تا همین چند وقت پیش پاتوق فروشندههای کلیه، خیابان فرهنگ حسینی تهران بود. البته هنوز هم هست؛ خیابانی که هرچند وقت یکبار رنگ کاری میشود تا آثار این معضل از سرورویش پاک شود اما باز هم زیاد نمیگذرد که شمارههای رنگ و وارنگ با جملههای آشنای فروش کلیه در گروههای خونی مختلف روی دیوارهای نونوارشده رشد میکند. در این بین اما انگار رقابت برای فروش کلیه آنقدر جدی شده که دیگر این خیابان معروف تهران جوابگو نیست و فروشندهها سر از جاهای دیگر هم درآوردهاند؛ نمونهاش آگهیهایی است که چند وقتی است در خیابانهای فرعی منطقه پارکوی برای فروش کلیه توزیع میشود. «مسعود» با گروه خونی oمنفی، شماره موبایلی پای یک برگه نوشته و گفته میخواهد کلیهاش را بفروشد. کاغذها را هم در اکثر خیابانهای شمال شهر تهران توزیع کرده؛ کاغذهایی که گوشه راست آنها درشتتر نوشته شده: «فوری فوری» و البته در این بازار پر رقابت به قول خودش قیمت «رقابتی» برای کلیهاش تعیین کرده تا زودتر مشتری پیدا کند. حاصل تماس ما با مسعود گفتوگویی شد که میخوانید؛ گفتوگو با کسی که بهخاطر بدهی، تصمیم گرفته عضوی از بدنش را به حراج بگذارد تا پای طلبکارها را از خانهاش ببرد.
- در مورد آگهی فروش کلیه توضیح میدهید؟
من 40سالم است. سالم و سرحالم. نه معتادم و نه بیماری خاصی دارم. هر جا هم بگویید میآیم برای انجام آزمایشهای مربوط به سلامتی.
- الان قیمت چند است؟
8میلیون تومان
- بهنظرتان این قیمت برای یک عضو بدنت خیلی پایین نیست؟
آقای محترم اگر خریداری، بسمالله و گرنه تو را به خدا اذیتمان نکن. گفتم که هر آزمایشی که بگویید انجام میدهم تا مطمئن شوید سالم هستم. من به این پول نیاز دارم؛ مقروضم و مجبور.
- یعنی بهخاطر 8میلیون بدهی میخواهی کلیهات را بفروشی؟
بله. مجبورم.
- خب، چرا این پول را از جای دیگری فراهم نمیکنی؟ مثلا برو وام بگیر، از طلبکار وقت بگیر یا...؟
نشده. هر کاری کردهام پول جور نشده. طلبکار هم دست از سرم بر نمیدارد. چارهای ندارم. چند شب هست که در خیابان میخوابم.
- چرا در خیابان؟
از دست طلبکار؛ از دست نزولخور. امانم را بریدهاند. مرتب در تعقیب من هستند. چه کار کنم؟ از دستشان فرار کردهام تا با فروش کلیهام پولشان را پس بدهم.
- کلا چقدر مقروضی؟
6میلیون تومان بدهکار نزولخور هستم، 2 میلیون هم باید تا آخر هفته فراهم کنم. آخر دخترم دارد میرود خانه بخت. دست خالی که نمیشود دختر شوهر داد. 8میلیون نیاز دارم. کلیهام را همان 8میلیون میفروشم. من هم آدمام. دل سنگ که ندارم. شرایط بیماران کلیوی را درک میکنم. شما میگویید 8میلیون مبلغ پایینی است قبول، اما من راضیام باقیاش کمکی باشد از طرف من به خانواده و خود بیمار. شاید خدا از من راضی شود.
- شما که اینقدر فکر رضای خدا هستی چرا پول نزول کردی؟
معلوم است که اینها را میدانم. خدا مرا ببخشد. خدا میداند که زیر منگنه بودم. چارهای جز این کار نداشتم. یک اتفاق باعث شد من در این چاله بیفتم.
- چه اتفاقی؟
2سال پیش بود که به این بدبختی دچار شدم. یک شب پشت فرمان یک کامیونت ایسوزو بودم. چند روزی بود که به عنوان راننده مشغول بهکار شده بودم . دلم خوش بود به اینکه از بیسروسامانی نجات پیدا کردهام اما آن شب بد آوردم و با یک تریلی تصادف کردم. سرعت زیاد من و انحراف به چپ ناگهانی کامیون این حادثه را رقم زد. به هر حال طبق مقررات و قانونا مقصر اصلی من بودم. باید خسارت را پرداخت میکردم. دلم به بیمه خوش بود اما نشد. کامیون اصلا بیمه نبود. قانون هم فقط مرا میشناخت. شرکت خصوصی از زیر بار پرداخت خسارت شانه خالی کرد. من ماندم و پرداخت خسارت 7میلیونی ایسوزو و تریلی. به هر دری زدم نتوانستم این مبلغ را جور کنم؛ برای همین به ناچار رفتم سراغ رباخوار. بعد از آن روز تا به حال هر چه دویدهام نتوانستهام از پس پرداخت این پول برآیم. تا به حال هر چه پرداخت کردهام فقط بهره پول بوده! با بدبختی یک میلیون تومانش را تسویه کردهام اما بقیه را دیگر نمیتوانم.
- چطور در این 2سال نتوانستی 6میلیون تهیه کنی؟
شغل اصلیام پیک موتوری است. 2فرزند هم دارم؛ هر دو دختر. مستأجرم. 5میلیون رهن دادهام و هرماه 350هزار تومان اجاره میدهم. کلا 2 اتاق کوچک تودرتو است. داغ داشتن یک آشپزخانه بر دلمان مانده. با این شرایط چطور میتوانستم این پول را تهیه کنم؟ هر چه از این موتور بیچاره درمیآورم، خرج شکممان میشود. در این 2سال به خاطر بهره، نتوانستم اجاره ماهانه را پرداخت کنم تا آنجا که این چندرغاز رهن هم رفت پای اجاره خانه. حالا هم صاحبخانه میگوید یا رهن را برگردان یا تخلیه کن.
- خانوادهات هم از این گرفتاری باخبر هستند؟
همسرم بله اما نگذاشتهایم بچهها بفهمند؛ هرچند تا به حال حتما یک چیزهایی دستگیرشان شده. نمیخواهم جلوی فرزندانم سرشکسته شوم.
- تا به حال چند نفر برای خرید کلیه با شما تماس گرفتهاند؟
خیلی... شاید در این 2روز بیش از20نفر تماس گرفتهاند.
- با کسی هم به توافق رسیدهای؟
هنور نه.
- چرا؟
آخر خیلیها برای کنجکاوی تماس میگیرند. چند نفر دیگر هم دلال بودند. میگفتند 8میلیون را میدهیم اما وقتی با بیمار روبهرو شدی کاری به کار ما نداشته باش و حرفی از مبلغ نزن. معلوم بود میخواهند بیماران بیچاره را سرکیسه کنند. با اینکه خیلی عجله دارم اما هیچوقت حاضر نمیشوم با دلال جماعت معامله کنم. این دلالها برادر همان نزولخورانی هستند که من در چنگ یکیشان هستم.
- از این نمیترسی که با فروختن کلیه، سلامتیات به خطر بیفتد؟
چه بگویم. فکر میکنم ترسش از آبروریزی یک طلبکار جلوی در و همسایهها کمتر باشد. برای من که اینطور است.
- گفتی همسرت از سیر تا پیاز ماجرا باخبر است. در مقابل این مشکلات عکسالعمل او چه بوده؟
همسرم خیلی دین به گردنم دارد. خدا کند تا نمردهام روزی فرصت جبران پیدا کنم. همیشه در کنارم بوده و هست. با اینکه زندگیمان با مشکلات و تنگدستیها گره خورده اما او هیچوقت ناامید نمیشود. در برابر مشکلات قوی و استوار است. اما در این 2سال خیلی شکسته و ناتوان شده. میدانم همهاش از ترس است؛ ترس از آبروریزی و بیحرمتی. آدمهایی که ما با آنها طرف هستیم رحم و عزت و احترام سرشان نمیشود؛ فقط پول را میشناسد.
- چند روز دیگر مراسم ازدواج دخترت است. اگر تا آن موقع نتوانی پول جور کنی چه میشود؟
بیچاره میشوم. از ترس طلبکارها جگرگوشهام را بدون سروصدا دارم میفرستم خانه بخت. قرار شده در شهرستان خانه داماد مراسم کوچکی بگیریم. نمیخواهم دست خالی و بدون هدیه به مراسم عروسی نخستین فرزندم بروم.
- به غیراز فروش کلیه فکر دیگری هم به سرت زده؟
فکر وام گرفتن بودم اما کدام بانک به پیک موتوری وام میدهد؟ من نه ضامن دارم و نه ودیعه. البته خیلی از تماسگیرندهها وقتی از شرایطم باخبر میشوند لطف میکنند و پیشنهادی به من میدهند و بعد از آن بلافاصله تلفن را قطع میکنند. میگویند اگر واقعا اینطور است برو خودت را بکش! شما در این شرایط چه تصمیمی میگیرید؟ من واقعا ماندهام که چهکار کنم.
- خودت چه؟ شده به پیشنهاد ناجوانمردانه این قبیل افراد فکر کنی؟
خودکشی گناه کبیره است. تازه با خودکشی مشکل خانواده من حل نمیشود. خدا میداند اگر به من تضمین بدهند که بعد از مرگم همه مشکلات خانوادهام حل میشود حاضرم جانم را فدایشان کنم ولی آن دنیا جواب خدا را چهبدهم.
- در این شرایط خواستهات چیست؟
در کنار خانوادهام باشم بیترس و استرس؛ همچنین مراسم عروسی دخترم با افتخار برگزار شود. همین.
4757573