را هر شب به روی مومنین باز کند و بعداز نماز ببندد؛ همین.

یاد گرفته‌ایم نزدیک انتخابات هیأت امنای مسجد که می‌شود، خودمان را به آب و آتش بزنیم تا پدرمان یا اقوام‌مان را بگماریم در هیأت مدیره تا بتوانیم در مواقع مقتضی از این رانت حداکثر استفاده را ببریم. فراگرفته‌ایم پدربزرگ دوستمان که فوت کرد در چند نوبت ظهر و عصر مراسم ختمش در مسجد شرکت کنیم ولی نماز‌های یومیه را خیر. چقدر غربت دارد این خانه‌های نورانی خدا.

درب‌های مساجد را باز کنیم؛ مثل ایام محرم؛ مثل ایام رمضان. نترسیم. مسجد را پاتوق کنیم؛ پاتوق نوجوانان برای پینگ‌پنگ؛ پاتوق جوانان برای ازدواج؛ پاتوق بانوان برای کلاس‌های خیاطی و آشپزی. درب‌های مساجد را باز کنیم.خانه‌های خدا را از خودمان بدانیم تا خدا ما را از خود بداند.


4741312
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است