گوناگون 11:14 - 30 فروردین 1397
ترجمه‌ی سارا منصوری:برای دهه‌ی شصتی‌ها در سن نوجوانی، جمعه‌ها روز خاصی بود؛ البته نه فقط به‌خاطر تعطیلی روز جمعه و تفریح‌ها و خاطرات خوبش.

«سارا پولی»، بازیگر سریال «قصه‌های جزیره»:

جمعه‌شب‌ها، زمانی بود که نوجوان‌های آن‌روزگار می‌توانستند سریال «جاده‌ای به اَوُنلی» را که در ایران با نام «قصه‌های جزیره» از شبکه‌ی دوی سیما پخش می‌شد دنبال کنند؛ سریالی خانوادگی درباره‌ی زندگی نوجوان‌های سال‌های ابتدایی قرن بیستم در جزیره‌ی زیبای «پرنس‌ادوارد».

حالا نزدیک به 20سال از آن روزگار گذشته و اگر این شب‌ها شبکه‌ی امید را دنبال می‌کنید، می‌دانید که این شبکه هرشب ساعت 21، سریال قصه‌های جزیره را با همان دوبله‌ی خاطره‌انگیز و البته کیفیت تصویری بسیار بالاتر از آن روزگار پخش می‌کند.

برای بسیاری از شما نوجوان‌های امروز، احتمالاً اولین مواجهه با این سریال دوست‌داشتنی است و مثل دهه‌ی شصتی‌ها با آن خاطره‌بازی نمی‌کنید. ضمن این‌که مجبور نیستید برای تماشای هرقسمت آن یک هفته صبر کنید و می‌توانید هرشب آن را دنبال کنید.

به همین مناسبت گفت‌وگویی ویژه را با «سارا پولی»، بازیگر نقش «سارا استنلی»، درباره‌ی خاطرات آن روزهایش و بازی در این سریال برای شما آماده کرده‌ایم.

سارا پولی حالا 39ساله است. او می‌گوید برخلاف چیزی که همه فکر می‌کنند، هیچ شباهتی به سارا استنلی ندارد و از نظر خودش آدم بسیار کسل‌کننده‌ای است!

او که تقریباً هم‌زمان با آغاز فیلم‌برداری سریال قصه‌های جزیره در تولد 11سالگی‌اش، مادرش را براثر بیماری سرطان از دست داد، از خاطرات خوب و بد بازی در این سریال می‌گوید. او توضیح می‌دهد که چرا در فصل‌های پایانی کم‌تر حضور دارد و برخلاف بقیه‌ی بازیگران اصلی، فقط در 67 قسمت از 91 قسمت این سریال حضور دارد.

 

دوچرخه شماره ۹۱۷

 

  • قصه‌های جزیره، سریالی درباره‌ی تمام اتفاق‌های روزمره‌ی اهالی یک دهکده است. به همین دلیل حتماً زمان زیادی برای حضور در این پروژه لازم بوده و شما هم که از نقش‌های اصلی این سریال بودید. این مسئله باعث نشد از زندگی واقعی خودتان دور بیفتید و دوستانتان را از دست بدهید؟

نه، اصلاً. اتفاقاً در این پروژه  دوستان زیادی پیدا کردم و می‌توانم بگویم یکی از دستاوردهایی که حضورم در این سریال داشت، پیداکردن همین دوست‌ها بود.

همان‌طور که گفتید ما زمان زیادی را سر صحنه‌ی فیلم‌برداری بودیم و من کم و بیش، نیمی از سال تحصیلی را نمی‌توانستم در مدرسه حاضر شوم. اما با این حال، ارتباطم را با دوستان مدرسه‌ام حفظ می‌کردم.

برای یک دختر 11ساله، این نوع ارتباطات، درس‌های زیادی برای زندگی اجتماعی آینده‌اش‌ دارد. برای همین فکر می‌کنم یاد گرفتم که آدمی معاشرتی و اجتماعی باشم.

 

  • یعنی وقت‌هایی که در طول سال تحصیلی مجبور می‌شدید برای فیلم‌برداری بروید، درس و مشق تعطیل می‌شد؟

نه! من سر صحنه، معلم خصوصی داشتم. واقعیت این است که من بازیگربودن را دوست داشتم و از بودن سر صحنه‌ی فیلم‌برداری هم لذت می‌بردم؛ اما هیچ‌وقت نمی‌خواستم که بازیگری در آینده، شغل دائمی‌ام باشد. برای همین تحصیلات و درس‌خواندن برایم اهمیت ویژه‌ای داشت.

 

  • جدای از داستان قصه‌های جزیره، منطقه‌ و جغرافیایی که این سریال در آن ضبط شد هم یکی از عوامل جذابیت آن است.

بله، جزیره‌ی «پرنس ادوارد»، سرزمین بی‌نظیری است. طبیعت بکر آن، هرآدمی را مسحور خودش می‌کند. به‌ یاد دارم که در شب، می‌شد ستاره‌ها را به وضوح در آسمان دید و طلوع خورشید، هر روز صبح منظره‌ی شگفت‌انگیزی داشت. یادم هست که آن موقع فکر می‌کردم جزیره بهترین جای کره‌ی زمین است.

 

دوچرخه شماره ۹۱۷

 

  • قصه‌های جزیره، از سریال‌های موفقی بود که پخش آن سال‌ها ادامه داشت. مخاطبان این سریال، شاهد بزرگ‌شدن شخصیت‌های کودک و نوجوان و پیرشدن بازیگران بزرگ‌سال آن بودند؛ انگار که یک زندگی واقعی را از پشت تلویزیون تماشا می‌کردند.

بله، ما ساعت‌های زیادی سر صحنه بودیم. تقریباً می‌شود گفت که در تمام اوقات شبانه‌روز، فیلم‌برداری داشتیم. مثل تئاتر بود. همان طور که در تئاتر بازیگر روی صحنه زندگی می‌کند، در این سریال هم ما واقعاً جلوی دوربین زندگی می‌کردیم.

ارتباط خوبی بین تیم پشت دوربین و بازیگران وجود داشت. راستش ما بازیگرانِ پرافاده‌ای نبودیم و برای همین، جو و فضای دوستانه‌ای بر صحنه‌ی فیلم‌برداری حاکم بود. زمان زیادی را با هم می‌گذراندیم و این خیلی مهم بود که عوامل پشت‌صحنه و بازیگران، درگیر مسائل حاشیه‌ای نباشند.

در برخی از پروژه‌هایی که در آن حضور داشتم، متأسفانه شاهد نوعی سیستم طبقه‌بندی اجتماعی بین عوامل گروه بودم. به‌نظر من این مسئله خیلی عجیب است. در این سریال، پیوند قشنگی بین تک‌تک اعضای گروه وجود داشت. شکل‌گرفتن این پیوند بین گروه، کار آسانی نیست. یعنی نمی‌شود گفت که در همه‌ی پروژه‌های فیلم‌سازی وجود دارد.

خوش‌بختانه ما این شانس را داشتیم که در این سریال این احساس را داشته باشیم. ما خانواده‌ی بزرگی بودیم که به هم اهمیت می‌دادیم. احساس می‌کردم در کنار خواهران و برادران و اقوامم زندگی می‌کنم. برای همین، و‌قت‌هایی که سر فیلم‌برداری نبودم، احساس می‌کردم که از خانه‌ام دور شده‌ام و حس غربت به سراغم می‌آمد.

فکر می‌کنم همین پیوند محکم عاطفی و بی‌ریای بین اعضای گروه بود که این سریال را ماندگار و محبوب کرد.

 

  • شما در فصل‌های ابتدایی سریال حضور پررنگی داشتید، اما کم‌کم نقش کم‌تری گرفتید و در فصل پایانی هم تقریباً در سریال حضور نداشتید. دلیل این فاصله‌گرفتن چه بود؟

خب، من یک بازیگر نوجوان بودم. آن زمان حدوداً 11 سال داشتم. خیلی ناگهانی مادرم را به‌خاطر بیماری از دست دادم. بازیگری‌ام روز به روز بهتر می‌شد و ناگهان متوجه شدم که یک‌جای کار غلط است.

منظورم هنر بازیگری نیست. در تمام صحنه‌های احساسی و به‌خصوص گریه‌آور، من خیلی خوب بودم اما یک‌جای کار می‌لنگید. فکر می‌کنم در آن زمان برای کنترل احساساتم، راه درستی را انتخاب نکرده بودم.

 

دوچرخه شماره ۹۱۷

 

  • اتفاقاً فکر می‌کنم بازیگری، روش خوبی برای بروز احساسات است. بازیگری این امکان را به هنرمند می‌دهد که عواطف بشری را به مخاطب منتقل کند و شاید راهی برای تکامل احساسات فردی هم باشد.

اممممم... خب، نظر من متفاوت است. فکر می‌کنم اگر غلیان احساسات، صرفاً به‌خاطر متن فیلم‌نامه یا نمایش‌نامه صورت بگیرد، یعنی یک عامل بیرونی بازیگر را مجبور کند که احساساتش را نمایان کند، در این صورت نمی‌شود گفت که هنر به‌عنوان عاملی برای تطهیر روح و روان عمل کرده است.

تصور کنید توسط 30 انسان بالغ احاطه شده‌اید و آن‌ها تک‌تک شما را مجبور به انجام کاری می‌کنند که باب میلتان نیست؛ مثلاً شما را وادار می‌کنند که گریه کنید. این شبیه کسب تجربه‌ی زورکی و اجباری می‌شود. به‌نظر من چنین تجربه‌ای، هیچ دستاوردی ندارد.

از طرف دیگر فکر می‌کنم، بازیگری در سن کم، خیلی موضوع قابل بحثی است. فکر کنید کودک یا نوجوانی که هنوز هویتش، اخلاقش و روحیاتش کاملاً شکل نگرفته، در نقشی ظاهر می‌شود که ناخودآگاه در شکل‌گیری شخصیت واقعی او تأثیر خواهد گذاشت.

این روزها که به پروژه‌های فیلم‌سازی می‌روم و با دقت نگاه می‌کنم، کودکانی را می‌بینم که سعی می‌کنند خود واقعی‌شان را فراموش کنند و در نقشی فرو بروند که کارگردان و متن فیلم‌نامه از آن‌ها خواسته است. آن‌ها با کمال‌میل این کار را انجام می‌دهند، چون می‌خواهند مورد توجه باشند.

می‌دانید همان‌طور که گفتم، به‌نظرم کل این مسئله، جای بحث زیادی دارد.

 

  • سارا پولی از نظر شما چه‌طور انسانی است؟

شاید به‌نظرتان جالب باشد، اما خودم فکر می‌کنم که انسان کسل‌کننده‌ای هستم! بچه که بودم فکر می‌کردم شاید اگر مرد بودم، کشتی‌گیر می‌شدم! به‌نظرتان احمقانه است؟ به نظر من که نبود.

 

  • اما شما یک هنرمند شناخته‌شده و کانادایی هستید. برخورد مردم کانادا با شما در مکان‌های عمومی چه‌طور است؟ هنوز هم سارا استنلی را می‌شناسند؟

باید بگویم متأسفانه بله! تأسفم به‌خاطر این است که آن‌ها مرا در کودکی و نوجوانی در این نقش دیده‌اند و هفته به هفته شاهد قدکشیدن و بزرگ‌شدن من در این سریال بوده‌اند.

بدی ماجرا این‌جاست که از من انتظار دارند که هنوز هم همان سارا استنلی قصه‌های جزیره باشم. اما این غیرممکن است. برای همین است که وقتی خود واقعی‌ام شروع به حرف‌زدن و گاه حتی اظهار نظر سیاسی می‌کند، احساس می‌کنم که مردم زیرلب می‌گویند: ساکت شو! فقط ساکت شو!

 

  • حالا سال‌ها از ساخت این سریال گذشته و امروز شما خودتان مادر هستید. فکر می‌کنید قصه‌های جزیره، سریالی هست که تلویزیون را روشن کنید و با فرزندتان به تماشای آن بنشینید؟

راستش نه! این سریال حالا از آن دسته برنامه‌هایی نیست بخواهم نگاه کنم.

 

دوچرخه شماره ۹۱۷


9751277
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است