به گزارش ایسنا به نقل از ایکنا،متن سخنان حجتالاسلام والمسلمین ایازی در این نشست به شرح زیر است:
ما در ماه بهار قرآن هستیم و موضوع سخن ما هم درباره تفسیر قرآن کریم است. طبعاً باید از فرصت این ماه عزیز استفاده کنیم و به شنوندگان و خوانندگان خودمان درباره آنچه میتواند به فهم قرآن کمک و مردم را با قرآن آشنا کند توضیح دهیم. موضوع سخن درباره نقد و تحلیل «تفسیر معاصرانه قرآن» است که با سرویراستاری جناب آقای سیدحسین نصر منتشر و به زبان فارسی هم ترجمه شده است. باید از سرویراستار این اثر گرانبها تشکر کنم؛ چون واقعاً یک کار بسیار وزین را در زبان انگلیسی پدید آوردند. چنین کاری بسیار مهم و در راستای غنی کردن فرهنگ دینی ما اثرگذار است.
سخن نخست من درباره عنوان «تفسیر معاصرانه» است؛ یعنی وقتی ما درباره تفسیر معاصرانه صحبت میکنیم، این پرسش را در ذهن ما به وجود میآورد که تفسیر عصری چیست؟ یعنی باید بدانیم که تفسیر عصری چه جایگاهی دارد و کسانی که با این عنوان و هدف در حوزه تفسیر عصری گام برمیدارند با چه ویژگیهایی به دنبال تفسیر قرآن کریم میروند.
از نظر مسلمانان، قرآن متن ثابت و غیر قابل تغییری است و قداست دارد و این کتاب با تواتر مسلمین به اثبات رسیده و همان چیزی است که پیامبر(ص) با زبان خودش عرضه کرد و عاری از هرگونه کم و زیاد شدن است. ما درباره چنین کتابی که ثابت است سخنی نداریم. این کتاب جاویدان است. اولاً رحمهللعالمین است؛ ثانیاً برای مخاطبان گوناگون، در هر زمان و هر مکان و با هر زبانی، است. در روایتی از امام رضا(ع) آمده است: «لأنّ اللّه تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس، فهو فی کلّ زمان جدید، و عند کلّ قوم غضّ إلی یوم القیامه». پس این کتاب برای عدهای محدود و معین نیست، بلکه قرآن به تمام مردم تعلق دارد. «غض» یعنی گل شکوفا شده. قرآن گلی است که در هر روزی شکوفا میشود و عطر و بوی تازهای دارد.
با اینکه این متن قداست دارد و ثابت است، اما ظرفیت تفسیرهای جدید و گوناگونی دارد، چون ممکن است معنایی باشد که پانصد سال پیش از سوی مفسری ارائه شده باشد، ولی این معنا امروز اهمیت و نکته جدیدی ندارد. حال این سؤال به وجود میآید که وقتی میگوییم قرآن طراوت دارد و به تفسیرهای جدید نیاز دارد، این سخن بر اساس چه مبانیای مطرح است.
من چند مبنا را بیان میکنم که میتواند معنابخش تفسیر عصری باشد. اولاً، وقتی میگوییم تفسیر عصری یعنی تفسیری که از سوی انسانهایی که در عصر خودشان زندگی میکنند عرضه میشود. مفسران فرزند زمان خودشان هستند. رابطه تنگاتنگی میان شناخت و تحول در دانش و بینش مفسر با متن وجود دارد. وقتی مناسبات زندگی اجتماعی این مفسر تغییر میکند و حقوق و رابطه میان انسانها و درک بسیاری از مسائل دگرگون میشود، ما شاهد فهمهای جدیدی از این متن ثابت خواهیم بود؛ به گونهای که یک مفسر در زمان زندگی خود به نکاتی میرسد که مفسران گذشته به آن نرسیدند. مثل یک نور جدید است که به فضایی میخورد. هر چه این نور گستردهتر باشد شخص چیزهای بیشتری را میبیند که مفسران گذشته آنها را ندیدند؛ یعنی فهم مفسر امروز ما بر اساس دانش و بینش او تغییر کرده است.
ثانیاً، قرآن یک مخاطب ندارد. در عصر قرآن مخاطبان آن انسانهایی با سطح فکری مختلف بودند و هر کدام آیات را یک نوع میفهمیدند؛ یعنی یکی از صحابه در اثر ارتباط با پیامبر از یک آیه اطلاعات بیشتر و فهم بهتری داشت، ولی فهم یکی دیگر از آنها کمتر بود. مهمتر این است که ما هم امروز مخاطب قرآن هستیم، یعنی فقط آنهایی که در عصر نزول زندگی میکردند مخاطب قرآن نیستند. ما هم مخاطب قرآن هستیم. پس اینطور نیست که آنچه مخاطبان آن روز فهمیدند، الزاماً مقصود خداوند بوده باشد. آن یک بخش از معنا و لایهای از یک معناست. مفسری مثل فخر رازی یک معنایی را فهمیده است و مفسری مثل طبرسی معنای دیگری را.
ولی این طور نیست که فهم آنها برای ما حجت باشد. من هم بر اساس شواهد و قرائن یک فهم دارم که ممکن است آنها نفهمیده باشند، چون من هم مخاطب قرآن هستم. پس دیگر اینطور نیست که هرچه را دیگر مفسران فهمیدند بفهمم یا همه آنچه را آنها فهمیدند درست بدانم. مفسری که در گذشته میزیست بر اساس دانش و بینش خاص خودش یک فهم داشت و ما بر اساس دانش و بینش خودمان فهم دیگری از قرآن داریم. قرآن در سوره فرقان میفرماید: «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». خدایی که این قرآن را نازل کرد از آسمان و زمین آگاه است و میداند که مخاطبان دیگری هم هستند. لذا آیات قرآن ظرفیت و ظاهر و باطنی دارد که میتواند در هر روزی طراوت جدیدی داشته باشد.
ثالثاً، معنا امر ثابتی نیست، بلکه توسعهپذیر است. ما اصطلاحاً تعبیر به «توسعه معنا» میکنیم. امروز در زبانشناسی ثابت شده است که معنا میتواند درجات و تحولاتی داشته باشد. یک وقت ما تحول معنا داریم و زمانی توسعه معنا. من از توسعه معنا صحبت میکنم. ممکن است تعبیر «تحریر رغبه» در قرآن برای مخاطب عصر نزول به معنای آزاد کردن برده باشد، ولی معنای امروزی آن این است: آزاد کردن کسی که زندانی است؛ چون رغبه یعنی آن کسی که بر ذمهاش یک چیزی است و محبوس است. لغت همان لغت است ولی معنای جدیدی در کلام دیده میشود. پس اینکه در روایات آمده است قرآن ظاهر و باطن دارد و لایه لایه است یک بخش آن ناظر به توسعه معناست.
رابعاً، تحولات زیادی در حوزه تفسیر رخ داده است. در یک دوره تفاسیر اثری و روایی بودند. بعدها تفاسیر عقلی رواج یافتند. بعدها تفاسیر اجتهادی آمدند؛ یعنی مفسران هم روایات را و هم دلیل عقلی را بررسی و بر اساس آن تفسیر میکنند. میتوانیم به سه جریان بارز اشاره کنیم: اول، تفسیرهای سنتی که مربوط به گذشته هستند. دوم، تفاسیر تجددگرا که اصطلاحا من عندی هستند و ربطی به متن و نیز شاهد و قرینهای ندارند. مثلاً جریانات روشنفکری و استشراقی گاهی به قداست قرآن و وحیانت این کتاب اعتقادی ندارند، ولی متن آن را تفسیر کردند. سوم، که میخواهم بر آن تکیه کنم، تفاسیر نواندیشانه است. این تفاسیر بر اساس متن سخن میگویند و قواعد تفسیر را رعایت میکنند ولی یک پا در سنت و نگاهی به آینده دارند. یک پا در متون گذشته و نگاهی به مخاطب امروزشان دارند که این مخاطب چه توقعی از آنها دارد.
بسیاری از کسانی که امروز علاقهمند به قرآن هستند میخواهند ببینند که قرآن چه میگوید. میخواهند بدانند اینکه میگوییم قرآن ژرفناک است و تمامشدنی نیست، معنی و پیامش چیست و امروز برای من چه حرفی دارد. نواندیشان دینی دنبال ارائه تفسیری هستند که برای نسل امروز سخن تازهای داشته باشد. اگر اینطور است، قهراً آنها به دنبال این هستند که جایگاه انسان از نظر قرآن چیست؟ قرآن درباره زن چه دیدگاهی دارد؟ در مورد حقوق چه سخنی دارد؟ درباره دگراندیشان چه موضعی دارد؟ آیا حقوقی را که برای انسانهای عقیدهمند قائل شده است برای سایر مردم هم قائل شده است. اینها از مسائلی است که یک نواندیش دغدغه آن را دارد. با این مقدمه میخواهم بگویم که وقتی از تفسیر معاصرانه سخن میگوییم، چنین مسئلهای داریم و باید این ویژگیها را داشته باشد تا بتواند به توقع خواننده پاسخ دهد.
چون مبنای سخنم این تفسیر است از مترجم محترم تشکر میکنم که ترجمه روان و گویایی را از این تفسیر ارائه دادند و در پیشگفتار به نکات بسیار عالمانه و جامع و مفید در باب تفسیر، روش و جایگاه این کتاب و اهداف آن اشاره کردند و بسیار کمک میکند تا این تفسیر را بشناسیم. همچنین ویراستار محترم مقدمهای حدود شصت صفحه نوشتند که جالب است. خیلی از مسائل این کتاب مثل دلیل نگارش این کتاب و مراحلش را بازگو و درباره بیان و زبان قرآن و ترجمه و تفسیر و منابع و سبک و سیاق اثر صحبت کردند.
در اینجا به برخی از ویژگیهای این ترجمه اشاره میکنم. ابتدا به ویژگیها و نکات مثبت میپردازم و بعد به بایستههایی که بهتر بود در این تفسیر اتفاق میافتاد اشاره میکنم. اولاً، این کتاب به شدت به اقوال تفسیری و احادیث و اسباب نزول توجه دارد. معمولاً وقتی آیه را ترجمه میکنند، بلافاصله به سراغ اقوال تفسیری رفتند. نویسندگان اقوال تفسیری، نظرات و احتمالات را نقد کردند و در جاهایی روایاتی را به مناسبت آیه آوردند. از این نظر کتاب نگاهی به سنت و گذشته دارد و نویسنده احتمالات مختلف را کنار هم چیده که قابل توجه است و وجه غالبش اقوالی است که اهل سنت نقل کردند، ولی از اقوال شیعه هم استفاده کرده است. شاید مخاطبان انگلیسی این مفسران مخاطبانی هستند که با آن فرهنگ هستند.
ثانیاً این تفسیر موجز است. تفسیری که در هشت جلد منتشر میشود و در مقایسه با تفاسیری که در ده یا پانزده جلد منتشر شدهاند موجز است. قهراً مشخص است که وقتی نویسنده میخواست این تفسیر را بنویسند، نمیخواست که همه اقوال را مطرح و خواننده متخصص را درگیر کند، بلکه میخواست کسانی را مخاطب قرار دهد که میخواستند از آیه یک فهم داشته باشند. نویسنده هم هدفش این بود که چنین کاری را انجام دهد.
حال نکاتی را بیان میکنم که بر اثر تجربهای است که در حوزه تفسیرپژوهی دارم. بنده بیش از چهارصد تفسیر را نقد و تحلیل کردم و میدانم وقتی درباره یک تفسیر صحبت میکنم باید با توجه به همه جوانب باشد. اولین سؤالی که از سرویراستار محترم دارم این است که چرا این همه نقل اقوال؟ کسی که میخواهد تفسیر فشرده و موجزی را منتشر کند بیان همه اقوال چه ضرورتی دارد؟ چه دلیلی دارد که احتمالات مختلف آورده شود و بخواهیم خواننده را سردرگم کنیم؟ میتوان از میان اقوال یک معنا را ترجیح داد و آن را تبیین کرد و بعد اگر نظر مخالفی هست، بیان و آدرس داده شود؛ ولی باید برای خواننده مشخص شود که معنای این آیه چیست. تفسیر یعنی یک معنا و مرادی را به خواننده ارائه دهیم. کسی که تفسیر را میخواند صاحبنظر نیست که اقوال را ببیند و انتخابگر باشد، بلکه او به دنبال این است که این آیه چه میگوید و نمیخواهد بداند که چند نظر در این باره وجود دارد.
نکته دوم این است که در نقل احادیث هم مشکل وجود دارد. اولاً به لحاظ اسنادی محل اشکال است. ثانیاً این روایات مسئله برانگیزند و ما نباید هر روایتی را در تفسیر معاصرانه خود نقل کنیم. ثالثاً اگر مسئلهبرانگیز نیست، لااقل ابهامبرانگیز است و جای توضیح دارد. اگر شما این روایات را نقل نکنید، کسی نمیگوید که چرا نقل نکردید، ولی وقتی نقل کردید، مخاطب از شما انتظار دارد که توضیح دهید معنا و مفهوم این روایت چیست و چقدر میتوان روی آن حساب کرد؛ ولی این نکات در کتاب وجود ندارد.
نکته سوم اینکه وجه شخصیگرایی و فردیگرایی در این تفسیر غلبه دارد. من میتوانم بگویم علیرغم اینکه تفسیرعصری است ولی وجه اجتماعیگری این تفسیر خیلی ضعیف است و به ندرت به جنبههای اجتماعی توجه شده؛ یعنی باید غیر از اینکه مخاطب فرد را در نظر بگیرد مخاطب جمع را هم در نظر بگیرد. همین طور که فرد، حیات مستقل دارد جامعه هم حیات مستقل دارد. در قرآن کریم خیلی موضوعات وجود دارد که جنبه جمعی دارد؛ مثل تعاون و عدالت و امر به معروف و نهی از منکر.
نکته چهارم اینکه این تفسیر مشکلی را ایجاد میکند و به جای اینکه در فهم آیه به ما کمک کند، در تحیر مخاطب کمک میکند، زیرا معنای نهایی را به دست نداده و نگفته معنا چیست. بنابراین مشکلی جدی به وجود آمده است و اگر قرار باشد یکبار دیگر این کتاب ویرایش شود، باید از این منظر ویرایش شود تا ایجاد تحیر نکند. نکته آخر این است که خودم پروژه کار جمعی تفسیر را انجام دادم و میدانم وقتی که کسی مسئولیت انجام یک تفسیر گروهی را بر عهده میگیرد کارش چقدر سخت است. بنده قبل از اینکه کار را شروع کنم، فکر کردم که اول باید نقشه جامعی را از این کار ارائه دهم.
علاوه بر این متأسفانه این تفسیر از مشکلی رنج میبرد و آن فقدان نظم و انسجام در کل اثر است. بعضی جاها درباره یک آیه خیلی بحث شده ولی در مورد برخی آیات مهم و کلیدی کم صحبت شده است. مثلاً در مورد آیه ۲۰۰ آل عمران که خیلی مهم است یک صفحه صحبت شده، در حالی که علامه طباطبایی ذیل این آیه شصت صفحه نوشته است. بسیاری از آیات تفسیر نشده و فقط ارجاع داده شدهاند. جایی اسباب نزول زیاد نقل شده، ولی یک جا که خیلی مهم بوده نقل نشده است. یک جا اقوال بحثبرانگیز زیادی وجود دارد، ولی در کتاب مطرح نشدهاند.
همچنین بدتر از همه این است که خواننده نمیداند هدف از نگارش این تفسیر چیست و میخواهد چه چیزی را به خواننده ارائه دهد. اگر هدف، بیان حرفهای طبرسی و قرطبی است که در کتابهایشان هست. وقتی قرار است تفسیری معاصرانه ارائه شود. پس باید از قبل مشخص شود که باید چه مقدار بحث و چه حرفهایی نقل شود و چه حرفهایی نقل نشود. بدین سبب شیوه منسجم و منظمی را در این تفسیر شاهد نیستیم.
انتهای پیام