مریم شعبان در گفت و گو با ایسنا، گفت: در جامعهای که کودک به عنوان بزرگسال کوچک تعریف میشود، کنشگری، عاملیت و قدرت او بی معنا است. لذا در برابر بزرگسالان عاقل، باتجربه و خردمند، کودک به عنوان کم عقل، کم تجربه و کم خرد تعریف شده و به حاشیه رانده میشود.
شعبان افزود: در چنین حالتی، سلطه، کنترل و استثمار کودک توسط بزرگسال مشروعیت یافته و حتی رنگی اخلاقی با عنوان «صلاحیت کودک» به خود میگیرد و شاهد فاجعه «کنترل اخلاقمندانه»، «سلطه اخلاقمندانه» و «استثمار اخلاقمندانه» در جامعه کودکان خواهیم بود.
این عضو هیئت علمی جامعهشناسی جهاد دانشگاهی ادامه داد: نمونه کوچک این سرکوب کودک، در تعیین جبری سبک زندگی او از جمله تعیین مدرسه، رشته تحصیلی، لباس و رنگ لباس، اسباببازیها، اوقات فراغت، محل خواب و... است و در سطح ساختاری نیز در قالب عدم تعریف کودک به عنوان شهروند و عدم ایجاد امکانات و زیرساختهای مناسب اوست؛ مثلاً در وسایل حمل و نقل عمومی، مکان و صندلی مناسب او وجود ندارد؛ پلهبرقی و آسانسورها امکانات متناسب با کودک را ندارند، سرویسهای بهداشتی عمومی کودک و... وجود ندارند.
وی افزود: در نتیجه کودک، بیشتر و بیشتر به حاشیه رانده میشود و عاملیت او تا سر حد انفعال سرکوب میگردد.
شعبان خاطرنشان کرد: شاید بتوان گفت سرکوبگرانهترین وضعیت کودکان، در حالت استثمار بدن اوست، زمانی که قربانی ازدواج اجباری، میشود. ازدواج اجباری نسبت به تجاوز جنسی به کودک و روسپیگری کودک، سرکوبگرانهتر است زیرا با مشروعیت همراه است و قربانی در آن از حداقل حمایتها و همدلیهای اجتماعی نیز محروم میگردد که در نتیجه آن انفعال مضاعف میشود.
این پژوهشگر جامعهشناسی کودکی و حقوق کودک اظهار کرد: در روسپی گری کنش متقابل (مفهوم زیمل) است. یعنی سوژه با سوژه، برای همین کودک تن فروش، کودک سکس ورکر معنا پیدا می کند چون مبادله انجام میشود و کودک در مقام عامل، کنشگری دارد، اما در ازدواج اجباری کودکان، کودک در حالت انفعال کامل است، او مورد معامله یا مبادله قرار میگیرد؛ لذا کودک تا سطح کالا هبوط میکند.
وی ادامه داد: «کودک-کالا» فاعل یک رابطه ناب یا یک پایه مستقل در ازدواج نیست؛ بلکه یک شیء است همانند عروسک لولیتا، که کنش او کنش متقابل نیست و کنش فرد مقابل او نیز کنش متقبل نسیت، بلکه کنش در مفهوم وبری است که رابطه جنسی فاعل با معنا و تصورات ذهنی خودش به واسطه کودک- کالا است. بنابراین فاعل و مفعول در اصل یکی است و رابطه ی سوژه با اپژه به شکل رابطه سوژه با خود به واسطه اپژه است. بنابراین در ازدواج اجباری با کودکان، عنصر خوداپژگی سوژه (فرد مقابل) مطرح است. لذا کودک در ازدواج اجباری «اپژهای واسط» بیش نیست که در انفعال کامل مورد استثمار قرار میگیرد.
شعبان افزود: لازم به هشدار است که در نتیجه مخاطرات، هراس عمومی، میل به امنیت و تنهایی اخلاقی در جامعه مدرن فعلی، میل جنسی به اپژه و موضوعهای فاقد قدرت عاملیت (کودکان، سالمندان، حیوانات و عروسکها و اشیاء) بیشتر میگردد. «انسان مسخر شده هراس» در جامعه مدرن، روابط ناب را به صورت «خویش محوری» و «معطوف به خود» میخواهد، او از «دیگری» به آغوش خود پناه میبرد؛ و کنش جنسی خود را معطوف به خود با واسطی انفعالی شکل میدهد. لذا ازدواج با خود، ازدواج با اشیاء و میل به لولیتا، ازدواج و رابطه جنسی با حیوانات، گرایش به ازدواج و رابطه جنسی (پدوفیلیا) با کودکان، روزبه روز گسترش مییابد. بدون شک تنها کنش برای حفظ ارزشهای انسانی، تعریف و آگاهی بخشی پیرامون عاملیت انسان از جمله عاملیت کودکان است. و تنها برنامه، آگاهی بخشی و آموزش عاملیت به کودکان است.
انتهای پیام