به گزارش ایسنا،در این جلسه حسین پاینده با اشاره به شیوهی روایی داستان، گفت:«چرا رمان "دود" و چرا بحث دربارهی این اثر در چنین جلسهای؟ استنباط من این است که رمان ایرانی پس از الگو گرفتن از نمونههای اولیهای که از راه ترجمه در کشور و فرهنگ ما معرفی شد،تا دههی پنجاه سمت و سوی نسبتا خوبی داشت.ولی بعد از آن، وضعیت خیلی درخشان و خوبی ندارد و ما رمانی را که بتوانیم به معنای واقعی کلمه صناعتمند نام ببریم خیلی کم داریم و هنوز هم در بسیاری از محافل ادبی و کارگاهها و کلاسهای دانشگاه وقتی میخواهیم مثالی بزنیم از نسل قبلی رماننویسان ایرانی مثال میزنیم. با ناشران مختلف هم که صحبت میکنیم میگویند اگر رمان خوبی ترجمه شود، مخاطب و فروش خوبی پیدا میکند و به تجدیدچاپ میرسد.
او گفت: من همیشه به این موضوع فکر کردهام که چرا وضعیت به این شکل است و برای آن چند پاسخ به ذهنم رسیده که امروز این پاسخها را در بافت و زمینهی این رمان مطرح میکنم. به نظرم یکی از این پاسخها تکنیک روایی رمانهای نوشته شده در دو دههی اخیر است که چشمگیر و توجه برانگیز نیست و علاقهی خواننده را به دنبال کردن داستان تحریک نمیکند. به همین دلیل یکی از نکاتی که میخواهم دربارهی آن صحبت کنم تکنیک روایی رمان "دود" و مناسب بودن این تکنیک است. موضوع دیگری که میخواهم از آن صحبت کنم رمان شهری است. این یک سنت ادبیات است که در ادبیات غرب در قالب رمان شکل گرفته و متاسفانه هنوز در ادبیات ما شکل نگرفته است. در جای دیگری هم با تفصیل گفتهام که شهری مثل لندن یا پاریس علاوه بر هویت جغرافیایی و سیاسی، هویت ادبی و هنری دارد. برای مثال با خواندن رمانهای دیکنز تصویر خیلی واضحی از لندن قرن نوزدهم در اذهان ما شکل میگیرد؛در سینما هم همینطور.در فیلمی از "وودی آلن" با عنوان "نیمه شب در پاریس"این موضوع را القا میکند که پاریس بعد از نیمهشب حال و هوا و روح خاصی دارد که در روز ندارد؛به عبارت دیگر نوع خاصی از زندگی در نیمهشب شروع میشود. این موضوع را میتوانید در تابلوهای نقاشی و رمانهای مختلف هم ببینید.به نظرم ما در این زمینه پیش از این _مثلا در دوران پسامشروطیت در ادبیات به طور جدی کاری انجام دادهایم و رمانی مثل «تهران مخوف» هم نوشته شده که به طور خاص دربارهی شهر تهران است و با رمان «دود»وجه اشتراکی دارد. به همین دلیل من با این مقدمه شروع کردهام.
این منتقد ادبی ادامه داد: این سنت بعد از آن ادامه پیدا کرده و مثلا کارهای متعدد"اسماعیل فصیح" و درباره تهران و به طور خاص محلهی در خونگاه که در رمانهای متعددش مکان رویدادهاست یک هویت ادبی دارد و سعی میکند این هویت را به تهران ببخشد. ولی حتی در آن رمانهای فصیح هم با آن همه پرداخت به تهران، شاید برای خوانندهی امروز چیزی کم داشته باشند و آن هم این است که در حال حاضر، تهران امروز یک کلانشهر و متراپولیس است. کلانشهر به مفهومی که نظریهپرداز بزرگ دنیا "گئوگ زیمل" در مقالهی معروف خودش "کلانشهر وحیات ذهنی" مطرح میکند. شهرهایی مثل تهران که با این بسط، گسترش جغرافیایی پیدا کردند و با کانون شدن برای مهاجرت از شهرستانها برای خودشان ملغمهای از آدمهای مختلف با پسزمینههای قومیتی، زبانی، ذهنی و فرهنگی مختلف شدهاند.
پاینده گفت:تعامل آدمها در چنین کلانشهری با تعامل آدمها در یک شهر کوچک بسیار متفاوت است.ما متاسفانه در زبان فارسی به تمام اینها میگوییم شهر، در صورتی که در زبان انگلیسی به شهرهای کوچکtwon گفته میشود. همانطور که زیمل در مقالهی درخشان خود استدلال میکند،من معتقدم در شهرهای کوچک یک روح ذهنی بر تعامل آدمها حاکم است و در شهرهای بزرگ و کلانشهرها یک روح کاملا عینی،غیر شخصی، بیگانهشده و خشک و تا حدود زیادی غیرانسانی شده. درآوردن چنین روحی از تهرانِ امروز مستلزم نوشتن رمانهای دهشت شهری است.رمانهایی که به اعتقاد من مدرنیست بهترین ابزار بیان را برای نوشتنشان به دست میدهد. توجه من به این رمان غیر از مسئلهی شیوهی روایی، به خاطر نامبردهشدن از خیابانهای متعدد و محلات مختلف تهران است که انگار همان تهرانیست که ما میشناسیم. اما این یک رمان رئالیستی نیست. پس این تناقض را چگونه باید حل کرد؟ از یک طرف نویسنده به مکانهای کاملا عینی و آشنا اشاره کرده و از طرفی دیگر شیوهی روایی غیر رئالیستی و کاملا مدرنیستی بوده که در ادامه دربارهی آنها صحبت میکنم.
او ادامه داد: چیزی که من به آن رمان دهشت شهری گفتم، رمانیست که تصویری از انسان مدرن و تعامل انسان مدرن در جغرافیای شهری به دست میدهد. این جغرافیای شهری ویژگی اصلی آن، تمرکز است.اگر در ادبیاتی مانند رمانهای اسماعیل فصیح،تهران عرصهی معلوم شدن شکاف طبقاتی بود، در رمانی مانند "دود" این شکاف طبقاتی نیست که در صدر ملاحظات نویسنده قرار میگیرد، بلکه روابط غیرانسانی شدهی بین انسانهاست.بیگانگیست.گویی هر کدام از آدمها، جزیرهی جدا از هماند. این در حالیست که ارتباط در کلانشهرها بسیار زیاد شده است.ما در عین این که در کلان شهرها به طور متمرکز کنار آدمها هستیم در تنهایی دهشتانگیزی زندگی میکنیم.چون به نظرمیرسد ذهنیت، شخصیت و وجه اشتراک با دیگران ندارد. این حالت بیگانگی وقتی در رمانی در بیاید تثبیتی از آن شهر ارائه میدهد که شاید مشابه آن را در علوم اجتماعی از راه تحقیقات میدانی پیدا کنید. از این حیث نوشته شدن رمان "دود"، به سبب بازنمایی این روابط به زمانهی ما، تهران امروز، نوع و جنس رابطهای که آدمها با هم دارند،تعلق دارد. کدام تکنیک روایی میتواند برای بازنمایی حال و هوایی از شهر مدرن تهران با همهی دهشتها، غیر شخصیشدن روابط، بیگانگی آدمها با دیگران و خودشان مناسب باشد؟ مثلا شخصیت حسام در این رمان در چنبرهی چنین تناقض روانی گیر کرده و نه تنها با همسر سابق خود بیگانه است، بلکه با زنی هم که میخواهد به او نزدیک شود و حتی با خودش هم بیگانه است.اگر این رمان را فقط تورق کنید میبینید که در اکثر صفحات علامت سوال به چشمتان میخورد.در این رمان علامت سوالها بسامد بسیار بالایی دارد و در تکگوییهای درونی حسام است. حسام که شخصیت اصلی داستان است با «ندانستنِ» خود روایت میکند.
پاینده گفت:نویسنده فضای روانی و ذهنییی را که از آن حرف زدم،با گفتار مستقیم آزاد عمدتا بیان کرده است. فهم دقیق این که گفتار مستقیم آزاد چیست شاید در حد یک جمله بد نباشد: هیچ راویییی در میان نیست،بلکه جملات همانطور که در ذهن شخصیت میگذرند بدون علامت نقل قول مستقیما به خواننده انتقال داده شده؛ یعنی گفتار غیر مستقیم آزاد. و معلوم نمیشود که روایت پیش میرود یا ما فکر شخصیت را همانطور که خودش به خودش میگوید،میشنویم.یکی از مشکلاتی که ممکن است خواننده با خواندن این نوع روایتها داشته باشد این است که نمیتواند خط روایی مشخصی را دنبال کند.از منظر نقد ادبی این شیوهی روایی به نویسنده اجازه میدهد تا فرآیندهای ناپیدای ذهنی را ثبت بکند؛یعنی در میانهی یک گفتوگو امکان دارد شخصیت به یک اپیزود دیگر برگردد. از این نوع اتفاقات در این رمان زیاد به چشم میخورد و تقریبا هر دو سه صفحه یک نمونه پیدا میشود. وقتی من با روایت گفتار مستقیم آزاد این داستان را دنبال میکنم،از طریق بازگشتی که به گذشته دارد میدانم که در ذهن حسام چه میگذرد و به موضوع دیگری فکر میکند. پس منِ خواننده در جایگاهی قرار گرفتهام که امر ناپیدا را متوجه بشوم. تمام کار هنر اعم از ادبیات و نقاشی دیدن چیزیست که دیده نمیشود.
این منتقد اظهار کرد:با خواندن کتاب متوجه میشویم که در این رمان گفتار مستقیم آزاد (که گاهی شکل افراطی پیدا کرده است) با سیلان ذهن تلفیق شده.در بخشهایی که از این نمونهها داریم ساختار جمله میشکند و به عبارات کوتاه و معمولا دو سه کلمهای فرو میکاهد. یک جاهایی هم تکگوییهای حسام آمده. باید بین همهی اینها در شیوههای روایت تفاوت بگذاریم. یعنی شیوهی روایت تکگوییها یک چیز است و سیلان ذهن یک چیز دیگر. و همهی اینها میتوانند با گفتار مستقیم آزاد همراه شوند. در تکگوییهای درونی هم فرض بر این است که شخصیت در دنیای پیرامون خود مخاطبی که او را احساس کند و بفهمد پیدا نکرده. به همین دلیل به ساحتِ تاریکِ ناخودآگاه خود برگشته و در آنجا احساس راحتتری میکند. ما هم در زمانی که با بحرانهای عاطفی مواجه میشویم تکگوییهای درونی داریم. اتفاقا شخصیت اصلی این رمان هم بیش از آن که دیالوگ داشته باشد،مونولوگ دارد. تکگویی با خودش و این بهترین شاهد برای حیات روانی انسانیست که در دهشتهای شهری زندگی میکند. آدمها وقتی به خودشان پناه ببرند تکگوییهای درونیشان هم بیشتر میشود.من فکر میکنم هنر نویسنده این است که این بحران عاطفی را در قالب کلمه در رمان خود به کار نبرد،بلکه با تکنیک مناسب آن رابه خواننده القا کند.همان چیزی که "هنری جیمز"میگوید نشاندادن به جای گفتن.بازنمایی حالات ذهنی به جای این که حالات ذهنی گفته شود.
او گفت: زیمل در مقالهایکه دکتر "یوسف اباذری" ترجمه و در مجلهی «نامهی علوم اجتماعی»دانشگاه تهران منتشر کرده،استدلال میکند زندگی در کلانشهر با تفوق با روحِ عینی و در شهرهای کوچک با روح ذهنیست؛و اضافه میکند آدمها در کلانشهر با مغزشان واکنش نشان میدهند نه با قلبشان. در واقع ارزیابی هم ارزیابیهای کاملا حسابگرانه است و در آن ملاکهای احساسی و عاطفی به کمترین حد خود میرسد؛ و میگوید اگر کسی بخواهد در شهر با این روحیه زندگی کند دچار دلزدگی یا دلمُردگی میشود وفقط کسانی دچار این مسئله نمیشوند که کودناند. در بخشی از این مقاله آمده:«در حالی ذهنی این شکل از هستی را داراست که کاملا در مورد آن هستی با خود کنار بیاید.صیانت نفس وی در برابر شهر بزرگ از او طلب میکند که رفتاری با سرشت اجتماعی نشان دهد که کمتر از رفتارش با خویشتن منفی نیست. ما به لحاظ سوری حالت ذهنی کلانشهرنشینان را نسبت به یکدیگر، احتیاط اصطلاح میکنیم. در شهر کوچک تعداد برخوردهای خارجی مستمر با تعداد واکنشهای درونی با این برخوردها، برابر است. در چنین شهری آدمی هرکس را که ملاقات میکند میشناسد و با او رابطه دارد.
او ادامه داد:اگر قرار باشد در شهر نیز که برخوردهای خارجی مستمر بیشمارندچنین اتفاقی بیفتد، آدمی کاملا به لحاظ درونی به اتمهای بیشمار تجزیه میشد و به حالت روانی تصورناپذیری میرسید. بعضا به سبب این واقعیت روانشناختی و بعضا به سبب حق اعتماد آدمی که به خاصیت زودگذر کلانشهری دارد، لازم است که ما احتیاط کنیم. در نتیجهی چنین احتیاطیست که اغلب کسانی را که سالیان درازی در کنار ما و همسایهی ما بودهاند به چشم نمیشناسیم و همین احتیاط است که ما را در نظر مردمان شهرِ کوچک، سرد و بیترحم جلوهگر میسازد. به راستی اگر اشتباه نکنم باید بگویم که جنبهی درونی این احتیاط برونی نه تنهابیاعتنایی نیست بلکه بر خلاف تصور ما در اغلب موارد نوعی انزجار خفیف است واین بیگانگی و طرد دو جانبه میتواند در برخورد نزدیک به هر دلیلی که باشد به نفرت و جنگ تبدیل شود.» این بخش از مقاله تبیین بسیار دقیق از رفتار حسام و عمل آدمکشی در پایان این رمان است.
پاینده همچنین گفت:رمان "دود" فضای ذهنی آن دهشت و زندگی در کلانشهری مثل تهران را خوب در آورده و نامبردهشدن از خیابانها و محلههای واقعی در این رمان هیچ نسبتی با رمانهای رئالیستی متقدم که در کارهای فصیح میشود، ندارد و در این اثر تکنیک روایی هم کاملا فرق دارد. چون راوی رمانهای فصیح، یا شخص آریان است یا سوم شخصی که آریان را میشناسد. پس اینجا ما با ادبیات دیگری سر و کار داریم. من فکر میکنم این خدمت رمان معاصر به فرهنگ و ادبیات معاصر ما میتواند باشد که این نوع رمان شهری بتواند هویت ادبی برای شهر تهران ایجاد کند؛ خدمتی که قابلیت تبدیل شدن به فیلمهای سینمایی را دارد و میتواند از راه سینما با مخاطبان گستردهتری ارتباط بگیرد.»
انتهای پیام
6835973