گوناگون 11:45 - 21 تیر 1397
همشهری آنلاین بودن یا نبودن
خانه فیروزه‌ای > الهه صابر:راز و توانی در همراهی و اتحاد آدم‌ها هست که در وجود تک‌تک‌ آن‌ها نمی‌توان از آن سراغ گرفت.* گویی جمع آنان، دیگر همان چندین تن معمولی به‌شمار نمی‌آید.

انگار با هم‌دیگر که یکی می‌شوند، بیش‌تر از قبل قدرت دارند و با این‌ وجود، برای رسیدن به این قدرت هیچ‌کسی هم بی‌گدار به آب نمی‌زند.

همیشه همه‌ی آدم‌ها قبل از یکی‌شدن می‌ترسند و حتی خیلی‌هایشان بعد از یکی‌شدن نیز احتیاط می‌کنند. آن‌ها مواظبند مبادا یک یا چند نفرشان واقعاً به فکر یک‌پارچگی نباشند. چون وقتی یکی به نفع خودش اتحاد را از بین می‌برد، در جای خالی او حفره‌ای ایجاد می‌شود و آن حفره اگر با حضور خود او یا کس دیگری پر نشود، بزرگ و بزرگ‌تر خواهدشد تا این‌که در نهایت به شکافی منجر می‌شود که هم‌دلی را از بین می‌برد.

جمعیتی که هم‌دلی ندارند رفته‌رفته ضعیف‌تر می‌شوند و دیگر هرچیزی می‌تواند میان آن‌ها تفرقه بر‌انگیزد، حتی اختلاف نظری معمولی.

اما برای داشتن هم‌دلی هم نمی‌شود بی‌پروا بود. ردشدن از یک خیابان دوطرفه، دقت و تمرکز زیادی می‌خواهد و کار کسی که به اعتبار دیگری، خودش را به خطر می‌اندازد، هرگز قابل توجیه نیست. آن‌چه در ظاهر قابل مشاهده است، فقط عبوری دشوار است، اما اعتماد، حسی درونی است که آهسته و پیوسته شکل می‌گیرد و به ثمر می‌نشیند و نمی‌شود خیلی زود به درستیِ حرکت هرکسی مطمئن شد.

اعتماد جلوه‌های گوناگونی دارد، اتحاد و هم‌دلی بر مبنای آن شکل می‌گیرد و در بقای هر جامعه نقش مهمی ایفا می‌کند. مثلاً در جمعیت پرندگانِ مهاجر، اعتماد به پرنده‌ی طوق‌دار، آن‌ها را به سرزمین تازه می‌رساند و جمع زنبورهای عسل نیز متحد و با اعتماد به ملکه‌ی زنبوران، کندوهایشان را شکل می‌دهند. معمولاً بدن موجودات بر اسکلتی بنا می‌شود و با تکیه بر آن‌ می‌تواند بایستد. اعتماد هم زمینه‌ساز اتحاد و اسکلت جامعه است.

جمع آدمیان مثل جمع‌های دیگر موجودات، در سایه‌ی همین اعتمادِ متقابل، به اتحاد و هم‌دلی می‌رسد. اعتماد هرچه بیش‌تر باشد شعاع زندگی آدم‌ها را گسترده‌تر می‌کند، اما خلاف آن نیز می‌تواند دنیای آن‌ها را، هنگامی که خودشان دارند بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند، کوچک و کوچک و کوچک‌تر کند. دنیای کوچک‌تر یعنی دنیای بدون انگیزه و شناخت، یعنی جای‌گیرترشدن ضعف‌ها، یعنی شانه خالی‌کردن از زیر بار توانستن و در یک کلمه یعنی نبودن.

 

 

 

* مولانا در مثنوی معنوی در شرح حدیث شریف «إنما المؤمنون أخوة و...» چنین سروده است:

مؤمنان معدود لیک ایمان یکی

جسمشان معدود لیکن جان یکی

غیرفهم و جان که در گاو و خر است

آدمی را عقل و جانی دیگر است

باز غیر جان و عقل آدمی

هست جانی در ولی آن دمی

جان حیوانی ندارد اتحاد

تو مجو این اتحاد از روح باد

...جان گرگان و سگان هر یک جداست

متحد جان‌های شیران خداست

جمع گفتم جان‌هاشان من به اسم

کان یکی جان صد بود نسبت به جسم

هم‌چو آن یک نو خورشید سما

صد بود نسبت به صحن خانه‌ها

لیک یک باشد همه انوارشان

چونک برگیری تو دیوار از میان

 

 


تصویرگری: نسترن شریفی‌راد

9839896
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است