وبگردی 22:12 - 01 آبان 1393
از پشت سرم صدای یا مهدی ادرکنی یکی از نیروها را شنیدم و با شلیک آر پی جی او، یکی از تانک‌های عراقی مورد اصابت قرار گرفت؛ گردان سراسیمه حمله کرد، میثم که آخرین مین را پیدا می‌کرد با هجوم بچه‌ها تنها راه حل را اجرایی کرد.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، احمد یوسفی در وبلاگ شخصی خود آورده است: هفتمین مین را که  خنثی کردم و به دست صابر دادم، سیخک را برداشتم و با عجله شروع به سیخک زدن زمین کردم. هنوز یک متر پیشروی نکرده بودیم که دستی از پشت  شانه‌ام را نوازش کرد و گفت:

خسته نباشی برادر.

با تعجب سر برگرداندم، در تاریکی مطلق شب نمی‌شد او را شناخت.

گفتم:

-ببخشید شما؟!

-از نیروهای تک کننده گردان میثم هستم.

-شما اینجا چکار دارید؟! مگر میدان مین را نمی‌بینید؟

-به همین خاطر آمدم، گفتم شاید کمکی از دستم ساخته باشد.

-بی‌زحمت اگر شما همان عقب منتظر باشید، کمک بزرگی به ما کرده‌اید.

-خیلی خوب حالا چرا اخم می‌کنی. لبخند بزن دلاور.

از اینکه در این جوش و خروش جنگ مزاحم کارم شده بود اعصابم به هم ریخته بود ولی چاره‌ای نداشتم و مجبور بود آرام صحبت کنم چون فاصله ما با عراقی‌ها خیلی کم بود، علاوه بر آن یک گردان از نیروهای تک کننده هم منتظر بودند تا هر چه زودتر میدان پاکسازی شود و علیات شروع شود. وقتی دیدم ایشان بر نمی‌گردد از حرص سیخک را به زمین کوبیدم و گفتم:

-ببین اخوی، الان موقع خوش و بش و جای اینجور حرف‌ها نیست. اصلاً شما نباید بدون اجازه به این محل می‌آمدی.

با همان لحن متین و آرامش گفت:

من هم دوره‌ی تخریب را گذرانده‌ام. برای اینکه راه زودتر برای بچه‌ها باز شود اگر اجازه بدهید من هم به شما دو نفر کمک کنم. این بار صابر پا درمیانی کرد و گفت:

-سر گروهبان حالا چه اشکال دارد. دلش را نشکن.

هشتمین مین را از زمین خارج کردم و در حال خنثی کردن آن به صابر گفتم:

یاالله زودتر حالا وقت این کارها نیست. من از کجا این آقا را  توی این تاریکی شب بشناسم، اصلاً از کجا معلوم که ستون پنجمی نباشد؟

-بخدا جزوه گردان میثمم، به حاج آقا رحیمی التماس کردم که بگذارد بیایم و به شما کمک کنم.

-چرا وظیفه خودت را انجام نمی‌دهی؟ و چه اصراری به کمک ما داری؟!

می‌خواهم در پاکسازی جاده کربلا من هم سهمی داشته باشم.

اسم کربلا را که آورد بدنم لرزید. بی‌اختیار بلند شدم شانه‌اش را گرفتم و او را به زمین نشاندم و گفتم:

-خیلی خوب حالا با چه وسیله‌ای زمین را می‌گردی؟

-با این سر نیزه.

دستانش را به آسمان بلند کرد و بعد از اینکه خدایش را سپاس گفت، سر نیزه‌اش را بیرون آورد و شروع به سیخک زدن زمین کرد. مقداری که جلو رفت صابر گفت:

-سر گروهبان! سیم تله!

گفتم: خیلی آرام از نزدیکترین محل به مین‌، سیم را قطع کن. کاملاً مواظب باش.

صابر سیم را که قطع کرد. مین منور روشن شد. خیلی دستپاچه شدیم و ناچار روی زمین دراز کشیدیم این آقایی که هنوز اسمش را نمی‌دانستیم خودش را به مین رساند و با قرار دادن کلاه آهنیش روی مین مانع از نور افشانی مین شد. در دلم به او احسنت گفتم ولی بی‌احتیاطی صابر و روشن شدن مین منور باعث شد عراقی‌ها به جنب و جوش بیفتند و رگبارهای پیاپی و بدون هدف خود را به محلی که منور روشن شده بود بگیرند.

آنها برای اینکه مطمئن شوند کسی به میدانشان نفوذ نکرده است، منورهای زیادی را بالای سرمان فرستادند، ما هم فقط باید به زمین می‌چسبیدیم و تکان نمی‌خوردیم.

سعی کردم زیر نور منور‌ها چهره غریبه‌ی مددرسان را ورانداز کنم ولی او هم کاملاً صورتش را به زمین چسبانده بود و منتظر بود که هرچه زودتر نور منورها فروکش کند. اوضاع که کمی عادی شد به صابر و غریبه گفتم:

-سریع بلند شوید لطف خداوند شامل حالمان شد و خوشبختانه عراقی‌ها متوجه حضورمان نشده‌اند، والا عملیات لو می‌رفت.

چند متر دیگر از میدان را پیشروی کردیم. فاصله ما تا سنگرهای عراقی به کمتر از 200 متر رسیده بود. نوار سفید را به جلو غلتاندم و گفتم:

-راستی برادر نگفتی اسمت چیست؟

-اسمم به چه درد شما می‌خورد. یک بنده گناهکار خدا هستم.

-لااقل بدانیم با چه اسمی صدایت بزنیم.

-چون گردانم میثمه بگویید، میثم.

فکر نمی‌کردم اینقدر در کار مین برداری ماهر باشی! فاصله‌ات با ما زیاد شده من مجبورم بلند حرف بزنم. کمی آرامتر برو تا ما هم برسیم.

صدای پای بچه‌ها را می‌شنوی؟ اگر ساعت از دوازده بگذرد ترمز های آنها از کار می‌افتد.  خوب گوش کردم به صابر گفتم: صابر جان زودتر، آمدند. با عجله چند متر دیگر را پاکسازی کردیم.

حالا گردان تک کننده میثم کاملاً به ما چسبیده بود. ما هم تا بریدن آخرین سیم خاردارها فاصله چندانی نداشتیم. میثم که زودتر از ما در محور خودش به سیم خاردار رسیده بود آرام و با عجله به طرف ما آمد و گفت: سر گروهبان شما بروید و سیم خاردارها را قطع کنید، من این 3-2 متر را پاکسازی می‌کنم.

بدون معطلی بلند شدم صابر را با خود به طرف سیم‌ها بردم و آنها را با انبر چیدیم صدای روشن شدن تانک‌های عراقی به وضوح شنیده می‌شد و این جابجایی من را به این شک دچار کرده بود که نکند عراقی‌ها از حمله مطلع شده باشند!

از پشت سرم صدای یا مهدی ادرکنی یکی از نیروها را شنیدم و با شلیک آر پی جی  او یکی از تانک‌های عراقی مورد اصابت قرار گرفت. گردان سراسیمه حمله کرد. میثم که آخرین مین را پیدا  می‌کرد با هجوم بچه‌ها تنها راه حل را  انداختن خودش به روی مین دید تا بدن مطهرش تکه تکه شود و عملیات بچه‌های گردانش متوقف نشود.

بوی گوشت سوخته بدن میثم با فریاد یا حسین بسیجیان در هم آمیخته بود و جنگ به پیروزی نزدیک می‌شد؛ صبح پیروزی باقی مانده بدنش را به هر کس نشان می‌دادیم از نامش چیزی نمی‌گفتند. و میثم چه گمنام زندگی کرد و چه گمنام شهد شهادت نوشید.


5024192
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها

مهمترین اخبار وبگردی

وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» حقیقت شب‌قدر منشأ و سرچشمه ولایت و حلقه اتصال بین نبوت و امامت حضرت زهرای‌اطهر (سلام الله علیها) است.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» برخورد، شناسایی و دستگیری مالخران از جمله برنامه‌های اصلی پلیس آگاهی فراجا است زیرا بی‌شک مالخران در ایجاد انگیزه سارقان نقش مهمی دارند و به چرخه سرقت دامن می‌زنند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» در روز‌های ماه مبارک رمضان برخی از افراد در وعده افطار و سحری زیاده روی می‌کنند و بعد از این ایام دچار چاقی و اضافه وزن می‌شوند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» سال ۱۴۰۲ درحالی به پایان رسید که شوک‌آورترین حادثه جنایی آن با قتل فجیع داریوش مهرجویی رقم خورد و تلخ‌ترین حادثه آن جنایت تروریستی در چهارمین مراسم شهادت شهید سلیمانی بود.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» شهرستان خاتم و شهرستان مروست» در استان یزد از مناطق بکری هستند که کمتر بدان توجه شده است.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» بحث تغییر مالکیت استقلال و پرسپولیس و انتقال دو باشگاه به بانک‌های ملت و تجارت در روز‌های اخیر بسیار جدی شده است.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» جورج دی هیوسی که به دلیل فعالیت‌هایش بر روی عناصر رادیواکتیو مشهور است، اولین کسی بود که مشاهده فرآیند‌های زیستی موجودات زنده را ممکن کرد.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» نشانه‌های ازدواج هوشیارانه مهم‌ترین عواملی هستند که در پیش‌بینی موفقیت یک ازدواج نقش دارند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» بسیاری از افراد می‌گویند کلکسیون جمع کردن یک سرگرمی هیجان انگیز است و سرگرمی‌ها برای زمانی که احساس افسردگی می‌کنیم بسیار مناسبند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» کوکو سیب زمینی مکزیکی غذایی خوشمزه، تنده و خیلی خوش عطر و بو است.

مشاهده مهمترین خبرها در صدر رسانه‌ها

صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است