به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، آنچه می خوانید خاطره ای است از زندگی شهید ذبیح الله عامری:
همسایه مان بود، آمده بود به ما سری بزند. گفـت: «فلانـی غیبتـت رو می کرد، چرا چیزی نمی گی؟»
ذبیح الله گفت: «شاید براش سوء تفاهمی شده باشد؟»
فردا شب بی مقدمه گفت: «بلندشین بریم منزل فلانی شب نشینی؟»
گفتم: «اون غیبتت رو می کنه، تو می خواهی بری خونه اش؟»
گفت: «با رفت وآمد سـوء تفاهم از بـین مـیره و اون بنـده خـدا هـم مشکلش حل میشه!»
هر چه کردم نتونستم خودم رو راضی کنم؛ نرفتم، اما او رفت و بعـد از اون رابطه خیلی خوبی ایجاد شد.
4843542