به گزارش خبرنگار مهر، همایش جایگاه اندیشه های فلسفی در گفتوگوهای فرهنگی ایران و جهان عرب در بیت الحکمه بغداد در حال برگزاری است. در این همایش اندیشمندانی از ایران حضور دارند. حجت الاسلام والمسلمین مرتضی واعظ جوادی استاد فلسفه و عرفان اسلامی به ارائه مقاله خود با عنوان مبانی و اصول حکمت متعالیه پیرامون توسعه مناسبات و روابط انسانی پرداخت که در ادامه گزارشی از آن ارائه می شود.
بسط و تعمیق همه جانبه حکمت متعالیه در سه حوزه هستی شناسی، معرفت شناسی و همچنین انسان شناسی خواسته یا ناخواسته موجبات بسطی به مراتب وسیعتر از آنچه در حکمتهای پیشاصدرائی برای انسان وجود داشت فراهم می آورد.
رشد و تعالی انسانی مرهون علل و عوامل متعدد و متنوعی است و هر چه آن علل و عوامل وسیعتر و ژرفنای تر باشد قطعاً میدان رشد و فسحت حضور انسانی بیشتر خواهد بود.
هستی شناسی در حکمت متعالیه کمّا و کیفا با حکمتهای پیش از خود متفاوت و متمایز است. از آنجا که مناسبات انسانی بر این سه پیش گفته استوار است جا دارد به صورت اجمال بر مبنای حکمت صدرائی از این سه مروری گذار داشته باشیم.
اما هستی شناسی؛ در این زمینه حکمت متعالیه فراخنای هستی واجب و ممکن را تا حد نهائی وسیع دیده به گونهای که از نظر کمیت محض القبول و الاستعداد تا محض الشدة و الفعلیة را در نظر گرفته و از نظر کیفیت نیز امکان را در حد امکان فقری و و وجود ممکنات را در مرز قلمرو وجود رابط و وجوب را در حدّ بسیط الحقیقة به پیش برده است.
حکمت صدرائی از نظر معرفت شناسی نیز با گشودن مباحث وجود ذهنی، علم، اتحاد عاقل و معقول و نیز ورود به معرفت شهودی و تأیید علمی و عملی آن میدانی عظیم از معرفت به روی انسان گشوده است.
و اما در قلمرو انسان شناسی، در باور صدرالمتألّهین با توسعه عقلانیت و ارتباط با عقل فعالّ و برخورداری از ارتباط یا اتحاد با عقل فعالّ قلمرو کمال یابی انسان به شدّت افزایش یافته و با برخورداری از دو عقل عملی و نظری و نیز بر اساس اشتداد وجودی و حرکت جوهری ذات و گوهر حقیقت انسان امتداد می یابد.
با توجّه به چنین میادین معرفتی وسیعی هر چه مناسبات انسان با این سه حوزه بیشتر باشد، رشد و تعالی انسان امکان پذیرتر خواهد بود. از سوی دیگر با توجه به مراتب وجودی انسان و تشکیکی بودن حقیقت انسانی اعمّ از تشکیک طولی و عرضی زمینه افزونتری از تکامل در سایه زمینه های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای انسان فراهم می آید.
افزون بر مطالب پیش گفته، حکمت متعالیه معتقد است برای همه حقائق جهان هستی از جمله انسان، ذاتی وجود دارد و هویت انسانی را با جهاز درونی برای راهیابی به سعادت خویش کامل می داند، اما از سوی دیگر در دنیای مدرن ابعاد وسیعی به سوی انسان گشوده شده به گونه ای که برخی می پندارند مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تشکیل دهنده تمام هویت و حقیقت انسانی است و انسان در طول تاریخ روزگار خود ساخته می شود و این مناسبات و علائق نقش تعیین کننده در هویت انسان دارند، چنین نظریه ای تا چه حدّ با مبانی حکمت متعالیه قابل جمع است؟
به صورت اجمال در مقام پاسخ به این پرسش باید گفت حکمت متعالیه بر اساس حرکت جوهری و تابع دانستن حرکت أعراض همه این مناسبات را ضروری دانسته و به انسان اجتماعی باور دارد لیکن معتقد است این گونه مناسبات بایستی از پرده های سیاست، فرهنگ و اجتماعی مطالعه و به عمل درآید که شریعت مبنای سیاست و فرهنگ آن باشد.
جوامعی که مناسبات آن مبتنی بر عقل خودبنیاد بنا نهاده و نسبت به آموزه های وحیانی بیگانه و بی تفاوت است چنین مناسباتی نه تنها در جهت کمال جویی انسان مؤثر نیست، بلکه چون انسان براساس مبانی حکمت متعالیه نوع متوسط است چه بسا این توسعه و تکامل در جهات سه گانه شیطنت یا بهیمیت و یا سبعیت به کار آید و این همان بد فرجامی ابدی برای انسان خواهد بود.