از زمانی که گنبد طلا را هنوز کامل نکرده بودند به سامرا رفته و تقریبا در 80 درصد طرح توسعه حرمین عسکریین حضور داشته است. این مهندس جوان تا پیش از سفر به سامرا تجربه کار در بازسازی عتبات را نداشت. خودش میگوید که وقتی حرم حضرتمعصومه(س) را توسعه میدادند خیلی دوست داشته در آن پروژه وارد شود اما قسمتش نشد تا اینکه چندی بعد چرخ روزگار او را به یکی از متفاوتترین و خاصترین تجربههای کاری رساند؛ کار در سامرا و زندگی شبانهروزی در چند متری مزار امامین.
- چه شد که کارت به حرمین عسکریین افتاد و پیش از اینکه برای نخستین بار عازم سامرا بشوی درباره این شهر چه تصور و تصویری در ذهن داشتی؟
آن زمانی که من از دانشگاه فارغالتحصیل شدم در یک شرکت صنعتی مشغول بهکار بودم. نقشههای کارهای مختلفشان را میکشیدم اما این،کاری نبود که دوست داشته باشم؛ چراکه از حیطه کاری خودم خارج شده بودم، در نتیجه استعفا کردم و برای مدتی بیکار بودم. در شهر قم هیچکس را نمیشناختم، دوران تحصیلم خارج از قم بود. به همین دلیل پیداکردن کار برای من سختتر شده بود. خیلی دنبال کار گشتم و چند کاری را هم که تجربه کردم به دلم ننشست و باز رهایشان کردم. تا اینکه روزی با آقای مهندس گرجی صحبت کردم. از قبل میشناختمش اما نمیدانستم در کجا و در چه زمینهای مشغول بهکار است. وقتی فهمیدم که در سامرا کار میکند گفتم که دوست دارم در سامرا کار کنم. بیشتر نقشهکش میخواستند تا نیروی اجرایی و نقشهکشی من هم بد نبود. وقتی مهندس گرجی بعد از مدتی تماس گرفت و گفت به سامرا میروی؟ فکر کردم یک چیزی میگوید و جدی نیست، چون آن روزها واقعا دلم شکسته شده بود و ناامید شده بودم. خاطرم هست که به آقا امام حسن عسکری(ع) متوسل شده بودم، برای همین وقتی کارم راه افتاد و سامرا، خانه خود امام، شد محل کارم جدا تحتتأثیر قرار گرفتم.
من همیشه در زندگیام بیشتر به امامهای غریب متوسل شدهام و کار من بیربط با توسلم به آقا امامحسنعسکری(ع) نبود. همین حالا دوستانی که روی ضریح کار میکنند یا ضریح سرداب را کار میکنند نیز روزی مثل من بودند. همان زمان بهشان گفتم به آقا توسل کنید و حالا میبینم که آقا همه ما را آورده در کار خودش و شغلی مربوط به خودش؛ مثلا یکی از همین دوستانم در قم کاشیکاری میکند که نتیجه کارش به اینجا فرستاده شد و در بنای حرم استفاده میشود. در این پنجساله من دیدهام که هرکسی متوسل به امامین شده دست خالی نرفته است، مخصوصا امامهادی(ع).شاید خیلیها زندگی و شخصیت بزرگوار امام هادی(ع) را با جزئیات نشناسند ولی بهنظر من امام هادی(ع) خیلی حواسش به ما هست.
- از روزهای اولی بگو که به سامرا رفتی؛ چه فضایی را در آنجا تجربه کردی؟ شرایط حرمین عسکریین در آن زمان چطور بود؟ بهخصوص که ظاهرا 5 سال پیش وضعیت امنیتی در سامرا فوقالعاده آشفته بود.
اوایل که آمده بودم اینجا خیلی زوار کم میآمد. شاید سرجمع حساب میکردی کل نیروهای کارگاهی با خادمها 50 یا 60نفر نمیشدیم. گاهی اوقات توی حیاط یک نفر را هم نمیدیدی. اینجا نزدیک به 30نفر سنی داشتیم که از خود شهر سامرا بودند و در بازسازی حرم کار میکردند. اینها صبح میآمدند و عصر هم میرفتند. این تنها رفتوآمد آن روزهای حرم بود. به جز اینها شاید تنها چند نفر معدود زائر که نمیترسیدند میآمدند و مدت کوتاهی زیارت میکردند. خیلی خلوت بود اما در همان روزها هم خاطرات عجیب و جالبی برای من رقم خورد.
- چه خاطراتی؟
مثلا یک روز دیدم که خانمی در سرداب، دست به سینه نماز میخواند. فهمیدم که سنی است. گوشهای ایستاده بود که دیده نشود. نمازش که تمام شد من را دید و فهمید متوجه شدهام سنی است. خیلی ترسید و زود وسایلش را جمع کرد و رفت. برایم خیلی عجیب بود که این سنی اول صبح اینجا چکار میکند. 2 هفته بعد دوباره صبح اول وقت بود. داشتم میرفتم صبحانه بخورم، هیچکس در حیاط نبود. 3 نفر وارد شدند؛ 2 خانم و یک آقا. یکی از خانمها چیزی را از زیر چادرش درآورد و به مرد داد. نفهمیدم چه چیزی بود. مرد هم طوری که انگار دستپاچه شده بود دوید سمت ضریح. من ترسیدم که نکند بمب باشد. دویدم سمتش و دیدم یک بچه قنداقی را با ضریح متبرک کرده و همزمان گریه میکند. اینها هم من را که دیدند ترسیدند و زدند زیرگریه و باز بدو بدو رفتند. این دو واقعه خیلی برایم عجیب بود و در فکر بودم. تا آنکه با یکی از سنیهای شهر در اینباره حرف زدم و برایش تعریف کردم و پرسیدم که ماجرا چیست؟ گفت از زمانی که حرم خراب شد بیشتر بچههای ما مرده و ناقص به دنیا آمدهاند. مردم سامرا معتقدند که آقا از دست ما ناراحت شده. برای همین هر وقت بتوانند پنهانی میآیند و از آقا عذرخواهی میکنند. اما مدتی است که انگار امام با ما آشتی کرده و بچههایمان سالم به دنیا میآیند. من اگر این صحنه را نمیدیدم باورم نمیشد.
- پیش از اینکه به سامرا بروی درباره انفجار حرم و ماجراهای پس از آن چیزی میدانستی؟
10سال پیش، وقتی حرم منفجر شد تلویزیون ایران صحنههایی را نشان میداد. یکسری تصویر تار و گنگ یادم میآید. یکیدو صحنه دیده بودم که در سامرا بمب گذاشته بودند. با خودم میگفتم چطور اینقدر امامین عسکریین غریب واقع شدهاند و چطور شده که این امامها تنها هستند و کسی نیست که از حرمشان نگهداری کند. همینطور یادم هست که داخل کتابهای تاریخمان عکسی از سامرا بود. برایم جالب بود که چه شهر عجیبی است؛ از قضیه میرزای شیرازی که تحریم تنباکو را از همین شهر اعلام کرد گرفته تا اشخاص معروفی که اینجا زندگی کردهاند. شنیدهام آقای حائری یزدی از مدرسه فیضیه قم، آقای هاشمی رفسنجانی و... اینجا بودهاند. شهری پر از آثار تاریخی و از همه مهمتر حرم 2 تن از معصومین ما. خیلی از علمای ما در سامرا درس خوانده و زندگی کردهاند. حتی ما در سامرا منطقه شیعهنشین داشتیم که زمان صدام اخراج شدند. حتی مسجد بالای سرداب متعلق بهخود امامین و وقف امامین است چون حرم سامرا جایی است که همزمان خانه خود امامین هم بوده است؛ یعنی در خانه خودشان دفن شدند. امام زمان اینجا به دنیا آمده و از اینجا غیبت کردند.
روز اولی که فیلم و عکس سامرا را دیدم گنبدش معلوم بود اما هیچ اطلاعاتی دربارهاش نداشتم. نمیدانستم کنار دجله است و آب و هوایش به این خوبی است. فکر میکردم شهری مخروبه است با آب و هوای بد و همه، آنجا اگر شیعهای ببینند بیخ تا بیخ سرش را میبرند. اما وقتی آمدم و دیدم که دجله اینجاست کلی ذوق کردم که آن را از نزدیک دیده ام. متوجه شدم بسیاری از سنیهای اینجا احترام ویژهای برای ائمه قائلند و هیچ نسبتی با تکفیریها ندارند. خلوتی حرم و آرامشی که داشت آدم را تحتتأثیر قرار میداد. فقط خاطرم هست که در آن روزها غروبهای جمعه بدجوری فضا دلگیر و خلوت میشد. گاه غروب جمعه حتی خادمین حرم نیز نبودند و فقط خودت بودی و حرم و غریبی امامین. ولی به قول یکی از دوستان، در این 5سال خونی از دماغ کسی از بچههای عمرانی حرم نیامد.
- خب روزهای اول تصوری از سامرا داشتی. همانطور که گفتی تصوری که بیشتر از شنیدهها و تصاویر تلویزیون و رسانهها شکل گرفته بود. حالاکه 5 سال را در سامرا سپری کردهای نظرت درباره سامرا چیست و آن تصور چه تغییری کرده است؟
کلا تصورم عوض شده. سامرا آنقدر که میگفتند خطرناک نیست و فهمیدم که خیلی کم لطفی کردهایم. البته آیتالله وحید خراسانی و آیتالله سیستانی و ستاد عتبات عالیات خیلی پیگیری کردند که ساختوساز حرم خوب پیش برود و تا به امروز شرایط سامرا اینقدر تغییر کند. این را هم بگویم که نیروهای عراقی واقعا زحمت کشیدند. در گرمای تابستان عراق، بالای گنبد و منارهها جوشکاری میکردند و زحمت میکشیدند. شرایط کارشان خیلی سخت بود اما جدا با عشق کار کردند. نخستین اکیپی که کار را شروع کرد تحت مدیریت مرحوم محمدعلی شهرستانی بود. خدا رحمتش کند در آن ناامنی و شرایطی که بود و جوی که وجود داشت، آمدند و کار را شروع کردند.
- طی این سالها برخی از مسائل در عراق خیلی تغییر کرده، مثلا طی سالهای اخیر پدیدهای مثل داعش شکل گرفته و بخش اعظمی از کشور و جامعه عراق را تحتتأثیر قرار داده است. روزهای زیادی هم خود شهر سامرا، تحتالشعاع تهدیدهای داعش قرار گرفت. در اینباره کمی صحبت کنیم؟
آن زمانی که من آمدم، داعش نبود اما گاهی اراذل سامرا که دوست نداشتند شیعه اینجا باشد زیاد اذیت میکردند. آب و برق قطع میشد. بعدها با حضور داعشیها انفجار زیادشده بود. حتی خاطرم هست که دور گنبد حصار سبز کشیده بودند تا تکتیراندازها بچهها را حین کار هدف قرار ندهند. چند باری خمپاره انداختند که به حرم نرسید. ما عادت کردهایم که اگر صدایی آمد نترسیم. روزهای اول بعد از هر انفجار تا 5دقیقه شوکه بودیم. ناگهان با صدایی مهیب از خواب میپریدیم و آشفته میشدیم. اوایل خیلی انفجار زیاد بود و متأسفانه خیلی هم جو میدادند. البته بسیاری از دعواها، ایلی و قبیلهای بود تا اینکه علیه حرم باشد. هرچند علیه حرم هم بود اما چون بیشتر درگیریها داخل شهر بود انگار دعواهای داخلی بود. هنوز هم از آن زمان این جو راه افتاده که سامرا خیلی خطرناک است اما بهنظر من اینطور نیست. ببینید مثلا در شهر نجف چندان نیروی نظامی نیست اما در سامرا حشدشعبی داوطلب شده تا برای دفاع از حرم نگهبانی دهد. الان سامرا خیلی امنیت دارد. قدیم ما جرأت نمیکردیم مثلا تا ساحل دجله برویم. اما حالا راحت میرویم و میآییم. خوشبختانه جو سامرا هم خیلی عوض شده.
قضیه داعش باعث شد خیلی چیزها در سامرا عوض بشود. دید مردم سامرا تغییر کرده و حالا خودشان هم دنبال آرامش و امنیت هستند. مسجدی که بالای سرداب است متعلق به سنیها بود اما سپردند به ما. راه امن شد. چند سال پیش اگر میخواستی بروی داخل شهر سامرا همه میترسیدند. اگر کسی مریض میشد حاضر بودیم ببریمش تا بغداد ولی داخل شهر نرویم. اما امروز دیگر خیلی شرایط عوض شده است. خود من بارها تنهایی رفتهام داخل شهر. از روی چهرهام به راحتی میفهمند که ایرانی هستم. اینها با من که صحبت میکنند کم و بیش از کلمههای ایرانی استفاده میکنند و میگویند تا قبل از انفجار حرم، ایرانیها میآمدند و میرفتند و بازار ما شلوغ بود و حتی دوستهای ایرانی داشتیم که با هم رفتوآمد میکردیم. در کل مردم سامرا آن مردمی نیستند که امروز برخی دارند تبلیغ میکنند. الان کسانی در حرم کار میکنند که سنی هستند و خیلی هم به امامین ارادت دارند. در این 5 سال فهمیدم که امامین ما خیلی به اهالی سامرا لطف دارند. این را من با چشم خودم بارها دیدهام.
- از تأثیر داعش گفتی که باعث شد نگاه مردم در سامرا تغییر کند و شرایط عوض بشود. درباره تجربه حضور داعش در منطقه و در نزدیکی حرم بیشتر بگو.
قبل از داعش هم هر از گاهی به حرم حمله میشد و حتی یادم هست که 7ماه قبل از حمله داعش، نزدیک ناهارخوری حضرت امام نشسته بودیم و کاروانی هم از مشهد آمده بودند برای زیارت. من غذا خوردم و برگشتم سمت حرم. دیدم تیراندازی و نارنجک انداختن شروع شد. فکر کردم بازهم مثل دفعههای قبل چند نفر حمله کردهاند و بهزودی تمام میشود اما به مرور خیلی درگیری سنگین شد و خاک و خاشاک و گردوغبار کل حرم را فرا گرفت. آمدهاند دنبال من که ایرانیها در موتیف ماندهاند و به حرف ما گوش نمیدهند تو بیا با اینها حرف بزن. وارد موتیف شدم دیدم که پیرزنی داشت گریه میکرد و جیغ میزد. گفتم حاج خانم الان تمام میشود نگران نباشید. همان لحظه یک نارنجک افتاد نزدیک ناهارخوری. پیرزن بلند شد و سرم داد کشید که اینطوری الان تمام میشود؟ از سمت بابالدخول که کنار چایخانه است حمله کرده بودند و دیوار بتنی را منفجر کردند. مهاجمها آنقدر نزدیک شده بودند که میدیدیمشان. به سختی زائران مشهدی را بردیم داخل حرم و دیدیم همینطور دارند نیروهای دفاعی مهمات میبرند. درگیری تا سحر ادامه پیدا کرد. ما 3 تا شهید دادیم و آنها هم همه کشته شدند.
- روزی که داعش تا نزدیک حرم رسید کجا بودی؟
چهارشنبه یا پنجشنبه روزی بود که داعشیها به حرم حمله کردند. من ایران بودم یک هفته قبل از حمله داعش آمده بودم. دیدم فرصت خوبی است که بروم خانه روستایی یکی از دوستان برای استراحت. متأسفانه آنجا نه تلفن آنتن میداد و نه تلویزیونی وجود داشت که متوجه اخبار بشوم. بعد از یک مدت گفتم زنگی به خانه بزنم و حالی بپرسم. رفتم بالای کوه تا آنتن بیاید. دیدم همینطور پیام است که پشت هم برایم میآید. همه نوشته بودند زندهای؟ آنجا چه خبر شده؟ باورم نمیشد که درگیری جدیای باشد. تا اینکه فهمیدم اینبار قضیه فرق دارد. همکارهایم هم از داخل حرم پیام میدادند که خیلی نزدیک شدهاند و یک لشکر هستند. از روی پشتبام حرم ماشینهایشان را میشد داخل سامرا دید که میچرخیدند و تبلیغ داعش را میکردند. خیلی نزدیک حرم آمده بودند؛ تا میدان اصلی رسیده بودند. قبلا نگهبانان حرم تعدادی سرباز ارتشی بودند، آن زمان هنوز حشدشعبی نبود. آنها اگر نبودند حتما حرم را میگرفتند چون روز اول 50نفر شهید شدند. اگر مقاومت جانانه آن سربازان ارتشی نبود دست کثیف داعش به حرمین میرسید. من بعد از بازگشت به قم، دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. مدام پیگیر اخبار بودم، بهخصوص که یک روحانی قمی با خانوادهاش در راه سامرا توسط داعش شهید شدند. همه اطرافیان و خانواده میگفتند دیگر نباید بروی، خیلی خطرناک است. تا اینکه مجبور شدند تمام کارگاه را خالی کنند و فقط نیروهای نظامی در حرم مستقر شدند. تمام نیروهای بازسازی و کارگری به ناچار برگشتند.
- تا چه مدت کار بازسازی تعطیل شد و در این مدت اطلاعاتی درباره شرایط حرمین دریافت میکردی؟
اطلاعی از شرایط نداشتیم تا اربعین پارسال که قرار شد دوباره پس از 7ماه به سامرا برگردیم. خیلی دلمان تنگ شده بود. اینجا دیگر بعد از این همه سال مثل خانه ماست، بهخصوص با چنین وضعی که عدهای به حرم دستدرازی کردند. میگفتند اینجا تک تیرانداز گذاشتهاند و نمیشد رفتوآمد کرد. مدتی بعد تکتیرانداز را پیدا کردند و دیدند یک زن چچنی است!
با همه این شرایط ما تصمیم گرفتیم به عراق بیاییم. آمار گرفتیم گفتند که جاده خوب نیست و خودمان خبر میدهیم. یک هفته کامل ما منتظر ماندیم. خسته شده بودیم. همزمان با پیادهروی اربعین بود. ما در کاظمین بودیم. در شلوغیهای اربعین داشتیم به سمت مهران و ایران باز میگشتیم. دیدم یک بچه کوچک عراقی و فقیر با مادرش پیاده میروند به سمت کربلا. از خودم بدم آمد. خجالت کشیدم. دیدم این همه مردم دارند میروند کربلا و من با اینکه در عراق هستم دارم بازمیگردم ایران!
تا آن لحظه اصلا به فکرم نرسیده بود که بروم کربلا. چون ویزای من کاری بود، باید به رئیسم خبر میدادم که به ایران برنمیگردم. تماس گرفتم و گفتم که من میروم کربلا. در راه یکی از دوستان مشهدی را دیدم. گفت چرا سامرا نیستی گفتم نمیشود رفت. گفت بیا چند روز مهمان ما باش تا ببینیم چه میشود. از نجفیهای مقیم مشهد بود.
اربعین تمام شد. همه داشتند برمیگشتند. ما بار سنگ داشتیم که همینطور در سامرا مانده بود. من دیدم مردم دوست دارند بروند سامرا با وجود این همه خطر. با خودم گفتم یعنی تو با مردم دیگر فرق داری؟ با وجود اینکه از طرف رئیسم اجازه رفتن نداشتم زنگ زدم به یک دوست عراقی در حرم که ماشین فرستاد و راهی سامرا شدیم. کارت تردد داشتیم وگرنه جاده برای عموم بسته بود. با دوستان مشهدی و عراقیام راه افتادیم. برای نخستینبار دیدم در کل جاده فقط ما بودیم و ما! هیچکس نبود؛ نه رستوران و مغازهای باز بود و نه رهگذری یا اتومبیلی. راه یک ساعت و نیمه را 40دقیقهای آمدیم. وقتی رسیدیم، عراقیها کلی ذوق کرده بودند چراکه فکر میکردند با آمدن من کار شروع شده است. چندماه کار خوابیده بود. وقتی رسیدم به رئیسم خبر دادم که من آمدهام. آمارها را گرفتم و کم کم کار را شروع کردم و گفتم حالا که من آمدهام اجازه بدهید بچههای دیگر هم بیایند؛ یعنی نخستین استارتکاری بعد از حمله داعش زده شد. از آن روز به بعد امنیت همینطور بهتر و بهتر شد تا امروز.
- حالا امروز سامرا با آن روزها بهنظرت چقدر تفاوت دارد؟
آن روزها به رئیسمان میگفتیم حاج آقا ممکن است روزی این حرم درست بشود و مردم دوباره بیایند؟ مهندس گرجی میگفت: حرمین عسکریین کل عتبات است. 2 تا امام معصوم اینجا خاک هستند، خانه امام زمان است. مادر امام زمان اینجاست، نزدیکانش اینجا هستند. شاید توی ضریح 4تا مزار را بیشتر نبینید اما خیلی بیشتر از اینها هستند. تمام اطرافیان و فامیلهای امام زمان اینجا خاکند؛ پسر عموها و... انشاءالله خود امام زمان اینجا را درستش میکنند و الحمدالله همینطوری شده و حرم ساخته شده است.
- از آخرین وضعیت بازسازی حرمین عسکریین بگو و اینکه این روزها در چه مرحلهای هستید؟
داربستهای گنبد که الان چندماه است باز شده و عظمت زیادی دارد و خیلی بزرگ است؛ یکی از بزرگترین گنبدهای عتبات است. در حال حاضر حرم شرایط خیلی خوبی دارد. سابق، ترس از این بود که داربستهای گنبد را باز کنند؛ چراکه میترسیدند مشکلی پیش بیاید ولی بدون مشکل داربستها بازشد و حرم، زیبایی خاص خود را پیدا کرد. از این خرابه بودن و کارگاهی بودن خارج شد. سرداب از کوچکی و تاریکی درآمد. تردد زوار بهتر شده و امکانات خیلی زیادی درنظر گرفته شده است. اگر کسی چند سال پیش آمده باشد و الان بیاید کاملا تعجب میکند. کاشیکاری گنبد و عظمت حرم آدم را بهخودش میگیرد. الان شبکههای داخل ضریح را عوض کردهاند قبلا چند تا میله بود الان شبکهای شده است. ضریح اصلی در قم کاملا آماده شده است و کارهای جزئی مانده و درهای حرمین نیز آماده است. همینطور فرشها هم به تمامی بافته شده است. هم ضریح فوقالعاده است و هم خود حرم خوب ساخته شد. طرح توسعه خوب پیش رفت. داخل حرمهای دیگر شب باید برگردید. اما اینجا شبها زوار میتوانند بمانند.ماه رمضان بهترین وقتی است که بیایند زیارت؛ اینجا هم جا دارند و هم غذا. میگویند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. قبل از انفجار حرم و حضور داعش اوضاع اینطور نبود. مردم سامرا هم فهمیدهاندکه باید امنیت به شهر برگردد. واقعا دیگر ترسی وجود ندارد. زیارت سامرا تجربهای کاملا متفاوت است که نباید از دست داد. هرچند اینجا خود امام تشخیص میدهند چهکسی بماند و چهکسی برود.
7657990