هفته نامه صدا نوشت:
کشورهایی با خوانش های متفاوت حول مسئلهای که هر یک نگرش متفاوتی نسبت به آن دارند با محوریت آمریکا در کنار هم جمع شدهاند تا بحرانی لاینحل در معادلات خاورمیانه را رفع و رجوع کنند. جده میزبان کشورهای عربی بود که با یکدیگر اختلافات اساسی دارند، اما آمریکا از آنها خواسته بود تا این بار در کنار واشینگتن قرار گیرند تا اجماع منطقهای مد نظر اوباما شکل گیرد. ائتلافی که هر چند در بعد سیاستگذاری با چالشهای اساسی مواجه است و گرایش کاملاً متفاوت کشورهای حاضر، باعث میشود، هیچ نظر هماهنگی از آن خارج نشود اما برای اهداف اوباما که همراه ساختن جامعه بینالمللی و تقسیم مسئولیتها و عواقب میان کشورهای مختلف منطقه و جهان است، مناسب به نظر میرسد. اما سؤال این است: در شرایطی که میگویند برای هر مشکلی، یک راه حل وجود دارد، راه حل بحران داعش استراتژی اوباما است؟ دکتر نادر انتصار بر این باور است «مسئله داعش میتواند از بحرانهایی باشد که هیچ راهحلی نداشته باشد. اوضاع به حدی پیچیده و مشکلات تا اندازه ای در هم تنیده شده که شاید پس از گذشت چندین و چند سال هم نتوانیم این معضل را حل و فصل کنیم.» کارشناس مسائل خاورمیانه همچنین تاکید میکند اقدامات نظامی میتواند شرایطی را فراهم کند که 12 سال بعد گروهی خشن تر و خونریزتر از داعش در منطقه بروز و ظهور نماید.
ائتلافی که در عربستان تحت عنوان جده شکل گرفت تردیدهای جدی را در خصوص نتیجهبخش بودن آن به همراه داشت. اهداف متفاوت و جهانبینی دگرگون این کشورها باعث شده تا تحلیلگران آن را محکوم به شکست بخوانند. به نظر شما این جمع ناهمگون میتوانند آمریکا را در هدف اعلامیشان یاری کنند؟
به طور کلی همان طور که شما اشاره کردید این گروهی از کشورهای عربی که در عربستان با یکدیگر جمع شدند، اختلافات زیاد و اساسی با یکدیگر دارند. عربستان در یک حوزه است و قطر هم در فازی دیگر. اگر دقت کرده باشید در اظهارنظرها هم دوپهلو سخن میگویند تا مشخص نشود که واقعاً چه قصدی دارند و شاید حتی خودشان هم نمی دانند که در پی چه هستند و میخواهند چه راهکاری را اتخاذ کنند. گاهی میگویند در اقدامات نظامی شرکت میکنند و در موردی دیگر این احتمال را رد میکنند. بنابراین من فکر میکنم خود کشورهای عربی هم نمیدانند چه میخواهند. در عین حال کشورهای عربی میدانند که با صرف بمب ریختن بر سر داعش، آنها از بین نخواهند رفت، چرا که 12- 13 سال پیش هم با چنین اقداماتی القاعده از بین نرفت و حتی قوی تر و خشن تر از قبل به فعالیت خود ادامه داد. ضمن اینکه انشعاباتی که در این گروه ایجاد شد و امثال داعش از آن به وجود آمدند، اوضاع منطقه را پیچیدهتر کرد. بنابراین من چندان امیدوار نیستم که این اجماع حدود 50 کشوری که پیرامون مسئله مبارزه با داعش شکل گرفته بتواند به توفیق چندانی دست یابد. داعش یک کشور مشخص نیست که شما مرکز آن را نشانه بگیرید و با بمباران آن قسمت به نابودیاش امید داشته باشید. حتی مرکز مهمات و اسلحه این گروه هم مشخص نیست. ضمن اینکه در ماههای اخیر تعداد نیروهای داعش هم افزایش یافته است. در ابتدا صحبت از 5 هزار نفر بود، در ادامه به 10 هزار نفر رسید و حالا هفته قبل وزارت دفاع آمریکا در گزارشی تعداد نیروهای این جریان را بالغ بر 30 هزار نفر تخمین زد. این نیروها هم متعلق به کشور خاصی نیستند و از اروپا، خاورمیانه، آسیای مرکزی جذب و جمع شدهاند. ضمن اینکه اقشار مختلفی هم در میان آنها مشاهده میشود. از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد و تحصیلکرده و بیسواد. بر این اساس من نگرانم با روندی که در پیش گرفته شده، 12 سال بعد و با طرح جریان جدید تروریستی، بگوییم داعش جریان به مراتب ملایمتر و منعطفتری بود و گروهی که حالا در حال کشتار و جنایت است، شکل وحشتناک تری از خشونت را به نمایش میگذارد. همان طور که حالا در مورد مقایسه القاعده و داعش چنین تحلیلی مطرح میشود.
در همین رابطه چندی پیش و در سالگرد 11 سپتامبر، آقای گری سیک در مصاحبهای در خصوص ناکارآمدی سیاست آمریکا در قبال مبارزه با تروریسم و حمله به افغانستان و عراق، ضمن دفاع از آن استراتژی اظهار داشتند که آمریکا با آن راهبرد خطر حملاتی چون 11 سپتامبر در خاک آمریکا را از بین برد و دیگر هیچ جریان تروریستی نتوانست اقدامی مانند حمله به برجهای دوقلو نیویورک انجام دهد. آیا واقعاً منافع ملی آمریکا در همین حد محدود میشود و آیا این اظهارنظر آقای سیک نشاندهنده این است که سیاستهای آمریکا در قبال مبارزه با القاعده موفق بوده است؟
ببینید باید اظهارات افراد و شخصیتها را در قالب جامعه هدفی که مد نظر دارند بررسی و مطالعه کنیم. اینگونه اظهارات بیشتر برای مصرف داخلی و مخاطبین داخلی به زبان میآیند. طبیعی است که با این اظهارات میخواهند نشان دهند که سیاست آمریکا صحیح بوده است. ضمن اینکه اگر بگویند داعش خطر مستقیمی روی مردم آمریکا دارند، میتوانند به راحتی مسئله حمله به داعش را در میان افکار عمومی آمریکایی تثبیت کنند. وگرنه آقای سیک بهتر از هر کسی میداند که حمله به افغانستان و عراق، نه تنها القاعده را نابود نکرد، بلکه اوضاع را پیچیدهتر و بحرانی تر هم نمود. چرا که چندین و چند گروه با عناوین مختلف از القاعده منشعب شدهاند و اقدامات به مراتب خشونتآمیزتری هم از خود نشان دادند.
چند وقتی پیش تصویری در شبکههای مجازی منتشر شد که فردی پرچم داعش را در شیکاگو به دست گرفته است. انتشار آن تصویر و تهدید داعش برای ورود به آمریکا مباحث زیادی را پیرامون جدی بودن خطر داعش در خاک آمریکا به وجود آورد. آیا واقعاً چنین خطری جدی است؟
اساساً هر گروه تروریستی برای هر کشور در دنیا میتواند خطرناک باشد. در این تردیدی وجود ندارد. اما اینکه بخواهیم داعش را به عنوان یک غول خطرناک بینالمللی معرفی کنیم که همه جهان و از جمله آمریکا را تهدید میکند و هر کاری که بخواهد در هر جای دنیا انجام میدهد، قدری دور از منطق است. در فضای مجازی هر کسی میتواند یک تصویر را منتشر کند و افراد زیادی هم آن را باز نشر نمایند. فرد و یا افرادی هم میتوانند خود را به عنوان نماینده داعش معرفی کنند و حتی آمریکا را هم تهدید نمایند. اما نباید تمام اینها را جدی گرفت. اصولاً من معتقدم نباید داعش را به عنوان یک خطر بالقوه خطرناک که میتواند زمینههای شکلگیری جنگ جهانی سوم را فراهم نماید، معرفی کرد. نه اینکه این جریان مهم نیست و یا اینکه نمیتواند خطرناک باشد. یقیناً خطرناک است و حتماً خرابیها و کشتار زیادی را هم به جامعه جهانی و منطقه تحمیل میکند. ولی این گروه را باید در سطح و اندازه حقیقیاش مورد مطالعه قرار داد. این گروه نه مهمات قابلتوجهی دارد و نه نزدیک آمریکا هستند که بتوانند به مرز این کشور وارد شوند. بنابراین نباید این گروه را به عنوان یک جریان غولآسا که کل بشریت و جهان را تهدید میکنند در آوریم. در چند هفته اخیر منتقدین زیادی هم در این رابطه مطالبی را نوشتهاند و از این موج بزرگنمایی داعش انتقاد کردهاند. خطر داعش را باید در همان اندازه حقیقیاش به نمایش بگذاریم نه اینکه آن را خطری جهانی بدانیم که برای مهار و کنترلش نیازمند تجمیع و اتحاد 50 کشور دنیا باشد و بگوییم باید از زمین و هوا و دریا به این گروه حمله کنیم تا بتوان آنها را کنترل و نابود کرد. هر خطر و هر مسئلهای را باید در مقیاس حقیقیاش در نظر گرفت و به همان اندازه هم برایش استراتژی تدوین کرد.
برخی از تحلیلگران این احتمال را مطرح کردهاند که آمریکا با هدف طرح دوباره مسئله حمله به سوریه این ائتلاف و موضوع مبارزه با داعش را مطرح کرده است و بیش از اینکه موضوع کنترل و نابودی داعش مطرح باشد، مسئله حمله به سوریه و سرنگونی اسد در اولویت است. شما با این تحلیل موافقید؟
من چندان این احتمال را نزدیک به واقعیت نمیدانم. به ویژه که مطمئناً از ابتدا استراتژی اوباما و دولت آمریکا این نبوده که بهانهای برای بازگشت دوباره به خاورمیانه و حضور نظامی در این منطقه پیدا کنند. این تئوری که آمریکا میخواهد بهانهای برای بازگشت به خاورمیانه پیدا کند، بیشتر حول نظریات توطئه قابل تحلیل است. ولی به هر حال وقتی آمریکا تعداد سربازان و مشاورین و مستشاران نظامی خود را افزایش میدهد، طبیعتاً نمیتواند از حالا آینده را پیشبینی کند. ضمن اینکه ممکن است به حمله به سوریه هم منتهی شود و این مسئلهای نیست که از حالا بتوان آن را پیشبینی کرد، چرا که اوضاع بسیار پیچیده شده است. اما این دلیل نمیشود که بگوییم به آن بهانه حملات و ائتلافسازیها صورت گرفته است.
اما سؤالی که همه مایلند پاسخ آن را بدانند این است که راه حل کنترل چیست؟ همان طور که خودتان هم اشاره کردید، اگر راهکار نظامی پاسخگو بود، القاعده نابود میشد. ضمن اینکه عموم کارشناسان مسائل خاورمیانه بر این نکته اشراف دارند که دلیل اصلی گرایش اهالی خاورمیانه به افراطگرایی توسعهنیافتگی اقتصادی و اجتماعی و عقبافتادگی این سرزمینها نسبت به دیگر نقاط جهان است. اما سؤال این است وقتی شما با جریانی مواجهید که سر میبرد و جز زور شمشیر هیچ نمیداند، دست کم در ابتدای قصه، کاری جز حمله و بمباران راه حل دیگری باقی میماند؟
در آمریکا همیشه تحلیلگران مسائل بینالمللی تاکید داشتهاند که هر مشکلی یک راهحلی دارد. یعنی اگر هر مسئله و معضلی در جهان وجود داشته باشد، حتماً یک راه حل هم برای عبور از آن بحران وجود دارد و آمریکا میتواند آن راه حل را پیدا کند. اما به نظر من شاید برخی بحرانها و مشکلات راهحلی نداشته باشند. به عنوان مثال در بحرانی به نام داعش که تا این اندازه هم در منطقه بغرنج شده است، شاید واقعاً راهحلی نداشته باشیم و اساساً شاید برای هر مشکلی، یک راه حل وجود نداشته باشد. شما وقتی این بحران را مطالعه میکنید و ابعاد و زوایای آن را مورد واکاوی قرار میدهید، به پیچیدگی و در هم تنیدگی این بحران پی میبرید. طوایف و گروههای سنی در این جریان وجود دارند و حمایتهایی هم از سوی جریانهای سنی صورت میگیرد که حل و فصل این بحران را دشوارتر مینماید. ممکن است داعش همچنان حضور داشته باشد و با گذشت چندین و چند سال، ما باز هم نتوانیم این بحران را حل کنیم.
همان طور که شما اشاره کردید حتماً مسئله توسعهنیافتگی و عقبماندگی مطرح است. ضمن اینکه باور ایدئولوژی در میان این اعضا بسیار عمیق و محکم است. اما باید مطالعه و تحقیق اساسی پیرامون چرایی شکلگیری این گروه و همچنین چرایی پاگیری این ایده در میان گروههای مختلف سنی خاورمیانه شکل گیرد. ضمن اینکه عوامل کوتاه و بلندمدت پی آمدن چنین وضعیتی هم باید مورد واکاوی قرار گیرد.اگر این ساز و کار و این پژوهش صورت پذیرد، میتوان به جمعبندی برای کنترل و مدیریت این جریان و دیگر گروههای تروریستی دینی و مذهبی که با باورهای رادیکال خشونت میورزند دست یافت. نه اینکه برای هر مسئله و هر بحرانی بلافاصله راهکار نظامی و بمباران صادر کرد. این روشها به تنهایی اگر قرار بود نتیجهبخش باشند، تا کنون ریشه جریانهای تروریستی در خاورمیانه خشکانده میشدند.
در میان کشورهای اروپایی هم تفاوت دیدگاه در مورد نحوه تقابل با داعش به چشم میخورد. این مسئله حتی در درون کشورها هم دیده میشود. به عنوان مثال درحالیکه وزیر خارجه بریتانیا اعلام کرده بود، این کشور هیچ مداخله نظامی در عراق انجام نمیدهد، نخستوزیر این کشور با رد این مسئله اعلام کرد که ممکن است بریتانیا در ائتلاف علیه داعش همراه آمریکا باشد. این چندگانگی ناشی از چیست؟
این چندگانگی از چند مسئله نشأت میگیرد. نخست آنکه آمریکا از نظر اقتصادی در جایگاهی نیست که بتواند یک لشکرکشی نظامی تازه انجام دهد و نیاز دارد همراهی و همیاری از سوی متحدان کشور انجام شود.دوم آنکه کشورهای اروپایی هم در شرایطی نیستند که بتوانند یاریرسان آمریکا باشند. بنابراین تنها گروهی که میتوانند هزینه این حمله نظامی را پرداخت کنند، اعراب هستند. آنها هم هرچند از نظر مالی در وضعیت مساعدی قرار دارند اما به هر حال دریافتهاند که منابع پولی و مالیشان نامحدود نیست و باید قدری حسابشده عمل کنند. ضمن اینکه کشورهایی چون عربستان و قطر و امارات این نکته را هم در نظر دارند که این خرج کردنهای بیحساب و کتاب میتواند منافعی هم برای آنها به ارمغان نیاورد. به هر حال بدیهی است که هزینه این عملیات بسیار بالاست. این هزینهها در بعد هویتی و حیثیتی هم قابل تأمل است. از سوی دیگر اعراب نگران این هستند که با این مداخله و همراهی، در باتلاق فرو روند. همین نگرانی باعث شده تا مثلاً ترکیه با احتیاط در مورد حضور نظامی و اقدامات عملی اظهارنظر کند. این در حالی است که ترکیه اصلیترین حامی حمله نظامی و سرنگونی اسد بود، اما حالا رصد اظهارات رئیسجمهور و نخستوزیر ترکیه نشان میدهد که مقامات این کشور با احتیاط بیشتری در این رابطه سخن میگویند. بنابراین شاهدیم که آمریکا در این کارزار تنهاست و به تنهایی پرچم مبارزه با داعش را در دست گرفته است. اظهارات متناقض مقامات بریتانیایی هم از همین احتیاط و تردید نشأت میگیرد. در ابتدا به نظر میرسید کامرون هم قصد ندارد وارد مبارزه با داعش شود، اما در ادامه ظاهراً بریتانیا هم همراه آمریکا شده است. از سوی دیگر خود آمریکا هم با پیچیدگیها و حساسیتهای بالایی مواجه است. انتخابات مجلس سنا نزدیک است و اگر قرار باشد دمکراتها این مجلس را هم از دست دهند، اوضاع برای آقای اوباما و دولتش دشوارتر از قبل خواهد شد. بنابراین باید توجه کرد برخی از اظهارات و اقدامات اوباما هم برای بهبود جایگاه دمکراتها و کسب توفیق در رقابتهای انتخاباتی صورت میگیرد. بر همین اساس اظهاراتی از جنس پوپولیستی و مردمپسند از سوی رئیسجمهور آمریکا شنیده میشود. حتی جو بایدن هم جدیداً وارد شده است و با صحبتهایی چون، «ما درهای جهنم را برای داعش باز می کنیم» سعی دارند افکار عمومی را جذب کنند و مصرف داخلی برای صحبتهای خود پیدا کنند. اما آنچه اهمیت دارد این است که اینگونه اظهارات که تنها برای مخاطب داخلی ارائه میشود، هیچ جایگاهی در استراتژی های بلندمدت کاخ سفید ندارند و آنها را باید تنها در همین اندازه محدودش مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
با این تفاسیر و با توجه به اختلافات و مشکلات اساسی که در میان متحدان آمریکا وجود دارد، چشمانداز این روند را چگونه میبینید؟ آیا دوستان آمریکا در مبارزه با داعش همراه خواهند بود؟ این همراهی به کجا میانجامد؟
همان طور که شما اشاره کردید اختلاف نظر در میان متحدان جدی است. مورد بریتانیا را اشاره کردید، در فرانسه هم چنین مواردی البته در سطوح پایین تر قابل تصور است. اما من فکر میکنم هم بریتانیا و فرانسه در حملات همراه آمریکا خواهند بود. اما به جز این سه کشور به نظر نمیرسد کشور دیگری در حملات و اقدامات نظامی حضور فعال داشته باشد. حضوری که البته متداوم و تأثیرگذار باشد. بر این اساس این روند به یک مانور نظامی برای غرب تبدیل میشود و نه مناطق دیگر. اما در خصوص بخش دوم سؤال شما باشد اشاره کنم، در اینکه این بمباران به داعش صدمه می زند، تردیدی نیست. شما هر وقت در هر جای دنیا بمب بریزید، خرابی، تلفات و لطمات زیادی وارد خواهد شد، ولی مسئله این است که داعش جریانی نیست که یک سرزمین مشخص داشته باشد و شما به مقر فرماندهی و پایتختش حمله کنید و انتظار داشته باشید این گروه نابود شود. یک حکومت مستقل و مشخص در مقابل شما قرار ندارد که شما با حمله به یک مکان مشخص، انتظار دستیابی به نتیجهای قابل پیشبینی داشته باشید. حتی مشخص نیست که رهبر این جریان، فرمانده بخش نظامی و ارتش این گروه و امثالهم در کجا قرار دارند. ضمن اینکه از اینها گذشته، حتی اگر این افراد هم کشته شدند، چه تضمینی وجود دارد که داعش نابود شود؟ مگر بن لادن کشته نشد؟ اما کشته شدن او فقط برای مصارف داخلی و اقناع افکار عمومی آمریکایی مفید بود، اما اصل قضیه که همان مسئله نابودی از بین بردن افراطگرایی دینی و مذهبی القاعده بود، ناکام ماند و حتی مسئله پیچیدهتر و بغرنج تر هم شد.
49308
4755967