گوناگون 07:30 - 01 مرداد 1397
حسین شیخ‌الاسلامی:بعید است شما به‌عنوان نوجوان این را تجربه نکرده باشید: حرفی می‏‌زنید، کاری می‏‌کنید و بزرگ‌ترها به‏‌جای تشویق یا واکنش مناسب رفتارتان، جوری با شما رفتار می‌‏کنند که انگار از سیاره‏‌ی دیگری آمده‌‏اید

تأملی در رفتار عجیب بزرگ‌ترها با نوجوانان امروز

 و جوری واکنش نشان می‏‌دهند که گویی هیچ‌بویی از ادب، عقل یا اخلاق نبرده‌‏اید.

حق دارید عصبانی شوید، حق‏ دارید شانه بالا بیندازید و با خودتان بگویید این دیگر چه‌جور واکنشی است! به‌خصوص وقتی که همین رفتار یا گفتار را با دوستان و رفقایتان داشته‌‏اید و آن‌ها اصلاً این‌طوری با شما برخورد نکرده‌اند.

یا حتی آن را در فضای مجازی بارگذاری کرده‌‏اید، کلی لایک و کامنت هم گرفته‌‏اید! البته همین فضای مجازی هم اسمی است که بزرگ‌ترها برای اینترنت انتخاب کرده‌‏اند و یکی نیست بگوید کجای این دنیا مجازی است؟!

نمی‏‌خواهم بگویم از دست آن‌ها عصبانی نباشید، حتی نمی‏‌خواهم بگویم همه‏‌ی حق با آن‌هاست! اما قبل از این‌که آن‌ها را کاملاً محکوم کنید، لطفاً کمی هم به تفاوت‌هایتان فکر کنید. یعنی فکر کنید که اگر ما نوجوان‌ها هم، تجربه‏‌هایی مثل تجربه‏‌های آن‌ها داشتیم، آیا رفتارمان با نوجوان‌های امروزی شبیه رفتار آن‌ها نبود؟ می‏‌پرسید چه تجربه‏‌هایی؟ گوش کنید تا بگویم!

 

 

  • دنیای لاکچری با طعم موز و نوشابه‏‌ی قوطی

اگر شما هم مثل آن‌ها، لاکچری‏‌ترین خوراکی‏‌هایتان موز و نوشابه‏‌ی قوطی بود، آیا می‏‌توانستید به‌آسانی متوجه فرق بین چیزهای لاکچری و غیرلاکچری در سال 1397 بشوید؟ در آن‌روزها، مثلاً روزهای دهه‌‏ی شصت و نیمه‏‌ی اول دهه‏‌ی هفتاد، اگر می‏‌خواستی‌، های‌کلاس‌بودنت را به رخ بکشی، می‏‌توانستی یک قوطی پپسی (بله! همین قوطی‏‌های نوشابه‏‌ی پپسی که در مغازه‏‌ها می‏‌توانی بخری!) را در دست بگیری، آن‌وقت عالم و آدم دست به دهان می‏‌ماند که یعنی آن را از کجا گیر آورده‏‌ای؟ کدام عضو خانواده‏‌ات سفر زیارتی یا سیاحتی به خارج از کشور داشته که توانسته چنین گوهر کم‌یابی را برایت بیاورد!

خب از کسی که چنین نوجوانی‏‌ای داشته چه انتظاری داری؟ واقعاً انتظار داری از واکنش‌های تو سر دربیارود؟

 

 

  • بازماندگان دوران بدون‌ اینترنت

حتماً شده که به دنیای بدون اینترنت، دنیای قبل از اختراع اینترنت فکر کنی، اما اگر تو به این موضوع فکر می‏‌کنی، آن‌ها از آن دنیا خاطره دارند. اینترنت کم‌کم از سال‌های انتهایی دهه‏‌ی 70 در ایران رواج پیدا کرد، یعنی تقریباً از 20 سال پیش. بنابراین نسل‌های قبل (مثلاً متولدین قبل از سال‌ 65)، به‌خوبی دوران پارینه‏‌سنگیِ بدون اینترنت را به یاد دارند!

در آن دوران رادیوهای بیگانه، نقش کانال‌های غیرمجاز را بازی می‏‌کردند، روزنامه‏‌ها همان کار کانال‌های مجاز را می‏‌کردند و به‌جای وب‌سایت‌های پخش یا دانلود ویدیو، یک تلویزیون وجود داشت فقط با دو کانال، که این دو شبکه هم نه 24ساعته، که حدود هشت ساعت در روز برنامه داشتند!

حالا فکر کن کسی که در این دنیا بزرگ شده، بخواهد از پِلِی‏لیست (معادل فارسی‌اش را بلد نیست!) تو در اسپاتیفای، یا یکی دیگر از اپ‌های پخش موسیقی سر دربیاورد، خب طفلکی حق دارد نفهمد چه‌قدر برایت مهم است که آهنگ‌های محبوبت را در پلی‏لیست‌ها جداگانه ذخیره کرده باشی!

 

 

  • نوجوان: کودک با نان اضافه!

شاید باورتان نشود، اما نسل‌های قبل از ما، حتی خودشان هم خیلی با مفهوم نوجوانی آشنا نبودند، چه برسد به بزرگ‌ترهایشان.

بزرگ‌ترها در آن سال‌ها معمولاً نوجوان‌ها را، موجوداتی می‌دانستند که می‌‏توان با آن‌ها مثل بچه‏‌ها رفتار کرد، ولی از آن‌ها انتظار داشت مثل بزرگ‌سالان، در کارهای خانه، مشارکت داشته باشند و مسئولیت بپذیرند. به‌همین دلیل هم در آن سال‌ها، نوجوان عبارت بود از همان کودک به علاوه‌ی وظایفی که شبیه نان اضافه به آن افزوده شده بود.

به‌خاطر همین در آن سال‌ها معمولاً نوجوان‌ها اجازه‏‌ی مشارکت در تصمیم‏‌گیری‏‌های مهم خانه و خانواده را نداشتند، اما وظایف مختلفی مثل خریدهای خانه، حمل و نقل وسایل سنگین، پذیرایی در میهمانی‌های خانوادگی و چیزهایی از این دست بر عهده‌‏ی آن‌ها بود.

نوجوان‌های بینوا هم اگر جرئت می‏‌کردند، در تصمیم‌های بزرگ‌ترها چون و چرا کنند، بلافاصله با چشم‌های گرد شده‏‌ی بزرگ‌سالان روبه‌رو می‌‏شدند که: «بچه رو چه به این حرفا!» که یک‌جورهایی معنی واقعی‌اش این بود که «حرف اضافه موقوف»!

اگر باورتان نمی‏‌شود، ‌سریال‌های تلویزیونی آن سال‌ها را ببینید تا منظورم را دقیق متوجه شوید! شبکه‏‌ی آی‌فیلم چندتایی از آن‌ها را پخش می‏‌کند.

 

 

  • دارایی‌های تصورناپذیر

آخرین نکته، که شاید دلتان را دیگر کامل بسوزاند و نگاهتان را به نسل‌های قبلی کلاً زیر و رو کند، داشته‏‌های آن‌هاست! فکر می‏‌کنید یک نوجوان در سال‌های دهه‏‌ی 60 به کدام‌یک از دارایی‏‌هایش می‌‏نازید؟ گوشی موبایلش؟ مدل ساعتش؟ سفرهای تابستانی‌اش؟ خُب، اشتباه می‏‌کنید! او به تعداد کارت‌هایی که داشت می‏‌نازید!

محض اطلاعتان آن زمان‌ها آدامس‌هایی از کشورهای هم‌سایه به ایران وارد می‏‌شد که دور آن کارت‌هایی داشت که رویش عکس و مشخصات بازیکنان مختلف نوشته شده بود. نوجوان‌ها معمولاً بعد از بازی‌کردن گل‌کوچک در خیابان، دور هم جمع می‏‌شدند و کارت‌هایشان را با هم معامله می‏‌کردند، بعضی کارت‌ها هم بود که ارزش خاصی داشت.

مثلاً چون عکس رودی فولر (مهاجم تیم ملی آلمان در 30سال پیش)، یا عکس مارادونا (اسطوره‌‏ی فوتبال آرژانتین) در آدامس‌ها کم‌تر پیدا می‏‌شدند، کسی که شانسش گفته بود و یکی از ‌آن‌ها را پیدا کرده بود، می‌‏توانست به‌راحتی آن را با 10 عکس دیگر معامله کند.

آن‌سال‌ها شایعه‌ای هم بین نوجوان‌ها پخش شده بود که کسی که همه‏‌ی این عکس‌ها را جمع کند و برای شرکت سازنده‏‌ی آدامس بفرستد یک توپ چهل‏‌تکه‏‌ی اصل آدیداس به‌عنوان هدیه دریافت خواهد کرد. و البته کسی نفهمید این حرف راست بود یا شایعه‌ای دروغین. (ببینید آن زمان توپ چهل‌تکه‏‌ی اصل، چه ارزش تصورناپذیری داشته است!)

 

 

  • سخن آخر...

شاید با همین نکته‏‌ها، کمی حق را به این طفلکی‌‏ها بدهید، آن‌ها واقعاً درست متوجه خیلی از حرکات، اولویت‏‌ها، حتی تفکرات و منطق شما نمی‌‏شوند. از استدلال‌هایتان سردر نمی‌‏آورند و منظورتان را درست نمی‏‌گیرند، چون در شرایط دیگری، جور دیگری بزرگ شده‏‌اند و هرچه‌قدر هم تلاش کنند، بازهم با شما، که دنیای بدون اینترنت را ندیده‌‏اید و جمع‌کردن کارت‌های بازی از جعبه‏‌ی آدامس را خنده‌‏دار می‌‏بینید، خیلی تفاوت دارند.

شاید همان‌قدر که وظیفه‏‌ی آن‌هاست که شما را درک کنند و به دنیای شما احترام بگذارند، شما هم باید تلاش کنید، آن‌ها و محدودیت‏‌هایشان را درک کنید، آخر هرچه باشد، شما نوجوانان واقعی هستید، نه کودکانی با نان اضافه!

 

دوچرخه شماره ۹۳۳

عکس: آرشیو عکس روزنامه‌ی همشهری


9850654
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است