گوناگون 03:47 - 30 آذر 1393
به بهانه فرارسیدن 28 صفر و در سوگ رسول اکرم(ص)؛
امروز صفر است. در این روز آخرین رسول حق مهر سکوت بر لب می نهد و جبرائیل در حریم ملکوت گوشه عزلت می گزیند؛ چراکه اینک خاک پیکر آن پاک را در خود نهفته و عرش اعلی و بهشت ابقی جان عزیزش را پذیرا گشته و این درحالی است که این تنها مناسبت این لحظه عظیم تاریخ نیست؛ چراکه امروز سالروز شهادت سبط اکبر آن حضرت و فرزندارشد امیرالمومنین(ع)‌، امام حسن مجتبی(ع) نیز هست.

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال
گروه مذهبی، امروز بیست و هشتم صفر است. در این روز آخرین رسول حق مهر سکوت بر لب می نهد و جبرائیل در حریم ملکوت گوشه عزلت می گزیند؛ چرا که اینک خاک پیکر آن پاک را در خود نهفته و عرش اعلی و بهشت ابقی جان عزیزش را پذیرا گشته است و این درحالی است که این تنها مناسبت این لحظه عظیم و سرنوشت ساز تاریخ اسلام و جهان نیست؛ چراکه امروز سالروز شهادت سبط اکبر آن حضرت و فرزند ارشد حضرت امیرالمومنین(ع)‌، حضرت امام حسن مجتبی(ع) نیز هست.



به گزارش بولتن نیوز
، امروز بیست و هشتم صفر است. روزی که آخرین پیامبر و آخرین جان آشنا به کلام حضرت حق به لقاءالله پیوست و از این پس درهای آسمان بسته است، از این پس جز به مدد نور ستارگان امامت درشب تاریکی که با غروب خونرنگ دهم محرم سال 61 هجری آغاز شده است، نمی توان راه جست و یافت. تا کی باشد که شمشیر آخته دوازدهمین پیشوا و رهبر، همنام آخرین رسول حق این تیرگی را بشکافد و خورشید راستی و عدالت را بر دیدگانمان بنشاند.



«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال



چگونه می توان از این روح پاک و جان رسیده به افلاک سخن گفت؟ آنچه ما مسلمین، پیروان این آخرین پیامبر الهی می گوئیم و می نویسیم با عشقی بزرگ و شناختی اندک همراه است و کجا می توان وصف این بزرگ مرد را یافت که عشقی سترگ و شناختی بزرگ با آن همراهی کند. کجا می توان آینه تمام نمای حبیب خدا را یافت و در چهره درخشان آن پاک اهورایی نگریست؟!



با این همه و باوجود آن که هرچه بگوییم از این دریای بیکران قطره ای بیش نخواهد بود اما عشق به وجود آن حضرت شوقی عظیم در دل هر نویسنده ای برمی انگیزد و در این راستا در ادامه سعی خواهیم نمود با گزیده گویی و اختصار تا آن چه که در بضاعت داریم، به ذره از این دریای عشق و معرفت و مهر و کمال و صفا بپردازیم.



سال یازدهم هجرت رسول الله شاهد آخرین شعله های زندگی بزرگترین پیام آور الهی و خاتم انبیاء بود و روح مقدس حضرت محمد(ص)‌ در نیمروز دوشنبه 28 ماه صفر آن گاه که در آغوش عل(ع)‌ بود، به آشیان خلد پرواز نمود. حضرت علی(ع)‌ جسد مطهر نبی اکرم را غسل داد و کفن کرد و بر این اساس نخستین کسی بود که بر پیامبر(ص) نماز خواند و بدین ترتیب حضرت محمد(ص) در همان حجره ای که درگذشته بود، به خاک سپرده شد.



سیره اخلاقی پیامبر مهر و اعتدال



بی شک سیره اخلاقی پیامبر زندگی به عنوان رسول عشق و مهر منادی شریعت پاک اسلام، مهمترین سرمایه و میراثی است که از او باقی مانده و این درحالی است که منبع دستیابی به آنچه از ایشان در این خصوص باقی مانده،‌ روایات فراوانی است که از لحظه لحظه زندگانی پر خیر و برکتش ازسوی یاران و همراهان پاکش نقل شده است. با این تفسیر در ادامه نگاهی خواهیم داشت به گوشه هایی از این روایات و احادث.



آورده اند،‌ روزی حضرت رسول اکرم(ص)‌ شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بارسنگینی برروی آن است. گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند.



کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.



مر«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدالدی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد.



گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید.



گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود.



مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که در روز با همسر خود نزدیکی کرده و لذا روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تا خداوند او را ببخشد. پیامبر گفت باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد توانش را ندارم. گفت برده ای را آزاد کن. جواب داد، برده ای ندارم. گفت 60 فقیر را سیر کن. جواب داد بی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت به مردم مستحق بده. جواب داد خودم از همه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت برو و با همسرت این خرماها را بخور تا خداوند تو را ببخشد.



بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم.



گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد، حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید.



گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد.



روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟



گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد.



در زمانی که دختران سنگسار می شدند، دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.



وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند.



هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است.



روزی درحال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر برآشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد.



«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدالگل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید.



عدی بن حاتم می گوید: «هنگامی که خواهرم سفانه به اسارت‏ سپاه اسلام درآمد و من به سوی شام گریختم، پس از مدتی خواهرم ‏با کمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد این که‏ گریخته ‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهی کردم، پس‏از چند روزی از او که بانویی خردمند و هوشیار بود، پرسیدم: «این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدی؟» گفت: «سوگند به‏ خدا او را رادمردی شکوهمند یافتم، سزاوار است که به او بپیوندی که در این صورت به جهانی از عزت و عظمت پیوسته ‏ای‏».

 

با خود گفتم به راستی که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش ‏اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به ‏محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید: کیستی؟ عرض کردم عدی بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏ سوی خانه‏ اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه میی برد، بانویی سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود، پیامبر(ص) به مدتی طولانی در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایی فرمود. با خود گفتم: «سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.»

 

سپس از آن جا گذشتیم و به خانه رسول خدا(ص) وارد شدم، پیامبر(ص) از من استقبال وپذیرایی گرمی نمود، زیراندازی که از لیف خرما بود، نزدم آورد و به من فرمود: برروی آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آن‏ بنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روی زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت، پادشاه نیست. سپس مطلبی از دینم را که راز پوشیده بود بیان‏فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهی دارد، و فهمیدم که‏ پیامبر مرسل می ‏باشد، بیانات و پیشگویی ها و مهربانی‏ هایش مراشیفته‏ اش کرده و همانجا مسلمان شدم.

 

مهربانی و اخلاق نیکوی پیامبر (ص) در حدی بود که امام صادق (ع)فرمود: روزی رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏ خواند، مردم بسیاری به‏ او اقتدا کردند، ولی آن‏ها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمول‏ دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خود می پرسیدند، به راستی چه حادثه مهمی رخ داده که پیامبر(ص) نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص) پرسیدند: «مگر چه شده؟ که شما این گونه نماز را (با حذف‏ مستحبات) به پایان بردی؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصبی; آیا شما صدای گریه کودک را نشنیدید؟» معلوم شد که کودکی در چند قدمی محل نمازگزاران‏ گریه می کرده، و کسی نبود که او را آرام کند، صدای گریه او دل‏مهربان پیامبر (ص) را به درد آورد، از این رو نماز را با شتاب‏ تمام کرد، تا کودک را از آن وضع بیرون آورده، و نوازش نماید.

 

عبدالله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملی ازجمله جاذبه‏ های اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت و رسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستی از یهودیان به نام‏ «زید بن شعبه‏» داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زید را به اسلام دعوت می ‏کرد، و عظمت محتوای اسلام را برای او شرح‏ می داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولی زید هم چنان بر یهودی بودن خود پافشاری می کرد و مسلمان نمی ‏شد.



«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال 

عبدالله می‏گوید: روزی به مسجدالنبی رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته ‏و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علت‏ مسلمان شدنت چه بوده است؟» زید گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏ بودم و کتاب آسمانی تورات را می خواندم، وقتی که به آیاتی که ‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف ‏اندیشی آن را خواندم ‏و ویژگی های محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم، با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او دارای آن ویژگی ها که یکی از آنها «حلم و خویشتن‏داری‏» بود هست‏ یا نه؟ چند روز به محضرش رفتم، و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قرار دادم، همه آن ویژگی ها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنها یک ویژگی مانده است، باید در این مورد نیز به کندوکاو خود ادامه دهم، آن ویژگی حلم و خویشتن‏داری او بود، چرا که درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان‏ هرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتن‏داری نبینند.»

 

روزی برای یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم، دیدم عرب بادیه‏ نشینی سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتی که‏ محمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: «من از میان فلان قبیله به‏ اینجا آمده ‏ام، خشکسالی و قحطی باعث‏ شده که همه گرفتار فقر و ناداری شده‏ ایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهی در بساط ندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه می ‏کنند، و امید آن رادارند که به آنها احسان کنی.»

 

محمد(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: آیا از فلان وجوه چیزی نزد تو مانده است؟ حضرت علی (ع) گفت: نه، پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض‏ کردم ای رسول خدا! اگر بخواهی با تو خرید و فروش سلف کنم، اکنون فلان مبلغ به تو می دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهی، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله را انجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیه‏ نشین داد.

 

من‏هم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرمامانده بود، در این ایام روزی به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصی حرکت می‏کرد، سپس درسایه درختی نشست و هر کدام از یارانش در گوشه‏ای نشستند، من‏گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم:«ای پسر ابو طالب! من شما را خوب می‏شناسم که مال مردم رامی‏گیرید و در بازگرداندن آن کوتاهی و سستی می‏کنید، آیا می‏دانی‏که چند روزی به آخر مدت مهلت ‏بیشتر نمانده است؟»

 

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدالمن با کمال‏ بی پروایی این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این که‏ چند روزی به آخر مدت مهلت‏ باقیمانده بود) ناگاه از پشت ‏سر آن ‏حضرت، صدای خشنی شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را از نیام برکشیده، به من رو کرد و گفت: «ای سگ! دور باش.» عمرخواست ‏باشمشیر به من حمله کند، محمد (ص) از او جلوگیری کرد وفرمود:«نیازی به این گونه پرخاش‏گری نیست، باید او (زید) را به حلم‏و حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده.»

 

عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: این زیادی چیست؟ گفت:چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدی، محمد (ص) به من دستور داد این زیادی ‏را به تو دهم، تا از تو دلجویی شود، و خوشنودی تو به دست آید.

 

هنگامی که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام‏ و اخلاق زیبای محمد (ص) شدم، و گواهی به یکتایی خدا، و رسالت ‏محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.

 

در فرازی از گفتار حضرت علی (ع) در شان اخلاق پیامبر (ص) چنین‏ آمده: «رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوش‏رو، خندان، نرم و ملایم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عیبجو و مدیحه گر نبود، هیچ کس از او مایوس نمی شد، و هر کس به‏ در خانه او می آمد، نومید باز نمی گشت، سه چیز را از خود دورکرده بود; مجادله در سخن، پرگویی، و دخالت در کاری که به او مربوط نبود، او کسی را مذمت نمی کرد، و از لغزش‏ های پنهانی مردم‏ جستجو نمی نمود، جز در مواردی که ثواب الهی دارد سخن نمی گفت، درموقع سخن گفتن به قدری گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده‏ و سراپا گوش می شدند... .»



این‏ها تنها چند نمونه از سلوک اخلاقی پیامبر اسلام (ص) بود، که هرکدام چون آیینه ای شفاف ما را به تماشای جمال زیبای اخلاق نیک‏آن حضرت دعوت می کند.



«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال



آرزوی آن که بتوانیم روزی رهروی واقعی آن حضرت و خاندان پاکش گردیم،‌ با قطعه شعری زیبا از «جواد محدثی» این گفتار را با نام مبارک آن حضرت به پایان می بریم.



بعد از تو، ای محمود احمد



باردگر، یاد تو زد آتش به جانم

جا دارد از اندوه، در سوگ وفاتت

گر جای اشک، ازدیدگانم، خون چکانم

ای سوره عشق

ای آیه مهر

ای چشمه نور

ای اختر تابنده، ای یاد معطر

ای برترین و آخرین پیغام آور

ای پانهاده بر بلنداهای افلاک

ای همنشین بینوا بر بستر خاک

رفتی ولی ما را به دست غم سپردی

ای چشمه مهر و وفا

ای خوب،... ای پاک!

در روزهای تیره و شبرنگ "بطحا"

در ظلمت کور کویر جاهلیت

مشعل به کف، درد آشنا، ره می سپردی

در اوج خشم و کینه دیرین "یثرب"

در سنیه ها بذر محبت می فشاندی

پاک و مبرا بودی از هر لغزش و عیب،

ای شاهد غیب!

سیمای تو آئینه ایزد نما بود

چشم خدا بین تو هم، چشم خدا بود

ای وارث خط شفقگون رسالت

دردا...دریغا!

ای امی گویا!... از آن روزی که رفتی

ما همچنان در انتظاری تلخ ماندیم

زآندم که ما غمنامه سوگ تو خواندیم

از دیدگان، بر مزرع دل، خون فشاندیم

بعد از تو، ای محمود احمد، ای محمد(ص)

دیگر بلال، "الله اکبر" برنیاورد

جبریل، از سوی خدا دیگر نیامد

خوش روزگاری داشتیم اندر کنارت

اما دریغ، آن روزها دیری نپائید

رفتی... ولی از یاد ما هرگز نرفتی.

بعد از تو اشک دیده مان هرگز نخشکید

بعد از تو خاطرهایمان هرگز نیاسود

بعد از تو، امت در غمت صاحب عزا بود

بعد از تو، ای یار ضعیفان، قصه ما

غم بود و حرمان بود و درد تازیانه

یا کنج زندان، یا اسارت، یا شهادت

آزارها و حمله های وحشیانه

بعد از تو، اولاد علی، آواره گشتند

بر خون سجود آورده و در خون نشستند

بعد از تو، ما ماندیم و غوغای سقیفه

بعد از تو، ما ماندیم، با زهرای مظلوم

آن چهره ای که بارها بوسیده بودی

آزرده و سیلی خور دست ستم شد

در کوفه محراب علی گردید گلگون

صحرای سرخ کربلا رنگین شد از خون



بعد از تو فرزندان زهرا کشته گشتند

لب های قرآن خوان و حقگوی" حسین" ات

آماج ضربت های چوب خیزران گشت

یار وفادارت، " ابوذر"

چون عاشقان، در غربت تبعید، جان داد

" عماریاسر" کشته گردید

فریادهای " مالک اشتر" فروخفت

بیدارهامان بر فراز دار رفتند،

ای بنده خوب خداوند!...

بعد از تو ما ماندیم و میراث شهیدان

بعد از تو ما بودیم و خیل سوگواران

رفتی تو، ای تندیس اخلاق و فضائل

ای عقل کامل!

رفتی ولی ما را به دست غم سپردی

یادت گرامی باد، ای یاد معطر

ای نامت احمد،

نامت بلند و جاودان باد،

ای«محمد» صلی الله علیک و علی آلک


5458091
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است