باران رد پای انسانها را پاک میکند.
خورشید رد گذر زمان را محو میکند.
و حکایتگران در آثار بهجای مانده، حافظهی گمشده را، عشق و درد را جستوجو میکنند؛ آثاری که به چشم دیده نمیشوند، اما از میان نمیروند.
- در ستایش سفر
صفحههای کتاب «هزار و یک شب» میگویند: دوست من سفر کن! هرچه داری بگذار و برو! تیر به چه کار میآید، اگر از چلهی کمان رها نشود؟ و از عود نغمههای آهنگین به گوش میرسید، اگر همچنان تکهای چوب باقی میماند؟
- آزاد
روز، خورشید راهنمایشان است و شب، ستارهها.
بهایی برای بلیت نمیپردازند. بیگذرنامه و بینیاز به پرکردن فرمهای مهاجرت و گمرک، به سفر میروند.
پرندهها تنها مسافران آزاد جهانند؛ جهانی که بندیان در آن ساکنند. پرندهها هرگاه بخواهند، بی نیازی به سوختگیری، از شمال تا جنوب، در مسیری که برمیگزینند به پرواز درمیآیند، بیآنکه از حکومتهایی که خود را مالک آسمان میپندارند، اجازهی ورود و خروج بگیرند.
- بــاد
بذرها را میپراکند، ابرها را میراند و ناخداها را به چالش میکشد.
گاهی هوا را تمیز میکند و گاه آلوده.
گاهی دورها را به هم نزدیک و گاه گردهم آمدهها را از هم دور میکند.
نه میتوان دیدش و نه میشود لمسش کرد.
گاهی نوازشت میکند و گاه ضربه میزند.
آوردهاند که میگوید:
- من به هرجا بخواهم میوزم.
صدایش گاه زمزمهای نرم است و گاه غرشی بلند، اما در هر دو صورت، گفتههایش نامفهوم است.
به نظرت از آنچه رخ خواهد داد، خبر میدهد؟
در چین، پیشگویان را آیینههای باد مینامند.
9789751