خشونت واژهای ناآشنا نیست و متاسفانه بارها و بارها این کلمه را شنیدهایم. چیزی که شاید بیشتر در عرصه بینالمللی Demostic violence نامیده میشود. تاریخ مملو از خشونت در انواع گوناگون آن بوده است، همچنان که در تاریخ با خشونت علیه زنان نیز روبرو بودهایم.
متاسفانه خشونت علیه زنان همچنان بعد از گذشت زمان بیشتر وبیشتر شده و حتی لایههای تو بر تویی به خود میگیرد. حتی به نظر میرسد با آگاهی بیشتر زنان نسبت به حقوق خود و مقاومت در برابر آن با استفاده از شیوههای قانونی و یا منطقی خشونت بر علیه زنان بیشتر شده است. چیزی که متاسفانه در کار و درمان با مراجعان و بیماران و زنانی که اسیر خشونت از جانب مردان شدهاند مشاهده میشود.
نگارنده قصد ندارد مسئله خشونت را از بعد فمینیستی آن بررسی کند، بلکه نگاه از آن منظر مخاطب را وارد فضایی سیاسی کرده و داوری او درباره خشونت علیه زنان را با پیشداوریهای ناصوابی روبرو میکند. قصد من این است که از منظر روانشناسی در این مفهوم کند و کاوی داشته باشم و مخاطب را با خشونت علیه زنان و انواع مختلف و دلایل آن آشنا کنم.
حتما شنیدهاید که مرد هست و غیرتش! کلمات و جملاتی که مانند واگن قطار سالیان سال از دوران دور و نسلهای گذشته مسیر طولانی خود را گذرانده و در مسیر خود مملو از گرد و خاکی شده که اصل کلمه غیرت و مردانگی و هویت و تشخص آن را در سایهای از ابهام و غبار قرار داده است. گویی اصل و معنای حقیقی این کلمات گم و از اصل کلمه برداشت حقیرانهای شده که متاسفانه جای خود را با کلماتی توهینآمیز، شکاکیت و بددلی و بدبینی در بین برخی از مردان تعویضکرده است. برخی آن را خوشغیرتی مینامند. زن، همان موجودی که جامعه گذشته و سالهای دور از آن به عنوان ضعیفه یاد میکردند، ضعیفهای که باید باور میکرد نقش ضعیفی در خانواده دارد و در عین ضعیف بودن باید قدرت و بنیه و روح بلندی میداشت که در اوج خشم، با متانت طبع، روحیه نوازشگریاش را برای کودکانش حفظ کند .همان ضعیفهای که کسی از او نمیپرسید که چه دردی در درون او میگذرد و چه رویاهایی که در سر دارد و هرگز از خواسته و آرزویش سخن نگفت و خود نیز بر این باور بود که ضعیفهای بیش نیست. این که با انجام وظایفی چون شستشو و پخت و پز و بچهداری، واقعا بهشت زیر پای او خواهد بود. چون زنی با گذشت است.
شاید از خودتان بپرسید این خشونت در کجاها وجود دارد ؟
پاسخ چندان دشوار نیست.در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی، نژادی، سنی و جغرافیایی خشونت علیه زنان یافت میشود. اما در برخی از گروهها و کشورها شایعتر است. خشونت علیه زن از شدت خشم مرد و شدت تفکرات منفی و الگوهای غلط مردانه او از دوران کودکی و تا دوران بزرگسالیاش ناشی میشود که امروز احساس قدرت میکند وآن را آواری میکند روی زنش. قدرتی که در اصل اوج ضعف یک مرد است در مقابل زن و بازتابی از حس پرخاشگری او است.
خشونت در طبقات مختلف زندگی اجتماعی افراد به شکلهای مختلفی بروز پیدا میکند. در گروههایی که زنان نقشهای سنتی و باورهای قدیمی ضعیفهبودن را دارند به شکل فیزیکی بروز پیدا میکند و اثرات روانی و روحی بسیاری نه تنها بر روی زنان، بلکه روی فرزندان به ویژه دختران دارد. در برخی از جوامع خشونت و آزارهای جنسی و در برخی از طبقات در قالب اجحاف به حقوق زنان که همان خشونت اقتصادی است و زن را از حقوق اقتصادی و مالیاش محروم میکنند و به جرم زنبودن و ترس از رشد کردن و از پوسته ضعیف بودن در آمدن خود را بروز میدهد.
در نوع شدید خشونت که به عنوان اختلال روانی از آن یاد میشود و متاسفانه در بین جمعیت مردان کثرت و فراوانی دارد مانند؛ آزار و اذیت جسمانی، ضرب و جرح، کشیدن مو، سوزاندن، گرفتن و بستن، زندانیکردن، اخراج از خانه، کتککاری مفصل، محروم کردن از غذا، سیلی، لگد و مشت زدن، کشیدن و هل دادن، محکم کوبیدن در، به هم زدن سفره و میز غذا و شکستن اشیای منزل را شامل میشود. این نوع خشونتها ممکن است برای همه زنان بدون توجه به نوع تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی روی دهد.
نوع دیگر از خشونت که بیشتر در قالب آزار و بازی روحی و روانی با زن خود را بروز میدهد، عوارض روحی زیادی بر روی زنان دارد شامل خشونت هایی روانی و کلامی نوع دیگری است که در خانه علیه زنان استفاده می شود.مانند ؛دشنام و به کار بردن کلمات رکیک، بهانهگیریهای پی درپی، داد و فریاد و بداخلاقی، بیاحترامی، رفتار سرشار از جبر و تحکم آمیز و دستور دادنهای پی درپی، تهدید به آزار یا کشتن وی، تحقیر زن، قهر و صحبت نکردن وممنوعیت ملاقات با دوستان اشاره کرد. این نوع خشونت موجب بروز افسردگی و ایجاد روحیه پوچی یا خودنابودسازی و اجتناب از مشارکت از محافل عمومی دوستان و اجتماع و در نتیجه ایجاد ضطراب در زنان میشود.
گروهی دیگر از مردان که تصور میکنند که از مردان دیگر روشنفکرتر هستند و دست بزن و کلام رکیک ندارند اما باز به دلیل الگو های غلط از مفهوم مرد بودن به نوع دیگر این مسیله را جبران می کنند؛ این بار به صورت خشونت اقتصادی مانند ندادن خرجی، سوءاستفاده مالی از زن و صدمه زدن به وسایل مورد علاقه او از جمله موارد خشونت اقتصادی علیه زنان. به طوری که در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند و حتی پول توجبیبی محدود از همسرشان می گیرند.
آمارها نشان میدهد زنانی که از جانب همسرانشان در معرض خشونت قرار میگیرند پنج برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیب های روانی و خطر خودکشی و شش برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند.و این دسته از زنان بیشتر در پی انتقام از جماعت مردان در درون خود هستند .
در صورت طلاق زندگی بهتری در انتظار زنانی که در زندگی کذشته خود در معرض خشونت بوده اند نخواهد بود در برخی از جوامع ازدواج مجدد از زنان به نوعی بیگاری میکشند و او مجبور است به جرم مطلقه بودن و ازدواج مجدد با مردی دو و یا سه برابر بزرگتر از سن خود ازدواج کند و وظایف سنگین دیگری مانند نگهداری از فرد بیمار و یا نگهداری از پدر یا مادر شوهر سالمند نیز بر عهده او گذاشته میشود.
این ها بخشی کوچک از خشونتهایی است که در جامعه ما ساری و جاری است.و این جامعه البته منحصر به جوامع جهان سوم نیست، بلکه در کشورهای توسعهیافته نیز از این گونه خشونتها به وفور یافت میشود و روز جهانی خشونت با زنان فرصتی است تا حداقل در طول یک سال ، روزی را برای این قشر از جامعه در نظر بگیریم و بر ستمی که بر آنها میرود، دریغ و افسوس بخوریم.
این نوشته روز گذشته در بخش سلامت سایت احساسات فرهنگی منتشر شده است.
*دانشجوی دکترای روانشناسی بالینی در سانفرانسیسکو
7435948