به گزارش خبرنگار مهر، چندی است با شیوع ویروس کرونا در سطح جهان، مسائل دینی و تمسک به اعتقادات دینی رنگ و بویی دو چندان گرفته و حتی کسانی که تا دیروز به زحمت خود را پیرو یک دین میخواندند، امروز به ادعیه خوانی مشغولند تا این بلا از جامعه بشری رخت بربندد. با این وجود گویی برخی دچار التقاط میان دینداری و خرافهگرایی شدند. «رضا لکزایی»، پژوهشگر پژوهشگاه بینالمللی جامعه المصطفی (ص) العالمیه طی یادداشتی اختصاصی به بررسی این مباحث پرداخته است که در ادامه میخوانید:
پرسش این است که برای درمان بیماری به سراغ چه برویم، ادعیه یا ادویه؟ خدا یا دوا؟ در مجموع چهار پاسخ وجود دارد؛ ۱. هر دو ۲. خدا (صدقه، توسل، زیارت، دعا و امور معنوی) ۳. دوا. ۴. هیچ کدام. پاسخ چهارم قائل ندارد و کنار گذاشته میشود، میماند بقیه. از این سه جواب، چهار پرسش ایجاد میشود: ۱. اگر ادویه شفابخش است، نقش ادعیه در این میان چیست؟ ۲. اگر خدا شفا بخش است، پس نقش دوا چیست؟ ۳. اگر هم هر دو شفا دهنده اند، این کار را به صورت شریکی انجام میدهند، نقش کدام یک پررنگتر است؟ ۴. از کجا بدانیم که کدام پاسخ درست است؟
جنس این نوع از مباحث، معرفت شناسانه است و باید معرفت شناسی به این پرسشها پاسخ بدهد. اگر معرفتشناسی افراد از یکدیگر متفاوت باشد، آنگاه پاسخها متفاوت خواهد بود. بنابراین پاسخ پرسش شماره ۴ این است که هر معرفت شناسی که درست باشد، پاسخ همو درست است. در ادامه به مبانی معرفتی دو گروه الف و ب توجه کنید.
۱. مشاهده؛ مبنای معرفتی گروه الف
«تمام دانش بشر از تجربه بشری ناشی میشود [و] هیچ منبع دانش دیگری وجود ندارد» (شولتز، تاریخ روانشناسی نوین، ص ۱۵۰). روش علمی را [هم] میتوان در یک کلمه "مشاهده" خلاصه کرد» (همان، ۱۵۲).
تطبیق: بر اساس این مبنای معرفتشناختی، دارو برای درمان کفایت میکند. چرا که دعا و امور معنوی اموری غیرحسی و غیرمادی هستند و به تور حس و تجربه و مشاهده درنمیآیند.
۲. مشاهده و وحی؛ مبنای معرفتی گروه ب
علاوه بر مشاهده، منبع معرفتی دیگری به نام وحی وجود دارد.
تطبیق: بر اساس این مبنای معرفت شناختی، دو ابزار برای درمان توصیه میشود: دارو و دعا.
اکنون این گروه باید به این پرسش پاسخ دهند که آنها چه ارتباطی میان مشاهده و تجربه با وحی قائل هستند؟
پاسخ گروه ب
۱. بر اساس تعامل ابزارهای معرفتی: تعامل سه عنصر عقل، وحی و تجربه به این صورت است که عقل ضرورتها را درک میکند (ضرورت درمان)، وحی چارچوبها را تعیین میکند (وجوب حفظ سلامتی، استفاده نکردن از مواد نجس و حرام در تهیه دارو و …)، تجربه هم روش درمان را مطرح میکند که چگونه باشد. به صورت ماندن در خانه یا استفاده از فلان داروی گیاهی یا شیمایی یا فلان عمل جراحی.
۲. بر اساس دینی دانستن علوم تجربی: یک موحد و بلکه یک انسان دانشمند، حوزه علوم انسانی را از علوم تجربی تفکیک میکند. موضوع علوم انسانی فعل انسان است و چون فعل انسان با اراده او پیوند میخورد، علوم انسانی به الهی و غیرالهی تقسیم میشود. حال آنکه موضوع علوم تجربی، شناخت جهان خلقت و پدیدههای مختلف آن است که طبق جهان بینی الهی فعل خداست و شناخت فعل خدا براساس تجربه معتبر، یک علم دینی است، حتی اگر کاشف آن به خدا معتقد نباشد؛ مثل اینکه یک انسان کافر اما راستگو حدیثی را از امام معصوم نقل کند. بنابراین شناخت خواص درمانی داروها، یک علم دینی و توحیدی است و تقابلی با دین ندارد تا لازم باشد از تقابل میان علم و دین و ادعیه و ادویه بحث شود. چون دارو و دعا هر دو ابزار دینی و الهی هستند، یکی در علوم انسانی و دیگری در علوم تجربی.
۳. بر اساس قلمرو دانشها: دعا در علوم انسانی الهی و دوا در علوم تجربی الهی تجویز میشود و اصولاً علوم تجربی حق ندارد به وادی علوم انسانی ورود پیدا کند و راجع به محتوا و درست و نادرست بودن آن نظر بدهد، چون بنا بر تصریح خودشان، منبع معرفت فقط مشاهده است و وقتی آنها دعا را نمیتوانند آزمایش کنند، باید عالمانه راجع به آن سکوت کنند.
۴. بر اساس تجربه پذیری امور معنوی: دعا و امور معنوی قابل مشاهده و تجربه است و میتوان میزان سلامتی ساکنان کوی دعا و توسل و مناجات را با کسانی که ساکن وادیهای مادی هستند با هم مقایسه نمود و به صورت کمّی و آماری ارائه داد. بنابراین این ادعا که امور معنوی تجربه ناپذیرند، صحیح نیست. مثلاً در ماه محرم و رمضان آمار جرم کاهش پیدا میکند، چون معنویت در زندگی حضور بیشتری دارد.
۵. بر اساس نقض ادعای منحصر دانستن علم در امور قابل مشاهده: ما شناختی که ۱۰۰ درصد و خالص حسی باشد، نداریم؛ چون تمامی شناختهای حسی به شناخت عقلی تکیه دارند. برای نمونه چشم گزارش میدهد که هوا روشن است. اما آیا این گزارش به ما یقین میدهد؟ شاید ما هوا را روشن تصور میکنیم و هوا واقعاً روشن نیست! ما چه زمانی ما به وجود نور یقین میکنیم؟ زمانی که این احتمال منتفی باشد، و این احتمال زمانی منتفی است که ما پذیرفته باشیم که امکان ندارد که در یک زمان و در یک مکان، نور هم باشد و هم نباشد. این اصل، «اصل امتناع اجتماع نقیضین» نام دارد و تا این اصل را ما خودآگاه و یا ناخودآگاه نپذیرفته باشیم هیچ کدام از شناختهای حسی ما رنگ یقین به خود نمیگیرند. بنابراین شناخت حسی ما به شناخت غیبی ما متکی است. بنابراین کاری که ما در تمام شناختهایی که از حس کسب میکنیم اینطور است که میگوئیم: ۱. من این شئ را مشاهده میکنم. ۲. هر شیء یا هست یا نیست .۳. اجتماعِ بودن و نبودن یک شئ در آن واحد محال است.(امکان ندارد که این کتابی را که من دارم مطالعه میکنم همین الان هم باشد و هم نباشد) آنگاه بگوییم: ۴. من یقین دارم که این شئ هست (جوادی آملی، ۱۳۷۴: ۳۱۵). بنابراین سلامت حس زمینه و قابلیت فهم را در ما ایجاد میکند و وقتی به عقل گزارشش را داد، این عقل است که حکم میکند نه آنکه خود حس و مشاهده حکمی داشته باشند.
۶. بر اساس تبیین علت قابلی از علت فاعلی: با این بحث، پاسخ پرسش ۳ هم روشن میشود.لازم است میان علت فاعلی و قابلی هم تفکیک کنیم. به این معنا که انسان موحد تنها خدا را مؤثر میداند و نه برای دعا و و نه برای دوا تأثیر مستقل قائل نیست و آنها را شریک خدا نمیداند. از منظر قرآن کریم کسی مشرک است که حداقل یکی از این چهار اعتقاد را داشته باشد :۱. موجودی غیر از خدا، به صورت مستقل «مالک» چیزی است ؛۲. موجودی در امری با خدا «مشارکت» دارد ؛۳. موجودی «پشتیبان» خدا است ؛۴. موجودی میتواند بدون اذن خدا از موجود دیگری «شفاعت» کند (سوره سبأ، آیه ۲۲ ۲۳). سه فرض اول، امکان ندارد و مورد چهارم با اذن خداوند ممکن است. بنابراین دعا و دوا از نظر انسان مؤمن دارای تأثیر استقلالی یا مشارکتی نیستند، نقش پشتیبانی هم ندارند. اکنون پرسش این است که نحوه تأثیر دعا چگونه است؟ به صورت علت فاعلی است یا علت قابلی؟ گفتیم که دعا و صدقه و تمامی امور معنوی و مادی تأثیر استقلالی ندارند و بنابراین نمیتوانند به عنوان علت فاعلی در نظر گرفته شوند. وقتی بیمار یا غیربیمار دعا میکند، قابلیت دریافت فیض و رحمت مادی و معنوی خدا را در خود ایجاد میکند.البته ممکن هم هست که خداوند به دعا و دوای ما تأثیری که ما میخواهیم ندهد اما این امر در انجام وظیفه ما که همان وجوب حفظ سلامتی و تمسک به دعا و صدقه و … است، نقشی ندارد.
نکته آخر اینکه، چنانکه برخی از حکمای مسلمان هم گفته اند تقسیم مرگ به حتمی و معلق، نسبت به علم انسان است اما نسبت به علم خدا، فقط یک اجل وجود دارد که قابلیت تقدیم و تأخیر ندارد (سوره یونس، آیه ۴۹). به این معنا که خداوند متعال میداند عمر شخص الف به دلیل رعایت مواردی از قبیل رعایت بهداشت، نذر، صدقه، صله رحم و … یا انجام ندادن این موارد، این مقدار است؛ ودلیل این مطلب که به ما گفته شده توسل، دعا، زیارت و… باعث افزایش عمر میشود، لطف پنهان خداوند متعال به ماست و روشی است که خدا به وسیله آن آدرسش را به داده است؛ چون ممکن است به امید سلامت جسمی و بدنی، سلامت روحی و معنوی نصیب انسان شود که فرمود: أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ؛ ما اهالی شهرها را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم؛ شاید (به خود آیند، و به سوی خدا) بازگردند و تضرع کنند (سوره مؤمنون، آیه ۹۴). و لله الحمد.