فرهنگیهنری 21:00 - 01 مهر 1393
باشگاه خبرنگاران هرشب یک "داستان کوتاه": از مشهدالرضا تا جمکران
کبوترای حرم بق بقو کنان پایین میآمدند دانه میخوردند و با قلبی پر نشاط به سوی آغوش رضوی برمیگشتند. مرد نگاهش از کبوترها و پنجرة فولاد گذشت و به گنبد طلایی رسید.
به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران؛هوا صاف و آبی بود. عقیق زردی در دل آبی آسمان خودنمایی میکرد. عقیق زردی به درشتی یک گنبد. مرد غمگین، تا چشمش به گنبد طلایی امامرضا(ع) افتاد، دست بر سینه گذاشت و با اشارة سر سلامی به آقا کرد و آهسته آهسته به سمت حرم رفت.
کبوترای حرم بق بقو کنان پایین میآمدند دانه میخوردند و با قلبی پر نشاط به سوی آغوش رضوی برمیگشتند. مرد نگاهش از کبوترها و پنجرة فولاد گذشت و به گنبد طلایی رسید.
چند وقت پیش برای علاج درد دندانش پیش دکتر رفته بود. دکتر گفته بود ?غدهای مشکوک کنار زبانت است که باید حتماً عمل شود?. مرد هم این کار را انجام داده بود. ولی ای کاش عمل نمیکرد. بعد از عمل زبانش الکن و سپس برای همیشه لال شدهبود. پیش هر دکتری که رفت گفتند تارهای صوتیات آسیب دیده و هیچ کاری هم نمیتوان کرد.
مرد وقتی یاد گذشته میافتاد به جز حسرت چیزی به قلبش راه نمییافت. نگاهش به سمت گنبد امامرضا(ع) کشیده شده و با زبان بیزبانی به راز و نیاز با امامش پرداخت و از او مدد خواست.
اشک از گونههای مرد جاری بود. وقتی به خودش آمد دید مردم دور او را گرفتهاند و نگاهش میکنند. پسربچهای چادر مادرش را کشید و گفت، مامان مامان آقاهه مثل اینکه لاله نه؟ مرد جوانی گفت انشاءالله خود امام رضا(ع) شفاش بده! پیرزنی که چادر چروکی به سرش بود و گوشهای از آن را هم به دهان گرفته بود گفت، ?ننه! خدا بهت کمک کنه. ما که نفهمیدیم تو به امام رضا چی میگی ننه. قربون غریبی امام رضا برم. این آدم با زبون دلش اینقدر ناله کرد که دل ما براش سوخت.? بعد رو کرد به حرم و گفت: یا امام غریب، خودت شفاش بده!
مرد که تازه متوجه شده بود که مردم دورهاش کردن، خجالت کشید و به سمت صحنی دیگر رفت. توی راه متوجه سلام یکی از خدام شد. با سرش علیک گفت. خادم که میشناختش و میدانست که پس از عمل قدرت تکلمش را از دست داده توصیه کرد که پیش یکی دو دکتر متخصص در تهران برود.
به دیدن آقای علوی رفت که از دوستانش بود و حال و روز او را طاقت نمیآورد. آقای علوی اصرار میکرد و میگفت:
نذر کن و چهل شب چهارشنبه، برو به مسجد جمکران. برو خدمت آقا امامزمان(عج) و از او بخواه تا کمکت کنه.
مرد ته دلش روشن بود. به دلش افتاده بود که حتماً امام زمان(عج) خواستة او را بیجواب نمیگذارد. تصمیم گرفت هر هفته شب چهارشنبه با هواپیما برود تهران و سپس جمکران و بعد به مشهد برگردد. توکلت علیاللهی توی دلش گفت و از همان هفته شروع کرد.
هفتة سی و هشتم بود، داخل مسجد نشسته بود و نماز امامزمان(عج) میخواند. سرش را روی مهر گذاشت و شروع کرد به صلوات فرستادن. عطر گل محمدی همه جا را پر کرده بود. نوری سفید نه، نارنجی، یک نور عجیبی که تا حالا ندیده بود همه جا را گرفت. هیاهویی شنید.
انگار کسی وارد مسجد شده بود. جرأت نداشت سرش را از روی مهر بردارد. حال غریبی بهش دست داد. سر از مهر برداشت. مرد نورانی و زیبارویی داخل مسجد شده بود. مردم دورادورش را گرفته بودند. درست میشنید. همه میگفتند یا حجةبنالحسنالعسکری! یعنی او امام زمان بود. باورش برای او سخت بود. همه سلام میکردند.
هر کسی حاجت خودش را میگفت. مرد مات و مبهوت ایستاده بود. در دلش گفت ?ای کاش میتونستم به آقا سلام بدهم? و شروع به گریه کرد. سراسر وجودش پر از نور شد. خودش را توی یک بهشت بزرگ میدید. همه جا پر از نور و عطر خوش گلهای محمدی بود. حضرت به سمت او آمده بود. رو به او کرد و فرمود ?سلام کن!? مرد ناباورانه نگاه میکرد.
چگونه میتوانست سلام بکند. اگر میتوانست نه یک سلام، صد سلام به او میگفت. اگر میتوانست خیلی حرفها داشت که بزند. با شرمندگی به زبانش اشاره کرد و کلمات گنگ و نامفهومی را ادا کرد.
حضرت حجت(عج) دوباره گفت: ?سلام کن?. مرد خجالت زده شد. آنقدر که دوست داشت زمین دهان باز کند و او را ببلعد. نگاهش از پشت دریای مواج اشکهایش گذر کرد تا به امام رسید. بلند گفت، ?السلام علیک یا اباصالح?. زبانش باز شد. متحیر شد. به خود آمد. دید هنوز در سجده است و دارد برای امام زمان(عج) صلوات میفرستد. با خود گفت یعنی من شفا گرفتم.
مرد تمام راه تا برگردد به مشهد در فکر اتفاقی بود که برایش افتاده بود. وقتی ماوقع را برای خدام گفت همگی اشک در چشمانشان حلقه زده بود. *
برگرفته از کتاب کرامات المهدی ـ چاپ انتشارات مسجد مقدس جمکران
کبوترای حرم بق بقو کنان پایین میآمدند دانه میخوردند و با قلبی پر نشاط به سوی آغوش رضوی برمیگشتند. مرد نگاهش از کبوترها و پنجرة فولاد گذشت و به گنبد طلایی رسید.
چند وقت پیش برای علاج درد دندانش پیش دکتر رفته بود. دکتر گفته بود ?غدهای مشکوک کنار زبانت است که باید حتماً عمل شود?. مرد هم این کار را انجام داده بود. ولی ای کاش عمل نمیکرد. بعد از عمل زبانش الکن و سپس برای همیشه لال شدهبود. پیش هر دکتری که رفت گفتند تارهای صوتیات آسیب دیده و هیچ کاری هم نمیتوان کرد.
مرد وقتی یاد گذشته میافتاد به جز حسرت چیزی به قلبش راه نمییافت. نگاهش به سمت گنبد امامرضا(ع) کشیده شده و با زبان بیزبانی به راز و نیاز با امامش پرداخت و از او مدد خواست.
اشک از گونههای مرد جاری بود. وقتی به خودش آمد دید مردم دور او را گرفتهاند و نگاهش میکنند. پسربچهای چادر مادرش را کشید و گفت، مامان مامان آقاهه مثل اینکه لاله نه؟ مرد جوانی گفت انشاءالله خود امام رضا(ع) شفاش بده! پیرزنی که چادر چروکی به سرش بود و گوشهای از آن را هم به دهان گرفته بود گفت، ?ننه! خدا بهت کمک کنه. ما که نفهمیدیم تو به امام رضا چی میگی ننه. قربون غریبی امام رضا برم. این آدم با زبون دلش اینقدر ناله کرد که دل ما براش سوخت.? بعد رو کرد به حرم و گفت: یا امام غریب، خودت شفاش بده!
مرد که تازه متوجه شده بود که مردم دورهاش کردن، خجالت کشید و به سمت صحنی دیگر رفت. توی راه متوجه سلام یکی از خدام شد. با سرش علیک گفت. خادم که میشناختش و میدانست که پس از عمل قدرت تکلمش را از دست داده توصیه کرد که پیش یکی دو دکتر متخصص در تهران برود.
به دیدن آقای علوی رفت که از دوستانش بود و حال و روز او را طاقت نمیآورد. آقای علوی اصرار میکرد و میگفت:
نذر کن و چهل شب چهارشنبه، برو به مسجد جمکران. برو خدمت آقا امامزمان(عج) و از او بخواه تا کمکت کنه.
مرد ته دلش روشن بود. به دلش افتاده بود که حتماً امام زمان(عج) خواستة او را بیجواب نمیگذارد. تصمیم گرفت هر هفته شب چهارشنبه با هواپیما برود تهران و سپس جمکران و بعد به مشهد برگردد. توکلت علیاللهی توی دلش گفت و از همان هفته شروع کرد.
هفتة سی و هشتم بود، داخل مسجد نشسته بود و نماز امامزمان(عج) میخواند. سرش را روی مهر گذاشت و شروع کرد به صلوات فرستادن. عطر گل محمدی همه جا را پر کرده بود. نوری سفید نه، نارنجی، یک نور عجیبی که تا حالا ندیده بود همه جا را گرفت. هیاهویی شنید.
انگار کسی وارد مسجد شده بود. جرأت نداشت سرش را از روی مهر بردارد. حال غریبی بهش دست داد. سر از مهر برداشت. مرد نورانی و زیبارویی داخل مسجد شده بود. مردم دورادورش را گرفته بودند. درست میشنید. همه میگفتند یا حجةبنالحسنالعسکری! یعنی او امام زمان بود. باورش برای او سخت بود. همه سلام میکردند.
هر کسی حاجت خودش را میگفت. مرد مات و مبهوت ایستاده بود. در دلش گفت ?ای کاش میتونستم به آقا سلام بدهم? و شروع به گریه کرد. سراسر وجودش پر از نور شد. خودش را توی یک بهشت بزرگ میدید. همه جا پر از نور و عطر خوش گلهای محمدی بود. حضرت به سمت او آمده بود. رو به او کرد و فرمود ?سلام کن!? مرد ناباورانه نگاه میکرد.
چگونه میتوانست سلام بکند. اگر میتوانست نه یک سلام، صد سلام به او میگفت. اگر میتوانست خیلی حرفها داشت که بزند. با شرمندگی به زبانش اشاره کرد و کلمات گنگ و نامفهومی را ادا کرد.
حضرت حجت(عج) دوباره گفت: ?سلام کن?. مرد خجالت زده شد. آنقدر که دوست داشت زمین دهان باز کند و او را ببلعد. نگاهش از پشت دریای مواج اشکهایش گذر کرد تا به امام رسید. بلند گفت، ?السلام علیک یا اباصالح?. زبانش باز شد. متحیر شد. به خود آمد. دید هنوز در سجده است و دارد برای امام زمان(عج) صلوات میفرستد. با خود گفت یعنی من شفا گرفتم.
مرد تمام راه تا برگردد به مشهد در فکر اتفاقی بود که برایش افتاده بود. وقتی ماوقع را برای خدام گفت همگی اشک در چشمانشان حلقه زده بود. *
برگرفته از کتاب کرامات المهدی ـ چاپ انتشارات مسجد مقدس جمکران
4782892
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
مهمترین اخبار فرهنگیهنری
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» افخمی گفت: به نظرم به آوینی ایدئولوژیک بودن نمیچسبد، نمیشود کسی ادعا کند فهم ایدئولوژیک دارد و در عین حال پدیدارشناس هم باشد.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: از وزرای فرهنگ کشورهای دوست و همسایه برای حضور در نمایشگاه کتاب امسال دعوت کردهایم.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» آیین پایانی دهمین دوره هفته هنر انقلاب اسلامی و معرفی چهره سال ۱۴۰۲،برگزار شد.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی تهران گفت: مرمت بخشی از حرم شاه عبدالعظیم را در دستور کار داریم و طی ۶ ماه آینده مرمت آن انجام میشود.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» شورای صدور پروانه ساخت آثار سینمایی در جلسه اخیر با پنج فیلمنامه موافقت کرد که «زیبا صدایم کن» به کارگردانی سیدرسول صدرعاملی از جمله این آثار است.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» شورای صدور پروانه ساخت آثار سینمایی در جلسه اخیر با پنج فیلمنامه موافقت کرد که «زیبا صدایم کن» به کارگردانی سیدرسول صدرعاملی از جمله این آثار است.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» عکس صحنه پردازی شده وارثین، روایتی از مقاومت مردم فلسطین در ماههای اخیر را به داستان پیامبران خدا پیوند میزند.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: کتابخانه عمومی «اقتصاد و فرهنگ» بر اساس تفاهماتی با سازمان برنامه و بودجه راهاندازی میشود.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» قائم مقام سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از تصویب شعار این دوره از نمایشگاه خبر داد.
فرهنگیهنری
«باشگاه خبرنگاران» مدیرعامل تلوبیون گفت: در حال تلاش برای توسعه زیرساخت هستیم تا با انجام این کار قابلیت دانلود نیز به اپلیکیشن بازگردد.