بهروز شعیبی در دومین فیلم سینمایی خود «سیانور» یک داستان از دهه پرحادثه 50 را روایت میکند و فارغ از اینکه مخاطب موافق دیدگاه و عقیده شخصیتهای نهچندان پرتعداد آن باشد یا نه، ماجرا را با رعایت همه اصول به سرانجام میرساند. شاید تنها قهرمانان سیانور را بتوان مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیه لباف دانست که حضورشان در داستان به اندازه یک قهرمان واقعی نیست اما اثرگذاریشان را میتوان آشکارا در آنچه اتفاق میافتد، دید.
مهدی هاشمی که بیشتر در نقشهای مثبت دیده و پذیرفته شده، اینجا یک افسر کارکشته ساواک است و با اینکه شمایل یک ضدقهرمان را ندارد، با رفتار و گفتارش یاد بازجویان و شکنجهگران کمیته مشترک ضدخرابکاری را زنده میکند. عجیب اینکه این تغییر رویکرد اساسی برای بازیگر کهنهکار سینمای ایران به چشم داوران جشنواره نیامد و فقط یک نقشآفرینی دوستداشتنی و ماندگار دیگر به کارنامه پربار هاشمی افزود.
هانیه توسلی که در دهلیز هم با شعیبی سابقه همکاری داشته، در سیانور باورپذیر است و با وجود دافعهبرانگیز بودن شخصیت هما میکوشد تصویری واقعی از یک عضو وفادار سازمان مجاهدین ارائه دهد؛ مادری که همسر و فرزندش را رها و فدای آرمانهای پوچش کرده است. بهنوش طباطبایی درنقش لیلا دیگر عضو سازمان و همسر مجید هم با اینکه کوشیده چهره یک همسر مهربان را خلق کند اما شاید کوتاهبودن نقش او مانع به ثمر رسیدن تلاشهایش شده است.
شعیبی علاوه بر کارگردانی در نقش مجید هم حضوری قابلقبول دارد و بابک حمیدیان در نقش مرتضی و حامد کمیلی مثل همیشه خوب هستند. به اینها بیفزایید تلاش گروه تولید در فضاسازی دهه 50تهران را که شاید به سختی بتوان نکتهای از میان انبوه اسباب و لوازم صحنه، خودروها، خیابانها، لباسها و تمام یادگارهای 40سال پیش بیرون کشید. فضای تهران اواسط دهه 50را مقایسه کنید با فاجعهای که در سریال «کیمیا» رخ داد تا بیشتر به ارزش کار طراحان صحنه و لباس سیانور پی ببرید.
با دیدن فیلم استاندارد سیانور همزمان با برگزاری مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر، معنی عبارت «تخممرغ شانسی» شعیبی در نشست نقد و بررسی فیلم بیشتر مشخص شد. فیلمی که میتواند مخاطب را با خود همراه و دغدغههای شخصیتهای مثبت و منفی را به دغدغه تماشاگر تبدیل کند، باید هم جایی میان نامزدهای سودای سیمرغ نداشته باشد. از این تخممرغ شانسی، هر بار چیزی تازه بیرون میآید!
7680357