به گزارش خبرآنلاین، کتاب «سقای آب و ادب» نوشته سید مهدی شجاعی اثری متفاوت درباره زندگی حضرت عباس(ع) است که اکنون به چاپ دهم رسیده است. این اثر که توسط نشر نیستان به چاپ رسیده در ده فصل نگاشته شده است: «عباسِ علی. عباسِ امالبنین. عباسِ عباس. عباسِ سکینه. عباسِ مواسات. عباسِ زینب. عباسِ ادب. عباسِ حسین. عباسِ فرشتگان. عباسِ فاطمه.»
گره اصلی رمان، حضور حضرت عباس در شریعه فرات برای آوردن آب به خیمه های اهل بیت(ع) در روز عاشوراست که با رفت و برگشت هایی تاریخی مخاطب به گذشته و حال پیوند می خورد. در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده میشود و در حرکتی سیال، راویان جای به هم میدهند و شکستها به سرعت خوانش میافزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن میکند. اما آنچه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز میکند، بیشتر در فصل عباسِ فرشتگان به چشم میآید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوهای جدید را پیش میگیرد، روایتی متفاوت با مضامین و مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع).
به مناسبت سالروز ولادت حضرت عباس(ع) نظر تعدادی از نویسندگان و پژوهشگران درباره این کتاب را در ادامه مرور کنیم.
روزآمد بودن پیام عاشورا در کتاب سقای آب و ادب/ ابوالفضل زرویی نصرآباد، نویسنده و شاعر
بر نویسندگان مجموعههای دینی و مذهبی جفا وارد میشود. غالبا اگر نویسندهای به سراغ نوشتن کتابهای مذهبی میرود و توفیقی پیدا میکند، این مسأله به مسائل دیگری منتسب میشود؛ نه به خود نویسنده. شجاعی با کتاب سقای "آب و ادب" به نوعی احیاگر ادبیات آیینی است. احساس میکنم جدا از آن آبشخور معرفتی که در ایشان وجود دارد، مسأله مهم در تعریف این کتاب، تلاش و کوششی است که نباید آن را بر حسب اتفاق گذاشت.
مباحث و تحلیلها در این کتاب روزآمد است و میتوان گفت، فصل «عباس فرشتگان» در این کتاب بینظیر است و نگاه ما را به بسیاری از مقولهها تغییر میدهد. مکاشفات نویسنده حاصل تلاش اوست. امر به معروف و نهی از منکر، امر حکومتی نیست و از جانب مردم است. روزآمد بودن پیام عاشورا در این کتاب اشاره درستی است. مخاطبان باید نگاه رندانه، انتقادآمیز و روزآمد شجاعی را در این کتاب مورد غفلت قرار ندهند.
این کتاب سرشار از سجع است. نثر مسجع در کاری مثل رمان با توجه به شکل دراماتیک و محدودیتهایی که در رمان وجود دارد، بسیار سخت است؛ اما با این دشواری که نثر را مکلف میکند، به زیبایی کار شجاعی صدچندان افزوده شده است. شجاعی در این کتاب به صورت موزون از افعال استفاده کرده و در واقع، نثر او شعرگونه و زیباست. باید بگویم این کتاب بهترین اثری است که می توانید با آن شخصیت بی نظیر حضرت ابوالفضل العباس(علیهالسلام) را بشناسید.
شیوه ای هوشمندانه برای توصیف ویژگی های حضرت عباس/ دکتر مهدی پوررضاییان، نویسنده، پژوهشگر و مدرس دانشگاه
اولین صفتی که در اثر شجاعی کشف کرده ام، «تماشایی» نوشتن این کتاب است. شجاعی در این کتاب یک نوشتار تصویری - سینمایی به ما ارائه داده است. دومین مسألهای که در این کتاب، نظرم را جلب کرد، مستندنویسی با هدف باورآفرینی در مخاطب است. نویسنده سعی کرده است به گونهای کار کند که زمانی که کتاب را میخوانیم، حقیقت کتاب را باور کنیم.
قلم شجاعی در این کتاب دستنیافتنی و به شکلی باورنکردنی زیباست. نوشتار او آگاهیبخش است و قلمش در این کتاب همانند منظومه منثور و شعر نثر است و میتوان از این به بعد، این کتاب را حافظ نثر فارسی دانست.
شجاعی در این کتاب از شیوههای ادبی همانند مراعات نظیر، تلمیح، ایهام، سجع و ظرفیت تأویل استفاده کرده که بسیار تحسینبرانگیز است. به عنوان مثال، نویسنده با سه کلمه قلب، جبهه و بازگشت در جمله «این جوان به قلب جبهه حسین بازگشت» به این مسأله اشاره میکند که قلب یکی از اعضای بدن است و در واقع خون به سپاه حسین (ع) برگشته و این خون سپاه، عباس (ع) است. من کاملا بیطرفانه درباره این کتاب صحبت میکنم. شجاعی در این کتاب ویژگیهای حضرت علی (ع) و حضرت عباس (ع) را به شیوهای کاملا هوشمندانه توصیف کرده است.
این کتاب از اوهام و خرافات به دور است/ امیر دژاکام، کارگردان و بازیگر تئاتر و تلویزیون
اثر سید مهدی شجاعی درباره حضرت عباس را باید در چهار ساحت ادبی، اسناد تاریخی، عقلانی و آیینی بررسی کرد. در منظر ادبی، کتاب «سقای آب و ادب» ساختاری قصه در قصه دارد؛ همانند شکل مثنوی، هزار و یک شب، طوطینامه و... . من بارها این سؤال را از خود پرسیدهام که اصلا چرا شرقیها قصه در قصه داستان میگویند؛ زیرا شرقیها جهان را در لایههای درون هم میبینند و میخواهند یک به یک این لایهها باز شوند و به مرکز پدیده و واقعه دست پیدا کنند.
من چند کار تئاتر تاریخی مذهبی انجام دادهام و به سبب آن مطالعات بسیاری در کتابهای دینی و احادیث و روایتهای مختلف از ائمه (ع) انجام دادهام؛ اما متأسفانه اطلاعات خیلی کمی در اسناد تاریخی و مذهبی درباره حضرت عباس (ع) وجود دارد. ولی در کتاب سیدمهدی شجاعی تمامی روایتهایی که در مورد حضرت عباس وجود دارد، آمده است. دین پاسخ به نیاز بشر است؛ همچنان که تجلی نیاز انسان به پرسش را علم و نیاز به زیبایی را هنر پاسخ میدهد، و این کتاب نیز نیاز به ایمان آدمی را جواب داده است.
این اثر از نظر استدلال و عقلانیت، بویژه در بخش «عباس فرشتگان» نکتههای بسیار جالبی دارد. توصیه می کنم این قسمت را حتما بخوایند. می دانیم که خرافات بسیاری وارد واقعه عاشورا شده؛ اما باید بدانیم این خرافات چه جایگاهی دارد. خود واقعه عاشورا آنقدر شجاعانه و قدرتمندانه است که به اوهام نیاز ندارد. در ساحت آیینی، کتاب شجاعی امتیازات فراوانی دارد. چراکه از اوهام و خرافات دور است.
سدی که نویسنده این کتاب شکست/ شهرام شکیبا، نویسنده و شاعر
به نظرم دو پرسش مهم درباره اثر ارزشمند «سقای آب و ادب» سید مهدی شجاعی می توان پرسید. یکی اینکه آیا از منظر نمایش میتوان به این اثر نگاه کرد؟ ما دچار این معضل هستیم که آیا میتوانیم برخی از اشخاص را تصویر کنیم یا نه. در سینما این توانایی وجود دارد که از تکنیکها و روشهایی استفاده میکنند که این الزام را از میان برمیدارد. به هر حال در به تصویر کشیدن شخصیتهای مذهبی بویژه معصومین (ع) محدودیتهایی وجود دارد. اگر از این اثر یک فیلم داستانی سینمایی یا سریال بسازیم، اثر موفقی خواهد شد؛ زیرا توانایی آن را دارد که به یک فیلمنامه تبدیل شود.
موضوع مهم دیگر میزان جستوجوی جناب شجاعی در استفاده از منابع تاریخی در تألیف کتابش است. در مورد معصومین و قدیسین دنبال سند و منابع گشتن مشکل جدی است و این مسأله به این دلیل است که بسیاری از منابع تاریخی در دل تاریخ از میان رفته است، حتی در بعضی از جاها داستان حادثه عاشورا به دست دشمنان امام حسین (ع) تصویر شده و قلم همیشه در دست حاکمان بوده و ائمه در این زمینه بسیار مظلوم واقع شدهاند.
جناب آقای شجاعی در این اثر تمام تلاش خود را کرده که آنچه استخراج میشود، محصول مستندات باشد؛ اما پا را هم از مستندات فراگذاشته؛ ولی این به معنای تحریف نیست. این اثر حقیقتا اثری در خور و مناسب برای معرفی شخصیت حضرت عباس است که از هرگونه تحریف به دور است. از سویی دیگر می دانیم که درباره شخصیت آن حضرت اثر ادبی مناسب و موثری وجود نداشته که استاد شجاعی این سد را شکسته است.
قلم این نویسنده جلوی سکولاریزه شدن کربلا را گرفت/ صادق کرمیار، نویسنده، منتقد و کارگردان سینما
سقای آب و ادب اثر متفاوتی است. می پرسید چرا؟ زیرا در این اثر ما مرتب با دال و مدلول طرف هستیم و شجاعی با اشاراتی، ما را به قسمتهای دیگر و مدلولهای دیگر ارجاع میدهد.
در این کتاب نویسنده نیامده ما را با حضرت ابوالفضل (ع) آشنا کند؛ نویسنده خود آمده که با حضرت ابوالفضل (ع) آشنا شود. این کشف را نویسنده انجام داده و در واقع او خود خواننده دیگری برای نوشتهاش است. حضرت ابوالفضل (ع) در واقعه عاشورا وجود دارد؛ اما شجاعی نگاه جدیدی از ایشان ارائه کرده؛ به طوری که در زمان خواندن کتاب فکر میکنیم این اولینبار است که با این شخصیت مواجه میشویم. همین جا باید توضیح بدهم که چرا وقایعی مثل کربلا را نمیتوان ساده نوشت. زمانی که میگوییم کربلا را باید به زبان ساده نوشت، معنیاش این است که میخواهیم درک هنری را از واقعه کربلا بگیریم و این به نوعی یعنی زمینه را برای سکولاریزه کردن این واقعه آماده کنیم و این مسأله خود باعث میشود برداشتهای مختلفی از این واقعه انجام شود.
کسانی هستند که خود را مسلمانتر از سیدمهدی شجاعی میدانند و با ایرادهای نادرستی گفته اند اثر شجاعی سخت و سنگین است. سخن من با آنها این است که سید مهدی شجاعی با قلمش جلوی سکولاریزه شدن واقعه کربلا را گرفته است؛ اما آنها که مدعی سخت نویسی شجاعی هستند باید بدانند که با سادهنویسی این متون تنها به سکولاریزهنویسی کمک می کنند و شجاعی با اثرش درباره حضرت عباس سعی کرده تا حتی جلوی این آسیب را هم بگیرد.
خوانش بخش هایی از کتاب سقای آب و ادب
«عباس زینب(س)»
اغراق نیست اگر بگویم که بعد از شهادت مادرم، هیچ چیز مرا به اندازه تولد تو خوشحال نکرد. با ذوق و شوقی که در وصف نمی گنجد، قنداقه تو را پیش پدرم بردم و گفتم: خدا به ما پسر داده است.
پدر خندید. تو را گرفت و غرق بوسه کرد و در گوشهایت اذان و اقامه گفت. پدر از ما پرسید: برای اسمش چه فکری کرده اید؟ مادر گفت: اختیار همه ما به دست شماست. «عباس» را پدر فرمود برای اینکه می خواست شیر دژم باشی و از بیشه آل الله حفاظت کنی و خاطره عمویش عباس را هم زنده نگه داری. «ابولفضل» را هم پدر کنیه بخشید. برای اینکه می خواست تو پدر همه خوبی ها و برتری ها باشی. من خودم شاهد بودم که پدر - علم را به تو نمی آموخت _ بلکه علم را چون پرنده ای که غذا در دهان جوجه اش می گذارد، در کامت می گذاشت. «سقا» را هم او لقب داد و در پاسخ به سوال بهت آلود من، اشاره کرد به کربلا...اما ماه بنی هاشم را فقط پدر نگفت، هرکس که روی ماه تو را دید، گفت. طلوع چهره ات در شب سیاه، ناخودآگاه، سکه ماه را از رونق می انداخت. همه ما مدام در کار تعویذ و تصدیق بودیم برای تو که مبادا چشم زخمی روی ماهت را بیازارد.
وقتی که ماه باشی، پلنگ ها هم خودشان را به بلندی می رسانند و به طمع چنگ انداختن بر صورتت جست و خیز می کنند. وقتی قمر بنی هاشم باشی، شمر هم برایت امان نامه می آورد...
«عباس علی(ع)»
شریعه فرات، پیش روست و چند هزار سوار دشمن پشت سر... سوار تشنه لب، لحظه به لحظه به آب نزدیکتر میشود، با مشک خالی بر دوش و شمشیری در دست و لبخندی شیرین بر لب. لبخند، لبهای ترک خوردهاش را به خون مینشاند.
اسب در زیر پایش، به عقابی میماند که مماس با زمین پرواز میکند. آنقدر رعنا و رشید و بلند بالاست که اگر پا از رکاب، بیروت کشد، سرانگشتانش، خراش بر چهره زمین میاندازد.
وقتی که تو بر اسب سوار میشوی، ماه باید پیاده شود از استر آسمان. چشمانی سیاه و درشت و کشیده دارد و ابروانی پر و پیوسته و گیسوانی چون شبق که از دو سو فرو ریخته و تاب برداشته و چهره درخشانش را چونان شب سیاه که ماه را به دامن بگیرد، در قالب گرفته است.
ماه اگر در روز طلوع کند، از جلای خودش میکاهد این چه ماهی است که رنگ از رخ روز میزداید و با ظهورش روشنایی روز را کمرنگ میکند!؟
چیزی به آب نمانده است برق آب در چشمهای اسب و سوار میدرخشد. هوای مرطوب در شامه تفتیدهاش میپیچد و به او جان و توان تازه میبخشد. سوار دمی به عقب برمیگردد و کشتههای خویش را مرور میکند.
همه این جنازهها که اکنون در سایه سار نخلها خفتهاند، تا لحظاتی پیش ایستاده بودهاند و سدی شکست ناپذیر مینمودهاند. فقط چهار هزار نفر، مامور نگهبانی از شریعه بودهاند با اسب و شمشیر و نیزه و تیر و کمان و خود و سپر و زره و عمود. فرمانده سپاه دشمن گفته است که اگر اینان به آب دست پیدا کنند و جان بگیرند، احدی از شما را زنده نمیگذارند.
... کیست این سردار که از میان چهار هزار سوار نیزهدار عبور کرده است و خود را به آب رسانده است، بی آنکه آب در دلش تکان بخورد؟! این، عباس علی است، عباس، فرزند علی بن ابیطالب(ع).
«تو را برای همین روز میخواستم عباس! ناز بازوان تو! حالا بدان که چرا در ابتدای ورودت به این جهاد، بر دستها و بازوان تو بوسه میزدم و سر انگشتانت را به آب دیده میشستم. باغبان اگر در آینه نهال، شاخسار سر به آسمان کشیده درخت را نبیند که باغبان نیست.» ...
«عباس فرشتگان»
پیش از آنکه راوی این داستان، قدم به فصل پایان بگذارد، ما فرشتگان؛ فرشتگان هفت آسمان، بر خود فرض میشماریم که پا به میدان بگذاریم و پرده از رخسار حضرت ابوالفضائل برداریم. و ناگفته پیداست که این نه بدان معناست که ما قادریم پرده از اسرار حضرت ابوالفضائل برداریم. چرا که رخسار، جلوهای از جلوات حضور عیان است و اسرار، جنس و جوهری از علوم در پرده و معارف پنهان. و فاصله میان این دو، فاصله میان زمین است تا آسمان. دلیل یا فلسفه حضورمان در این میدان را در سطور آتی در خواهید یافت، و امّا چرا این فصل را برای حضور انتخاب کردیم و در این مقطع از روایت داستان، وارد میدان شدیم!؟ پیش از این نیامدیم، چون امید یا انتظار یا توقع داشتیم که سایه و شبحی از رخسار حضرتش را در لابهلای خطوط داستان ببینیم ولی وقتی دیدیم که روایت رو به اتمام است بی رؤیت رخسار حضرت، و داستان در آستانه فصل پایان، ترسیدیم که مبادا نقطه ختم بر پایان داستان بنشیند و حرف های اصلی و اصلی ترین حرف ها همچنان ناگفته بماند.
... حساب عباس اما از حساب عالم و آدم جداست. عباس، دست پرورده منحصر به فرد خداست. عباس کسی ایت که پای اهل زمین را به آسمان باز می کند. عباس کسی است که دست خاک را به افلاک می رساند.
گویی که خدا در تخمیر طینت عباس، خلقی بدیع را از نظر گذرانده است، اتفاق تازه ای را اراده کرده است و طرحی نو درانداخته است.
گویی که در خلقت عباس، خدا از افق «فتبارک الله» خویش هم فراتر رفته است و عباس را چون نشان افتخاری بر سینه «احسن الخالقین» خویش آویخته است.
اگر انوار چهارده گانه عصمت، از آسمان به زمین فرود می آیند، عباس از زمین به آسمان عروج می کند و در عرصه عرش رحمان، خیمه جاودان می زند...
عالم علم و عشق و ادب، پای معرفتش هنوز به آستان عباس نرسیده است و دائره المعارف بشری، هنوز دروس مقدماتی برای حضور در کلاس عباس را طی نکرده است ...
/6262
6426127