گوناگون 00:23 - 04 آبان 1393
حماسه حسینی (۱)
ببین دشمن چگونه دارد خطاب میکند! «إنَّکَ لاتَکذِبُ وَ لاتَغُرَّ»، این عین جملهای است که به مسلم گفت، گفت: تو نه اهل دروغی و نه اهل غروری! ولی من به تو امان میدهم؛ از طرف امیر هم امان می دهم؛ از طرف خدا و رسول خدا هم امان می دهم. امان دادن هم در عرب رسم بود و به هیچ نحو به کسی که امان داده شده بود خیانت نمی شد. امّا فریب کاری را ببینید! امان داد، ولی بعد با مسلم چه کار کردند؟!
حسینیه «فردا»: محرم فرا رسید و بیرقهای عزای سید الشهدا این روزها در گوشه و کنار شهرمان برافراشته شده است. امام زمانمان این روزها بیش از همه کس عزادار است و باید بگوییم آجرک الله یا مولانا یا صاحب الزمان فی مصیبة جدک الحسین ...
در دهه نخست محرم با ویژهنامه روزانه «فردا» هیئت مجازیمان را علم میکنیم تا خودمان و شما را هرچه بیشتر از برکات و معنویات این ایام بهرهمند سازیم.
تحمیق و فریب مردم توسط ابن زیاد
شما اولین جلسه امام حسین(ع) با ولید را دیدید؛ حالا اولین برخورد حکومت شیطانی یزید با سفیر امام حسین را هم ببینید و با هم مقایسه کنید! با دقت دو جریان را بررسی کنید! این حکومت یزیدی را ببینید که از چه اهرمهایی استفاده میکند.
ابن زیاد وقتی که وارد کوفه میشود، با چه قیافه و شکلی میآید؟ چگونه مردم را فریب میدهد؟! در همان گام اول، ابزارش فریب است. اولین منبری که در مسجد کوفه میرود، هم به مردم وعده میدهد که من برای شما چه کارهایی انجام خواهم داد و هم از آن طرف تهدید کرد که اگر کسی با حسین همراهی کند چنین و چنان میکنم.
من اینها را میگویم تا مطلب کاملاً برای شما جا بیفتد. هم درِ خزینه را باز میکند و مال بیتالمال را وسط میریزد، هم از این طرف به دروغ میگوید لشکر چندین هزار نفره دارد از شام میآید. هم تطمیع کرد و هم تهدید. به عمر سعد هم وعده حکومت ری را داد که این تطمیع مالی و مقامی است و از آن طرف هم همه را تهدید کرد که از سپاه شام و برخورد سخت حکومت بترسید!
شایعه ارتداد مُسلم!
از طرفی دیگر، به سراغ یک سنخ باورهای جامعه اسلامی و توده مردم میرود و از جهل آنها برای فریب استفاده میکند. من اسم این کار را میگذارم «تحمیق» که همان فریب بر محور بیخبری است. در بعضی جاها نقل شده که مُسلم را متهم میکنند که او مرتد شده است. چرا؟ چون با امیرالمؤمنین(ع) مخالفت کرده است. شعار ارتداد بر اساس باورهای دینی مردم باعث شد تا بتواند دور مُسلم را خالی کند و حکومت شیطانی و یزیدیاش باقی بماند، باور دینی مردم این بود که کسی نباید بر خلاف حکومت اسلامی قیام کند، او در اینجا از تحمیق استفاده میکند.
ابن زیاد برای بقای حکومت خود از هر سه عامل استفاده کرد، بدانید حکومتهای شیطانی هستند که به تطمیع، تهدید و تحمیق متوسل میشوند و از این سه اهرم و سه وسیله استفاده میکنند که بر جامعه سلطه پیدا کنند. کار آنها این است. اما در حکومت الهی از این حرفها خبری نیست.
ذکر مصیبت جناب مسلم بن عقیل
بروم سراغ توسّلم. محمد بن اشعث وقتی دید که نمیتواند مسلم را دستگیر کند، چارهای ندید جز اینکه به او امان دهد، به مسلم رو کرد و گفت: «إنَّکَ لاتَکذِبُ وَ لاتَغُرَّ»، تو نه اهل دروغی و نه اهل غروری! همان لغت را وسط میکشد.
ببین دشمن چگونه دارد خطاب میکند! «إنَّکَ لاتَکذِبُ وَ لاتَغُرَّ»، این عین جملهای است که به مسلم گفت، گفت: تو نه اهل دروغی و نه اهل غروری! ولی من به تو امان میدهم؛ از طرف امیر هم امان می دهم؛ از طرف خدا و رسول خدا هم امان می دهم. امان دادن هم در عرب رسم بود و به هیچ نحو به کسی که امان داده شده بود خیانت نمی شد. امّا فریب کاری را ببینید! امان داد، ولی بعد با مسلم چه کار کردند؟!
وقتی مسلم را دستگیر کردند، مسلم در بین راه شروع کرد به گریه کردن، یکی از اینها رو به مسلم کرد و گفت: کسی که برای یک چنین امر عظیمی قیام میکند که نباید این گونه زبونی به خرج دهد و گریه کند!
مُسلم گفت: «لَا أبکِی لِنَفسِی»؛ من برای خودم گریه نمیکنم، «وَ لَکِن أبکِی لأهلِی المُقبِلِینَ إلَیَّ»، گریهام برای آن زن و بچهای است که دارند به سوی من میآیند، «أبکِی لِلحُسَینِ وَ آلِ الحُسَینِ»، من برای حسین و خانوادهاش دارم گریه میکنم.
عجب امان نامهای به مسلم دادند! ببینید دو گروه مقابل یکدیگر هستند و اصلاً شیوهشان با هم فرق میکند، یکی شیطانی است و یکی رحمانی است. مسلم وصیت کرد و عبیدالله گفت: او را به بالای بام دارالعماره ببرید و بالای قصر او را بکشید، از قاتل مسلم پرسیدند، وقتی مسلم را بالا میبردی، چه میگفت؟
گفت: تسبیح خدا میکرد، استغفار میکرد و صلوات میفرستاد، من در مقتلی دیدم که وقتی مسلم به پشت بام رسید، رو به سمت مکه کرد و گفت: «السَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسُولِ الله یَا حُسَینِ»، یا اباعبدالله! حال مُسلم بن عقیل را داری میبینی؟! شروع کرد با مولایش صحبت کردن.
مولا هم مسلم را فراموش نکرد، او هم در همان لحظات آخر، یادی از مسلم کرد. اما میدانید فرق این دو در چه بود؟ مسلم گفت: یا اباعبدالله! حال مسلم بن عقیل را میبینی؟! ولی امام حسین وقتی مسلم را یاد کرد، چیز دیگری گفت. فرمود: ای مسلم! بیا حال زن و بچه من را ببین... «فَنادَی یَا مُسلم بنِ عَقیلِ وَ یَا هَانِیء بنَ عُروَةِ یَا زُهَیرُ یَا بُرَیرُ قُومُوا عَن نَومَتِکُم أیَّهَا الکِرَامُ فَادفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسُولِ»...
۱۵ رمضان ۶۰: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام، سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
۵ شوال ۶۰: ورود مسلم بن عقیل به کوفه، استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
۱۱ ذی قعده ۶۰: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به آمدن به کوفه
۸ ذی حجه ۶۰: دستگیری هانی، سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر، سپس پراکندگی آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین «علیه السلام» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با ۸۲ نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
۹ ذی حجه ۶۰: درگیری مسلم با کوفیان، سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه
منبع: فرهنگ عاشورا، جواد محدثی (به نقل از سایت شهید آوینی)
امام(علیه السلام) به سوی کوفه پیش می رفت تا فرزدق، شاعر معروف را دید، فرزدق سلام کرد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! چگونه به مردم کوفه اعتماد کردی با آن که آنان پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟» اشک از دیدگان امام جاری شد و فرمود:
«رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلی رَوْحِ اللهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، أَلاَ إِنَّهُ قَدْ قَضَی ما عَلَیْهِ وَ بَقِیَ ما عَلَیْنا»؛ (خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانید او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقی مانده است).
سپس این اشعار را ایراد فرمود:
«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً *** فَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلی وَ أَنْبَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَبْدانُ لِلْمُوتِ أُنْشِأَتْ *** فَقَتْلُ امْرِیء بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَرْزاقُ قِسْماً مُقَدَّراً *** فَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الرِّزْقِ أَجْمَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُها *** فَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْحُرُّ یَبْخَلُ»
(اگر [لذّات] دنیوی با ارزش به شمار آید، سرای پاداشِ الهی [بهشت] از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدنها برای مرگ آفریده شده، شهادت در زیر ضربات شمشیر در راه خدا بهتر است و اگر روزیها به تقدیر الهی تقسیم شده، حریص نبودن در طلب روزی زیباتر است و اگر اموال و دارایی برای واگذاشتن جمع آوری می شود، چرا آزادمردان [در بذل و بخشش آن] بخل بورزند؟) (۱)
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب این جمله را نیز در ذیل این سخن نقل کرده است:
عَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ اَحْمَدَ *** فَاِنِّی اَرانِی عَنْکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُ
سلام خداوند بر شما ای آل احمد! من می بینم به زودی از میان شما کوچ خواهم کرد. (۲)
و «اربلی» مؤلّف «کشف الغمّة» بر آن اشعار افزوده است:
«وَ اِنْ کانَتِ الاَفْعالُ یَوْماً لاَهْلِها *** کَمالا فَحُسْنُ الْخُلْقِ اَبْهی وَ اَکْمَلُ»
(اگر کردار آدمی روزی مایه کمال اوست پس اخلاق نیکو، زیباتر و کاملتر است). (۳)
در روایتی آمده است که امام به دختر مسلم بن عقیل رو کرد و فرمود:
«یا ابْنَتِی، أَنَا أَبُوکِ وَ بَناتِی أَخَواتُکِ»؛ (دخترم! من به جای پدرت و دخترانم به جای خواهران تو هستند!). (۴)
طبق نقل دیگری هنگامی که امام (علیه السلام) به منزلگاه «زباله» (۵) رسید، خبر شهادت برادر رضاعیاش ـ عبدالله بن یقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانی) ـ را شنید، نوشته ایی را بیرون آورد و برای مردم خواند:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ أَتانا خَبَرٌ فَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَةَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، وَ قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید، شیعیان ما از یاری مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد می تواند. هیچ بیعتی از ما بر عهده او نیست).
به دنبال این سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند، تنها همان عدّه از یاران آن حضرت که از مدینه با او همراه بودند، باقی ماندند.
این سخن را بدان جهت فرمود که عدّه ای فکر می کردند امام (علیه السلام) به شهری وارد می شود که مردم آن سامان همه مطیع فرمان او هستند و امام زمام حکومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّی خواهند برد! ولی هنگامی که دیدند مردم بی وفای کوفه دست از یاری امام کشیدند و قاعدتاً راهی جز شهادت برای امام و یارانش نیست از گرد آن حضرت پراکنده شدند. (۶) (۷)
پی نوشت ــــــــــــ
(۱). تاریخ ابن عساکر (شرح حال امام حسین (علیه السلام))، ص ۱۶۳ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۴.
(۲). مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۰۳-۱۰۴.
(۳). کشف الغمّة، ج ۲، ص ۲۸.
(۴). مثیرالاحزان، ص ۴۵.
(۵). زباله، منزلگاهی است معروف، در مسیر کوفه به مکّه، نزدیک منزل ثعلبیّه.
(۶). تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۰-۳۰۱؛ ارشاد مفید، ص ۴۲۴ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۴ (با مختصر تفاوت).
(۷). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص ۳۶۲.
در دهه نخست محرم با ویژهنامه روزانه «فردا» هیئت مجازیمان را علم میکنیم تا خودمان و شما را هرچه بیشتر از برکات و معنویات این ایام بهرهمند سازیم.
روضه آیت الله مجتبی تهرانی در عزای مسلم بن عقیل (علیه السلام)
تحمیق و فریب مردم توسط ابن زیاد
شما اولین جلسه امام حسین(ع) با ولید را دیدید؛ حالا اولین برخورد حکومت شیطانی یزید با سفیر امام حسین را هم ببینید و با هم مقایسه کنید! با دقت دو جریان را بررسی کنید! این حکومت یزیدی را ببینید که از چه اهرمهایی استفاده میکند.
ابن زیاد وقتی که وارد کوفه میشود، با چه قیافه و شکلی میآید؟ چگونه مردم را فریب میدهد؟! در همان گام اول، ابزارش فریب است. اولین منبری که در مسجد کوفه میرود، هم به مردم وعده میدهد که من برای شما چه کارهایی انجام خواهم داد و هم از آن طرف تهدید کرد که اگر کسی با حسین همراهی کند چنین و چنان میکنم.
من اینها را میگویم تا مطلب کاملاً برای شما جا بیفتد. هم درِ خزینه را باز میکند و مال بیتالمال را وسط میریزد، هم از این طرف به دروغ میگوید لشکر چندین هزار نفره دارد از شام میآید. هم تطمیع کرد و هم تهدید. به عمر سعد هم وعده حکومت ری را داد که این تطمیع مالی و مقامی است و از آن طرف هم همه را تهدید کرد که از سپاه شام و برخورد سخت حکومت بترسید!
شایعه ارتداد مُسلم!
از طرفی دیگر، به سراغ یک سنخ باورهای جامعه اسلامی و توده مردم میرود و از جهل آنها برای فریب استفاده میکند. من اسم این کار را میگذارم «تحمیق» که همان فریب بر محور بیخبری است. در بعضی جاها نقل شده که مُسلم را متهم میکنند که او مرتد شده است. چرا؟ چون با امیرالمؤمنین(ع) مخالفت کرده است. شعار ارتداد بر اساس باورهای دینی مردم باعث شد تا بتواند دور مُسلم را خالی کند و حکومت شیطانی و یزیدیاش باقی بماند، باور دینی مردم این بود که کسی نباید بر خلاف حکومت اسلامی قیام کند، او در اینجا از تحمیق استفاده میکند.
ابن زیاد برای بقای حکومت خود از هر سه عامل استفاده کرد، بدانید حکومتهای شیطانی هستند که به تطمیع، تهدید و تحمیق متوسل میشوند و از این سه اهرم و سه وسیله استفاده میکنند که بر جامعه سلطه پیدا کنند. کار آنها این است. اما در حکومت الهی از این حرفها خبری نیست.
ذکر مصیبت جناب مسلم بن عقیل
بروم سراغ توسّلم. محمد بن اشعث وقتی دید که نمیتواند مسلم را دستگیر کند، چارهای ندید جز اینکه به او امان دهد، به مسلم رو کرد و گفت: «إنَّکَ لاتَکذِبُ وَ لاتَغُرَّ»، تو نه اهل دروغی و نه اهل غروری! همان لغت را وسط میکشد.
ببین دشمن چگونه دارد خطاب میکند! «إنَّکَ لاتَکذِبُ وَ لاتَغُرَّ»، این عین جملهای است که به مسلم گفت، گفت: تو نه اهل دروغی و نه اهل غروری! ولی من به تو امان میدهم؛ از طرف امیر هم امان می دهم؛ از طرف خدا و رسول خدا هم امان می دهم. امان دادن هم در عرب رسم بود و به هیچ نحو به کسی که امان داده شده بود خیانت نمی شد. امّا فریب کاری را ببینید! امان داد، ولی بعد با مسلم چه کار کردند؟!
وقتی مسلم را دستگیر کردند، مسلم در بین راه شروع کرد به گریه کردن، یکی از اینها رو به مسلم کرد و گفت: کسی که برای یک چنین امر عظیمی قیام میکند که نباید این گونه زبونی به خرج دهد و گریه کند!
مُسلم گفت: «لَا أبکِی لِنَفسِی»؛ من برای خودم گریه نمیکنم، «وَ لَکِن أبکِی لأهلِی المُقبِلِینَ إلَیَّ»، گریهام برای آن زن و بچهای است که دارند به سوی من میآیند، «أبکِی لِلحُسَینِ وَ آلِ الحُسَینِ»، من برای حسین و خانوادهاش دارم گریه میکنم.
عجب امان نامهای به مسلم دادند! ببینید دو گروه مقابل یکدیگر هستند و اصلاً شیوهشان با هم فرق میکند، یکی شیطانی است و یکی رحمانی است. مسلم وصیت کرد و عبیدالله گفت: او را به بالای بام دارالعماره ببرید و بالای قصر او را بکشید، از قاتل مسلم پرسیدند، وقتی مسلم را بالا میبردی، چه میگفت؟
گفت: تسبیح خدا میکرد، استغفار میکرد و صلوات میفرستاد، من در مقتلی دیدم که وقتی مسلم به پشت بام رسید، رو به سمت مکه کرد و گفت: «السَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسُولِ الله یَا حُسَینِ»، یا اباعبدالله! حال مُسلم بن عقیل را داری میبینی؟! شروع کرد با مولایش صحبت کردن.
مولا هم مسلم را فراموش نکرد، او هم در همان لحظات آخر، یادی از مسلم کرد. اما میدانید فرق این دو در چه بود؟ مسلم گفت: یا اباعبدالله! حال مسلم بن عقیل را میبینی؟! ولی امام حسین وقتی مسلم را یاد کرد، چیز دیگری گفت. فرمود: ای مسلم! بیا حال زن و بچه من را ببین... «فَنادَی یَا مُسلم بنِ عَقیلِ وَ یَا هَانِیء بنَ عُروَةِ یَا زُهَیرُ یَا بُرَیرُ قُومُوا عَن نَومَتِکُم أیَّهَا الکِرَامُ فَادفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسُولِ»...
روزشمار حرکت حضرت مسلم ـ علیه السلام ـ به کوفه تا شهادت
۱۵ رمضان ۶۰: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام، سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
۵ شوال ۶۰: ورود مسلم بن عقیل به کوفه، استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
۱۱ ذی قعده ۶۰: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به آمدن به کوفه
۸ ذی حجه ۶۰: دستگیری هانی، سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر، سپس پراکندگی آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین «علیه السلام» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با ۸۲ نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
۹ ذی حجه ۶۰: درگیری مسلم با کوفیان، سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه
منبع: فرهنگ عاشورا، جواد محدثی (به نقل از سایت شهید آوینی)
اباعبدالله الحسین (علیه السلام) پس از شنیدن خبر شهادت مسلم (علیه السلام) چه کرد؟
امام(علیه السلام) به سوی کوفه پیش می رفت تا فرزدق، شاعر معروف را دید، فرزدق سلام کرد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! چگونه به مردم کوفه اعتماد کردی با آن که آنان پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟» اشک از دیدگان امام جاری شد و فرمود:
«رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلی رَوْحِ اللهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، أَلاَ إِنَّهُ قَدْ قَضَی ما عَلَیْهِ وَ بَقِیَ ما عَلَیْنا»؛ (خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانید او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقی مانده است).
سپس این اشعار را ایراد فرمود:
«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً *** فَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلی وَ أَنْبَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَبْدانُ لِلْمُوتِ أُنْشِأَتْ *** فَقَتْلُ امْرِیء بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَرْزاقُ قِسْماً مُقَدَّراً *** فَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الرِّزْقِ أَجْمَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُها *** فَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْحُرُّ یَبْخَلُ»
(اگر [لذّات] دنیوی با ارزش به شمار آید، سرای پاداشِ الهی [بهشت] از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدنها برای مرگ آفریده شده، شهادت در زیر ضربات شمشیر در راه خدا بهتر است و اگر روزیها به تقدیر الهی تقسیم شده، حریص نبودن در طلب روزی زیباتر است و اگر اموال و دارایی برای واگذاشتن جمع آوری می شود، چرا آزادمردان [در بذل و بخشش آن] بخل بورزند؟) (۱)
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب این جمله را نیز در ذیل این سخن نقل کرده است:
عَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ اَحْمَدَ *** فَاِنِّی اَرانِی عَنْکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُ
سلام خداوند بر شما ای آل احمد! من می بینم به زودی از میان شما کوچ خواهم کرد. (۲)
و «اربلی» مؤلّف «کشف الغمّة» بر آن اشعار افزوده است:
«وَ اِنْ کانَتِ الاَفْعالُ یَوْماً لاَهْلِها *** کَمالا فَحُسْنُ الْخُلْقِ اَبْهی وَ اَکْمَلُ»
(اگر کردار آدمی روزی مایه کمال اوست پس اخلاق نیکو، زیباتر و کاملتر است). (۳)
در روایتی آمده است که امام به دختر مسلم بن عقیل رو کرد و فرمود:
«یا ابْنَتِی، أَنَا أَبُوکِ وَ بَناتِی أَخَواتُکِ»؛ (دخترم! من به جای پدرت و دخترانم به جای خواهران تو هستند!). (۴)
طبق نقل دیگری هنگامی که امام (علیه السلام) به منزلگاه «زباله» (۵) رسید، خبر شهادت برادر رضاعیاش ـ عبدالله بن یقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانی) ـ را شنید، نوشته ایی را بیرون آورد و برای مردم خواند:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ أَتانا خَبَرٌ فَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَةَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، وَ قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید، شیعیان ما از یاری مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد می تواند. هیچ بیعتی از ما بر عهده او نیست).
به دنبال این سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند، تنها همان عدّه از یاران آن حضرت که از مدینه با او همراه بودند، باقی ماندند.
این سخن را بدان جهت فرمود که عدّه ای فکر می کردند امام (علیه السلام) به شهری وارد می شود که مردم آن سامان همه مطیع فرمان او هستند و امام زمام حکومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّی خواهند برد! ولی هنگامی که دیدند مردم بی وفای کوفه دست از یاری امام کشیدند و قاعدتاً راهی جز شهادت برای امام و یارانش نیست از گرد آن حضرت پراکنده شدند. (۶) (۷)
پی نوشت ــــــــــــ
(۱). تاریخ ابن عساکر (شرح حال امام حسین (علیه السلام))، ص ۱۶۳ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۴.
(۲). مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۰۳-۱۰۴.
(۳). کشف الغمّة، ج ۲، ص ۲۸.
(۴). مثیرالاحزان، ص ۴۵.
(۵). زباله، منزلگاهی است معروف، در مسیر کوفه به مکّه، نزدیک منزل ثعلبیّه.
(۶). تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۰-۳۰۱؛ ارشاد مفید، ص ۴۲۴ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۴ (با مختصر تفاوت).
(۷). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص ۳۶۲.
به نقل از وب سایت آیت الله مکارم شیرازی
کلیپ «میباره بارون» با نوای سید مجید بنیفاطمه
نوای محرم
سید مهدی میرداماد
میثم مطیعی
حسن خلج
میثم مطیعی
حسن خلج
5038624