گوناگون 14:57 - 27 دی 1395
همشهری دو - علی سیف‌اللهیشوخی‌ شوخی می‌گویم: «این گل رو خریدم که یه هفته دردسر نکشم» و او می‌خندد. با خنده می‌گویم: «این هم بستنی‌ای که دوست داشتی، دلخوریت برطرف شد؟» و او به نشانه‌ تأیید بدجنس‌بودن من سر تکان می‌دهد و می‌خندد.

عکس کتاب «جنگ چهره‌ زنانه ندارد» را برایش می‌فرستم و زیرش می‌نویسم: «اینم جایزه‌ت». او جواب می‌دهد «کارت رو خوب بلدی‌ها» و شکلک خنده می‌گذارد. انگار راست می‌گوید. انگار همیشه لازم نیست پای خرید یک ماشین یا یک سفر در میان باشد و هدیه‌ اگر فقط برای ابراز دوست‌داشتن باشد کفایت می‌کند. اندازه‌اش مهم نیست.

جایی خواندم که نوشته بود مردها فکر می‌کنند که برای هدیه‌ کوچک یک امتیاز و برای هدیه بزرگ 30امتیاز به‌دست می‌آورند. اما تا زمانی که مرد نداند که زن‌ها سبک امتیاز جمع‌کردنشان فرق می‌کند، انرژی خودش را روی یک هدیه بزرگ متمرکز می‌کند. تجربه شخصی‌ام می‌گوید که این حرف‌ها و توصیه‌ها درست است چون انگار طرز امتیاز جمع‌کردن زن‌ها ربطی به سلیقه ندارد، بلکه واقعا یک نیاز است. زن‌ها در مناسبات خودشان به گفته‌ها و رفتارهای محبت‌آمیز زیادی نیاز دارند تا بتوانند احساس کنند که مردشان آنها را دوست دارد. به قول آن کتاب «باک محبت یک زن همیشه باید پر باشد!» شارژ این باک سخت است؟ نه. کمی صداقت می‌خواهد و حوصله؛ مثلا روش خودآگاه و ناخودآگاه شخصی من این است که از برنامه روزانه‌اش بپرسم، از جلسه‌ای که امروز با مدیرشان داشته است. سعی می‌کنم گوش بدهم و سؤال کنم. گاهی هیچ راه‌حلی برای مشکل نمی‌دهم و سعی می‌کنم فقط دلسوزی کنم و وقت‌هایی که خسته است به او پیشنهاد کمک می‌دهم. تازگی‌ها فهمیده‌ام وقتی قرار است دیر به خانه برسم، حتماً باید به او زنگ بزنم و اطلاع بدهم. وقت‌هایی که با هم حرف می‌زنیم، گوشی را کنار می‌گذارم و سعی می‌کنم حواسم به او جمع باشد. رخت‌های چرک را جدا می‌کنم و برای کارهای روزمره‌اش زبانی و کتبی از او تشکر می‌کنم.

موقع حرف زدن به او نگاه می‌کنم و وقتی می‌خواهم از خانه بیرون بزنم، با شوخی و خنده خداحافظی می‌کنم. اگر از دست کسی عصبانی است به او حق می‌دهم و در جمع با او مهربان هستم و می‌گویم و می‌خندم. گاهی او را ارجاع می‌دهم به نخستین روزهای آشنایی و در آن جاهای دوست‌داشتنی قدم می‌زنیم تا خاطرات قدیمی‌مان زنده شود. حتی از اینها هم ساده‌تر؛ در را برایش باز می‌کنم و خریدها را خودم تا خانه می‌آورم. حالش را می‌پرسم و از غذاهایش تعریف می‌کنم؛ واقعی و راستکی! هر وقت دلم برای او تنگ می‌شود همان لحظه به رویش می‌آورم. همین کارهای کوچک، جادویی می‌کند که همه‌چیز را برمی‌گرداند سَرِ جایش. زیادی یکطرفه است؟ نه. وقتی به او امتیاز می‌دهم، همه‌چیز مساوی می‌شود و آن محبت‌ها به‌خودم برمی‌گردد؛ بیشتر و عمیق‌تر. انگار که رنج و خشمی از بین رفته و حالا وقت جبران است. بیشتر همکاری می‌کند و درک می‌کند که سه‌شنبه‌ها باید سر ساعت به برنامه‌ هفتگی‌ام برسم و شنبه‌ها جلسه دارم و... . شبیه یک مذاکره ناگفته است؛ یک توافق برد- برد. فرمول به همین سادگی است؛ باک محبت‌مان را با کارت سوخت‌ طرف مقابل پر می‌کنیم!


8672294
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است