گوناگون 15:35 - 29 دی 1395
مبانی عرفانی آیت الله جوادی آملی در گفتگو با حجت الاسلام کاملان؛
حجت الاسلام کاملان گفت: عرفانی که آیت الله جوادی آملی تدریس می نمودند، با آیات و روایات احاطه شده، البته نه به این معنا که بخواهند از آیه و روایت برای بحث های عرفانی کمک بگیرند.

آیت الله جوادی آملی عرفان را با عقل و وحی مطرح می کند

به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام محمد صادق کاملان در مصاحبه ای با سایت پژوهشگاه علوم وحیانی معارج به تبیین مبانی عرفانی آیت الله جوادی آملی پرداخته است که در ادامه از نظر می گذرانیم.

*با توجه به اینکه شما یک دوره طولانی از محضر حضرت استاد جوادی آملی مباحث فلسفی و عرفانی را فرا گرفتید، بفرمایید که جایگاه عرفان در اندیشه ایشان چگونه بود و ویژگی قابل توجه ایشان در این دروس و مباحث چه بود؟

در مورد جایگاه عرفان نظرشان این بود که کشف حقیقت از طریق سه روش امکان پذیر است؛ روش عقل و برهان، روش کشف و عرفان و روش نقل و وحی الهی، استاد جوادی نظرشان این بود که این سه روش در واقع بیانگر یک حقیقت هستند، و در عمل نیز این مبنا را ثابت می کردند.

اما در مورد خصوصیت بارز اندیشه عرفانی ایشان باید متفطن این نکته باشیم که شخصیت علمی حضرت آیت الله جوادی آملی، چنانکه مستحضرید به گونه ای است که جامع علوم رایج و حتی علوم غیر رایج حوزوی است. اما نکته قابل توجه این است که یک انس خاصی با قرآن دارد، این انس ایشان با قرآن باعث شده بود که رویکرد ایشان نسبت به علوم مقعول و منقول نیز متفاوت باشد. یعنی در طول تحقیق و تدریس، همواره قرآن و معارف قرآنی نزد ایشان ظهور و بروز ویژه ای داشت. آشنایی ایشان با قرآن و مباحث قرآنی نیز به حدی است که در درس های تفسیری، کاملا در منطوق و مفهوم آیات غور می کند و مباحث عمیقی را از آنها برداشت می کند. یعنی علاوه بر آنکه ظاهر آیه را خوب روشن می کند، لایه های بعدی آیه را هم تا حد امکان روشن می نماید.

اما در مورد بحث های عرفانی، خصوصیت بارز ایشان این است که معتقد است، کشف پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، کشف تام بلکه کشف اتم می باشد. یعنی کشف محمدیه و کشف علوی، اتم کشف ها است و حقایق را اینها به صورت دقیق و عمیق و آن گونه که در واقع هست دریافت می کنند، به همین دلیل از آیات قرآن در تفسیر مباحث عرفانی، حداکثر استفاده را می کردند. به عنوان مثال آنگاه که می خواستند قاعده الواحد را مطرح کند، (با توجه به اینکه این قاعده از طرف متکلمان و اخباریان مورد انتقاد شدید قرار گرفته است)، این قاعده را هم از نگاه فلسفه از باب سنخیت بین علت و معلول بیان می کردند و هم آیات قرآنیِ دال بر این حقیقت را مطرح می نمود. مثلا این آیه شریفه را که می فرماید: ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَة﴾[۱]، در این بحث مطرح می نمود و تفسیر می کرد، همچنین روایاتی که می فرماید؛ «خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّة»[۲]، را در ادامه استدلال برای اثبات قاعده الواحد بیان می نمود و شرح می داد. همچنین روایات دیگری را که بر اثبات این بحث دلالت دارد و می فرماید اولین چیزی که خداوند خلق کرد «ماء» بود و سپس سایر چیزها را از آب خلق نمود.[۳] این گونه بود که ایشان به سبک بسیار خوبی، چنین مطالب عمیقی را با آیات و روایات محفوف می نمود.

باید توجه داشت که محفوف نمودن این مباحث با آیات و روایات اگر توسط یک متکلم انجام شود، مقصودش این است که قواعد عقلی و عرفانی را با کمک آیات و رویات بیان کند یعنی می خواهد از رویات و آیات به عنوان دلیل استفاده کند، اما این عمل اگر توسط یک فیلسوف یا عارف انجام شد با این رویکرد انجام می شود که آیات و روایات یک ظرفیت بسیار بالایی دارند و در بردارنده دریایی از حقایق هستند به طوری که مطالب فلسفی و عرفانی در آن دریای عمیق ناپدیدند. لذا باید ابتدا این مطالب فلسفی و عرفانی در این دریای ژرف مشاهده نمود و سپس با ابزار فلسفه و عرفان، آنها را استخراج نمود. (آن گونه که فقیه با ابزار اصول وارد آیات و روایات فقهی می شود).

زیرا اگر قرآن را به طور کلی بررسی نماییم متوجه می شویم که غالب آیات آن در زمینه معارف الهی و اخلاق است (صرفا بخش کمی از آیات قرآن کریم مربوط به مباحث فقهی و امثال آن است)، هرچند این آیات و روایات بسیاری که در باب معارف وجود دارد، در حوزه های علمیه کمتر مورد توجه قرار می گیرد، حال آنکه بیشترین توجه باید به این آیات صورت بگیرد.

بنابراین عرفانی که ایشان تدریس می نمودند، محفوف با آیات و روایات بود، البته محفوف، چنانچه گفته شد نه به این معنا که بخواهند از آیه و روایت برای بحث های عرفانی کمک بگیرند، بلکه نظرشان این بود که آیات و روایات ما که همان کشف محمدیه (ص) و کشف علوی (ع) است، اتم کشف ها است و حقایق را به نحو شفاف تر و روشن تر بیان نموده است و دریافت ما از این آیات و روایات می تواند همان حقایق را به نحو بهتر برای ما تبیین نماید.

این یکی از ویژگی های مهم ایشان بود که وی در طول سال ها هم در درس فلسفه و هم در بحث عرفان، بر آن تکیه داشتند و طلاب را نیز تشویق به همین رویکرد می کردند.

*راجع به برخی مباحث عرفانی که اشاره نمودید، مثل کشف محمدیه، اگر توضیح بیشتری از دیدگاه حضرت استاد در مورد این گونه مسائل دارید بفرمایید.

در مورد کشف محمدیه که گفته شد اتم کشف ها است، پیش تر نیز برخی از عرفا همچون محی الدین هم به آن اشاره نموده اند و از حیث نظری آن را مطرح نموده بودند، اما تفاوت حضرت استاد جوادی آملی با عرفای دیگر در این است که این مسئله نظری را، در عمل نشان می داد و در مباحث علمی، از این اصل استفاده عملی می نمود.

یا مثلا مسئله وحدت قرآن، برهان و عرفان را (که صدرالمتألهین پیش تر مطرح کرده بود)، در عمل نشان می داد و کاربردهای عملی آن را در مباحث علمی روشن می نمود. مثلا در بیان ادله بحث وحدت شخصی وجود، در کتاب تحریر تمهید القواعد، ایشان ابتدا هفت برهان رایج در این مسئله را ذکر می کنند، سپس همه این براهین را مورد نقد قرار می دهند (به این بیان که غالب آنها مبتنی بر دو اصل ِ اصالت وجود و اشتراک معنوی وجود هستند و در نهایت تنها می توانند وحدت تشکیکی وجود را اثبات کنند، و در پاره ای از آنها می فرمود که بین ضرورت ازلی و ضرورت ذاتی خلط کرده اند)، و در نهایت با تکیه بر آیات و روایات، و نیز با توجه به برهانی را که صدرالمتألهین در اسفار آورده اند (که از راه تحلیل علت و معلول، وحدت شخصی وجود را اثبات می نماید)، این اصل عرفانی را تبیین می نمود. بنابراین عرفان را همراه با وحی الهی و همراه با عقل طرح می کردند و به خوبی هم اثبات می کردند بدون آنکه بین این مباحث خلط کنند. یعنی یک امتزاج خیلی جدی بین برهان، عرفان و قرآن، در درس های ایشان وجود داشت.

*به طور مثال بفرمایید در مورد وحدت شخصی وجود، حضرت استاد از کدام آیات قرآن استفاده می نمود؟

در این بحث از آیه شریفه سوره حدید استفاده می فرمودند، که می فرماید: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏﴾[۴]، با این توضیح که «هو» به ذات (غیب الغیوب) بر می گردد، یعنی اول هر چیزی اوست، آخر هر چیزی هم خود اوست، ظاهر و باطن همه چیز هم اوست. حال اگر اول و اخر یعنی مبدأ و منتها و نیز ظاهر و باطن یک شئ را از او بگیریم، چه چیزی برای او می ماند؟ هیچ چیز باقی نمی ماند و عدم محض می شود، پس اینکه می فرماید: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏﴾، دلالت بر مقصود دارد. همچنین آیات دیگری که دلالت دارد بر اینکه همه موجودات، آیه و نشانه الهی هستند، و اگر اینها حقیقتی جز نشان دادن حقیقت الهی داشته باشند که نمی توان از آنها به عنوان آیه یاد کرد.

*بفرمایید که ایشان در مباحث عرفانی بیشتر به نظرات کدامیک از عرفا توجه داشتند؟

حضرت آقای جوادی در مباحث عرفانی به آرای مرحوم سید حیدر آملی که یک عارف شیعی بود، توجه بسیار داشتند، مخصوصا در بحث ختم ولایت که سید حیدر آملی به ابن عربی انتقاد شدید دارد را مورد توجه قرار می داد و عبارت های مرحوم سید حیدر را با یک ابتهاج خاصی در درس مطرح می نمود و شرح می داد.

همچنین به نظرات ملاصدرا و نیز مرحوم امام خمینی (ره) توجه ویژه ای داشتند، مثلا آنگاه که بحث نبوت و ولایت را بیان می فرمودند، عبارت های امام خمینی در کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایه» را در درس می خواند و شرح می داد.

زیرا مرحوم امام معتقد بود به اینکه جایگاه «حقیقت محمدیه» در مرتبه فیض اقدس (اولین ظهور ذات برای ذات)، قرار دارد، در حالی که سایر عرفا حقیقت محمدیه را در مرتبه فیض مقدس (در مرحله تجلی و ظهور اسماء و صفات) می دانند، و آقای جوادی آملی، در درس عبارت های کتاب مصباح الهدایه را در این بحث می خواندند و شرح می کردند.

پاورقی.....................................

[۱] . سوره قمر، آیه ۵۰

[۲] . توحید (صدوق)، ص ۱۴۸

[۳] . علل الشرایع، ج ۱، ص ۸۳ – ۸۴؛ مرآة العقول، ج ۲۵، ص ۲۳۲

[۴] . سوره حدید، آیه


8682647
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است