به گزارش خبرنگار علمی ایسنا، دکتر حسین آخانی در مطلبی در صفحه فیس بوک خود آورده است: «سال گذشته که در خصوص مقاله من و دکتر منصوری در مورد استخدام دکتر حسین رجایی جنجال شد، تعدادی از همکاران، من را به تشویش اذهان عمومی متهم و حتی درخواست کردند که بنده به محاکم قضایی و تخلفات معرفی شوم. در آن موقع نامه مفصلی به ریاست محترم پردیس علوم نوشتم و در آن ضمن استقبال از پیگیری شکایت نوشتم «و چه شیرین دادگاهی است که آدم برای دفاع از اخلاق علمی و دفاع از یک دانشمند جوان در دانشگاه تهران محاکمه شود.»
هنوز یک سال نشده که دکتر رجایی در صدر اخبار علمی دنیاست. اگر چه در این مدت خیلی ناراحتی ها کشیدم اما بسیار خوشحالم که اشتباه نکرده بودم.
برای حسین آرزوی موفقیت میکنم و برای دانشجویان کشورم که حسین را از دست دادند متاسفم.
لطفا از نوشتن کامنتهایی با این مضمون که «اگر می اومد تلف می شد» و «خوب شد که نیامد» پرهیز کنید. حسین کسی بود که در دامان ما بزرگ شد و رفتنش برای ما درد کمی نیست.
روایت تلخ استاد دانشگاه تهران از فراری دادن یک نخبه خوش آتیه جهانی
« 14، 15سال پیش که من تازه در دانشگاه تهران استخدام شده بودم، دانشجویی داشتیم که از همان ابتدا می شد فهمید با دیگران فرق می کند. حسین، دانشجویی بود از یکی از شهرستان های شرق کشور.
فردی مودب و باعلاقه و محکم. ما در رشته زیست شناسی سفرهای علمی زیادی داشتیم.
پای ثابت این سفرها حسین بود. او با علاقه وصف ناپذیری همه کارهای سفر را انجام می داد. وقتی در اتوبوس بودیم سفرنامه می نوشت. مطالب بسیار بامزه با قلمی که من به آن رشک میبردم. سازدهنی ای داشت که در شب های اردو می نواخت. به یک کلام همه چیزتمام.
کارشناسی را تمام کرد و برای کارشناسی ارشد به دانشگاه شهید بهشتی رفت. وقتی از دانشگاه ما رفت تازه فهمیدم که چه کسی را از دست دادیم. بعد هم تقاضای بورسیه به مرکز تبادلات دانشگاهی آلمان را داد و یک ضرب بورس دکتری دانشگاه بن را در رشته حشره شناسی گرفت. با او مرتب در تماس بودم. حتی یک بار در آلمان به او سر زدم. مدام در مورد استخدامش در دانشگاه می گفتیم.
او خیلی علاقه داشت که در دانشگاه تهران استخدام شود. برای استادی هیچ چیزی کم نداشت. او قادر بود 40 شبانه روز در کوه و دشت دنبال پروانه ها باشد. او می توانست ساعت ها سرپا بایستد و به دانشجویان درس دهد و تا پاسی از شب در آزمایشگاه مولکولی یا در موزه جانورشناسی تحقیق کند. او می توانست در یک کنفرانس بین المللی چون ستاره ای بدرخشد. او میتوانست ساعت ها برایت حرف های شیرین بزند.
بالاخره از او خواهش کردم درخواست استخدام بدهد. او هم اطاعت کرد. بر اساس فراخوان دانشکده و اعلام نیاز به حشره شناس، او هم درخواست داد.
به ایران آمد، سخنرانی کرد. در آن زمان من در فرصت مطالعاتی خارج از کشور بودم. گزارش سخنرانی اش را به من داد، که چگونه با او رفتار کردند. او خودش فهمید که به قول فرنگی ها Welcome نیست. سعی کردم به او دلداری بدهم. به ایران آمدم و با همکاران صحبت کردم. دیدم همه مِن مِن می کنند. دیدم از این می ترسند که او جایشان را تنگ کند. حتی برای آنکه جلویش را بگیرند فرد دیگری را باعجله استخدام کردند تا بهانه کنند که دیگر به تخصص او نیازی نیست. اگرچه میان ماه من با ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان بود!
سعی کردم با مذاکره با رییس پردیس پرونده استخدامی حسین را جلو ببرم. خودش هم به ایران آمد و با رییس پردیس صحبت کرد. رییس پردیس که حسین را از دوران دانشجویی میشناخت قول داد مشکل را حل کند. هرچه تلاش کردم بیهوده بود و دست آخر رییس پردیس آب سردی روی دستم ریخت که مشخص بود فشارجدی است.
من فقط منتظر تغییرات در وزارت علوم و دانشگاه تهران بودم که شاید بشود حسین را به ایران برگرداند. اما یک روز پس از استیضاح دکتر فرجی دانا به حسین تلفن کردم تا از او برای شرکت در یک برنامه علمی دعوت کنم. می دانستم که یک شغل پاره وقت در هامبورگ گرفته است. احوالاتش را پرسیدم. گفتم چه کار می کنی، کارت به کجا کشید؟
برایم توضیح داد که در اشتوتگارت شغل دائم به عنوان مدیر کلکسیون پروانه ها و آزمایشگاه تحقیقاتی سیستماتیک مولکولی گرفته است. خشکم زد. من زیست شناسم. در آلمان تحصیل کرده ام. اصلا باورم نمی شد که چنین جایگاهی را به یک خارجی و آن هم ایرانی بدهند. من می دانم پیدا کردن شغل در حشره شناسی در اروپا و آمریکا بسیار سخت است.
در آلمان اگر چنین شغلی را به یک خارجی و ایرانی بدهند معنایش آن است که او حداقل 10 سروگردن از بقیه بلندتر بوده است. نمی دانستم به او تبریک بگویم یا نه. اما می دانستم که باید به کشورم تسلیت بگویم. با وجود آنکه از گرفتن این شغل بسیار راضی بود، اما در جملاتش ناراحتی موج می زد که چگونه او را از وطنش دور کردند. او چند روز دیگر پاسپورت آلمانی اش را هم می گیرد. و من هم بعد از 15سال خدمت در دانشگاه تهران ناامید از اینکه نتوانستم برجسته ترین متخصص حشره شناسی و فیلوژنی کشور را به ایران بازگردانم در اتاق کوچکم که به دستشویی تغییر کاربری شده در دانشکده ای دیگر است با یادآوری برخوردی که با او شد فقط اشک می ریزم.
انتهای پیام
6846706