میشناختمش؛علی آقا خدمتکار اداره بود. آقا رضا با وسواس و حوصله موهای او را اصلاح کرد، سشوار کشید، دوباره کمی آب به موهایش پاشید و آن را شانه کرد. بعد چند موی روی گوش علی آقا را هم تراشید. حوله را از دور گردنش باز کرد.علی آقا داشت از جایش بلند میشد که آقا رضا گفت:یه لحظه صبر کن!
بعد، از پشتسر، یقه او را پایین کشید و موهای باقیمانده زیر گره حوله را هم تراشید و با فرچه مخصوص جای آن را تمیز کرد. آقا رضا از کار خودش سر کیف آمده بود. به علی آقا گفت: نیگا کن؛ ماه شدی به خدا !... ماه؛ جیگر!«جیگر» تکیه کلام اوست. خوش مشرب است و به همه میگوید: «نوکرتم جیگر!» نگاهت که بیفتد به عکسها و تقدیرنامههای آرایشگاه آقا رضا میفهمی که نام خانوادگیاش «کریمی» است؛ اما همه او را آقا رضا صدا میکنند.
همینطور که داشتم آماده میشدم تا روی صندلی آرایش بنشینم، یادم آمدم دفعه پیش که آمده بودم اینجا، نفر جلویی من معاون اداره بود. اما آقارضا با همان دقتی که سر او را اصلاح کرد، این بار هم سر علی آقا را اصلاح و مرتب کرد.میان خوشمشربیها و چاقسلامتیهای آقا رضا از او پرسیدم:تا حالا شده سر کسی را بد اصلاح کنی؛ یعنی موهای او را بهخاطر اینکه از او خوشت نمیآید، ضایع کنی؟
آقا رضا لحنش جدی شد.چند کلمهای در اینباره حرف زد و گفت:پس بگذارخاطرهای را برایت تعریف کنم.و ادامه داد: چندین سال پیش یکی دو نفر از رفقای قدیمیام آمدند پیش من و گفتند که قرار است امروز و فردا فرشاد بیاید پیش تو تا موهایش را اصلاح کنی. ما میدانیم که تو هم مثل ما از او خوشت نمیآید. میخواهیم حالش را بگیریم. برای همین ما 50 هزار تومن به تو میدهیم. تو هم موهای او را طوری خراب کن که حالا حالاها نتواند سرش را بلند کند.
آنها 50 هزار تومن به من دادند و رفتند؛ 50 هزار تومن آن زمان! عصر آن روز فرشاد آمد آرایشگاه من برای اصلاح. همین که روی صندلی نشست، احساس کردم نمیتوانم به شغلم خیانت کنم. برای همین موهای او را مثل همیشه - شاید هم بهتر از دفعههای قبل - اصلاح کردم، با وسواس و تمیز.
آن 2نفر وقتی فرشاد را دیده بودند، شک برشان داشته بود که نکند او پیش آرایشگر دیگری رفته است. آمدند پیش من و گفتند: مثل اینکه نقشهمان نگرفته است. ولی من 50 هزار تومنشان را به آنها برگرداندم و گفتم:من برای شغلم ارزش قائلم. اگر دشمنم هم برای اصلاح پیش من بیاید، نمیتوانم موهایش را درست و حسابی اصلاح نکنم. از من نخواهید به شغلم خیانت کنم یا با آن از کسی انتقام بگیرم!حرفهای آقا رضا که تمام شد، گفتم: زندهباد آقا رضا! زندهباد همه آنهایی که مثل آقار رضا کار میکنند.
- شاعر و پژوهشگر ادبیات
7677228