به گزارش خبرگزاری مهر، امیر صائمی از اعضای هیئت علمی و همچنین پژوهشگر پسادکتری در پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادین (IPM) گزارشی را با عنوان «ارزیابی پژوهش آکادمیک فلسفه در ایران در مقایسه با جهان» منتشر کرد که در فضای آکادمیک ایران و مخصوصا در دپارتمانهای فلسفه، واکنشهای جالبی را برانگیخت. صائمی، مجلات علمی را از لحاظ کیفیت، به سه گروه B، A و C تقسیم کرد و پس از بررسی تعداد مقالات منتشرشده اساتید و دانشجویان ایرانی در این مجلات، به عنوان یکی از نتایج این پژوهش، پیشنهاد داد که بدنه دانشگاهی کشور باید نسبت به پژوهش آکادمیک و انتشار مقالات در مجلات حداقل ردهی C ترغیب گردند.
وی گفت: شاخههای مختلف فلسفه تحلیلی معاصر در خیلی از جاها از نظر روشی نزدیک هم هستند. ممکن است کسی در فلسفه علم یا فلسفه زبان کار کند. اما همه مقالات و نوشتهها، اولا یک ساختار مشخصی دارند و ثانیاً از نظر مسائل، به هم شباهت دارند. نه فقط از جهت موضوع که مثلا موضوع بازنمایی در فلسفه هنر وجود داشته باشد و در فلسفه ذهن هم باشد. بلکه نوع سؤالات و نوع جوابهایی که میدهیم هم به یکدیگر شباهت دارند. بنابراین برای من خیلی عجیب است که کسی بخواهد در یکی از حوزههای جانبی فلسفه کار کند، اما از حوزههای اصلی فلسفه چیزی نداند. بنابراین شما نباید معرفتشناسی را بدانید برای اینکه از یک موضوع معرفتشناسی در پژوهش خودتان استفاده کنید. بلکه باید آن را بدانید تا یک نحوه فکر کردن را یاد بگیرید و بدانید که چطور باید به یک سؤال معرفتشناسی پاسخ دهید. این کار باعث میشود تا شما ایدههایی را به دست بیاورید و بدانید چطور به سؤال خودتان پاسخ دهید. شما الان در هر دانشگاه خوب مثلا آمریکا که برای دکتری بروید، از تعداد واحدهایی که باید بگذرانید، عمده آنها در موضوعات اصلی مثل متافیزیک و زبان و اخلاق و تاریخ فلسفه و … است و بعد چند واحد هم در حوزهای که علاقه دارید و میخواهید رساله دکتری را کار کنید میگذارنید. پس درسهای عمومیتر لازم است.
صائمی در ادامه سخنانش افزود: علاوه بر این، ما در ایران دکتری فلسفه اخلاق یا فلسفه هنر و … داریم، اما در فضای معمول دانشگاهی دنیا، دکتری فلسفه داریم و بعد یک فرد در چند حوزه تخصص یا مطالعه دارد یا مثلا تزش را در یک حوزه خاص از فلسفه کار میکند. بنابراین از یک فیلسوف انتظار میرود که در حوزههای مختلف فلسفه اطلاعات داشته باشد. پس باید ابتدا این مشکل عدم آشنایی با حوزههای اصلی فلسفه حل بشود. حداقل در دو تا از اینها مثلا متافیزیک و زبان مطالعه داشته باشید. نه با این دید که این بحث به کدام بخش از کار من میآید. بلکه فینفسه خودش را خوب بخوانید. فرض کنید یک مدت اصلا کارتان این است. یک فیلسوف خوب اصولا مسائل فلسفی را به خاطر جذابیت فلسفیاش در مییابد. حداقل به عنوان یک تمرین فکری آن را بخوانید.
وی با بیان اینکه مهمترین مشکلی که دانشجویان ما دارند این است که نه میتوانند درست بنویسند و نه میتوانند درست بخوانند، اضافه کرد: در مورد خواندن باید طوری بخوانید که بتوانید بگوید در این بخش از کتاب، مسئله چیست، استدلال برای آن چیست و اعتراض به آن استدلال چیست؛ یعنی کم و بیش باید بتوانید درس بدهید. شما شاید بتوانید یک کتاب را در طول یک روز بخوانید. اما این خواندن به درد نمیخورد. باید دقیقا بدانید که مسئله چیست و راه حلش چیست. وقتی این کار را انجام دهید، به مرور زمان ذهن شما با روششناسی مدرن در حوزههای مختلف آشنا میشود. یک مشکلی که اکثر دانشجویان ما دارند این است که وقتی به جزئیات نوشته میرسند، بیخیال میشوند. در حالی که آن جزئیات تعیین کننده است. مثل نقشه گوگل است که باید هم قابلیت zoom in داشته باشید و هم zoom out. پس طوری بخوانید که بتوانید درس بدهید.
این پژوهشگر در ادامه سخنانش تصریح کرد: توانایی دیگری که باید داشته باشید هنر نوشتن است. راه اینکه بتوانید خوب بنویسید این است که شروع به نوشتن کنید و آن نوشتههای اول را اساتید حتما میگویند که این چرت است و بریز دور! اما این کار را انجام دهید. از مقالهها و نوشتههای کوتاه شروع کنید (مثلا زیر ۴۰۰۰ یا ۵۰۰۰ کلمه) و سعی کنید از اساتید کامنت بگیرید. به چند نفر بدهید بالاخره یک نفر میخواند. مثلا از همان ابتدا بپرسید آیا کلا این نوشته بیربط است یا لااقل در مسیر است. یک بار که بفهمید چرا کلا نوشتهتان در باقالیهاست: دفعه بعد بهتر مینویسید. نکته دیگر اینکه باید به طرز متمرکزی راجع به یک مسئله خاص بنویسید. من اکثر مقالاتی که در موسسات مختلف میبینم، یک گزارش طولانی است از اینکه x این را گفت و y آن را گفت. از اول تا آخرش همین است. راه درستش این است که مثلا بگویید فلانی چنین ادعایی دارد و چنین استدلال میکند و این استدلال به این دلیل غلط است. یعنی کاملا متمرکز.
وی با اشاره به اینکه مشکل بعدی در اکثر نوشتهها این است که به عمق نمیروند، گفت: مثلا وقتی میخواهند یک استدلال را رد کنند، ۱۰ اعتراض میآورند اما همه را در یک خط توضیح داده و رد میشوند. اما یک مقاله حرفهای این طور نیست. بلکه نشان میدهد که یکی از آن مشکلات وجود دارد ولی آن را به طور عمیق و دقیق نشان میدهد و همین کافی است. مقالهای خوب است که تمام اعتراضاتی که نویسنده مقاله ممکن است به اشکال شما وارد کند و پاسخ دهد را بررسی کرده باشد و این عمق را نشان میدهد. در سنت کلامی خودمان هم همه همینطور بودهاند و زیاد میبینیم که گفتهاند اگر فلانی چنین گفت پاسخش چنین است. سعی کنید عمیق و متمرکز بنویسید. این دو نکته در مورد نوشتههای علمی بسیار مهم هستند. گفتن اینها یک حرف است و عمل کردن به آن یک حرف دیگر. باید تمرین کرد. تمرین هم یعنی مقالههای قابل ارائه ۵۰۰۰ کلمهای داشته باشید. راجع به چند مسئله مقاله داشته باشید. حتی اگر از اساتید در ایران نتوانید کمک بگیرید میتوانید از اساتید خارج از کشور کمک بگیرید به این نحو که برای یک ژورنال ارسال کنید. شاید در ابتدا مقاله را رد کنند، اما به شما کامنت میدهند. مقالههای کوتاه شانس بیشتری برای کامنت گرفتن دارند. راجع فقط یک نکته خاص بنویسید. برای شروع هم به ژورنالهای با کیفیت پایین تر ارسال کنید. کم کم که یاد گرفتید و پس از چندین سال تمرین و ممارست میتوانید مقالههای بلندتری بنویسید که در ژورنالهای درجه اول نیز منتشر گردند.
عضو هیئت علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادین (IPM) با اشاره به اینکه برای اینکه بدانیم مباحث روز در رشته فلسفه کدام هستند یک راه مراجعه به مجله philosophy compass است. همان طور که از اسمش مشخص است به معنای قطبنمای فلسفه است و جایی است که به شما میگوید که ادبیات بحث روز راجع به چیست. راه دیگر اینکه مقالات تازهای را بیابید که با موضوعات نزدیک به موضوع شما در ژورنالهای مطرح چاپ شدهاند. لیست ۲۰ ژورنال برتر رشته خودتان را داشته باشید. اصولا شما نمیتوانید در یک ژورنال معتبر مقالهای را چاپ کنید بدون اینکه به ادبیات بحث اشارهای کرده باشید. اگر بخواهید ببینید ادبیات قبلی بحث چه بوده باید یک مقاله چند سال پیش مثلا سال ۲۰۱۰ را که در یک ژورنال خوب چاپ شده ببینید. ببینید فرض کنید شما مدعی هستید که کانت را میشناسید. اگر چنین است باید کسی که متخصص کانت است، کار شما را داوری کند تا مشخص شود شما آراء و نظرات کانت را به درستی شناختهاید. ما مشکل «خودگویی و خودخندی» داریم، یعنی خودمان میگوییم که ما جواب هیوم و کانت را دادهایم اما حاضر نیستیم پاسخمان را به یک هیومشناس یا کانتشناس ارائه دهیم. اینکه شما بتوانید در هر موضوعی، تأییدی از متخصص آن امر بگیرید هم به شما اعتماد به نفس میدهد و هم شما را کمی فروتن میکند. پس مقالهنویسی خودش ارزش ابزاری هم دارد. باعث میشود علاوه بر فهم عمیقتر، فروتنتر هم بشویم.
وی تأکید کرد: ما اگر ماهیت کار فلسفی را چه آموختن چیزی به عموم بدانیم و چه یافتن پاسخهایی برای سؤالات خودمان، در هر دو حالت؛ اگر متخصصان، کار ما را قضاوت نکنند چطور میخواهیم بفهمیم که از موضوعی پرت نیستیم و سؤالات را پاسخ دادهایم؟ بنابراین برای به بوته آزمایش گذاشتن ایدههایمان باید نظر متخصصان را بگیریم. برخیها هستند که در موضوعات مختلف سخنرانی میکنند اما مقالهای تاکنون ارائه ندادهاند. باید پرسید که شما که تا کنون یک نوشته تخصصی در فلان موضوع نداشتهای، از کجا معلوم است که چیزهایی که داری به مردم میگویی درست است؟ اگر مقاله ننویسیم نمیتوانیم ارزیابی درستی داشته باشیم که موضوعی را فهمیدهایم یا خیر. آدمهایی را میشناسم که خارج نرفتهاند اما بهتر از خیلی از فیلسوفهایی هستند که من در خارج دیدهام. البته اگر کسی فرصت رفتن را داشته باشد خوب است که برود. مثلا همین بحثی که داشتیم. شما یک متنی را مینویسید بعد باید از افراد مختلفی تقاضا کنید که برای شما کامنت بگذارند یا فرضا شما باید اینجا بطور انفرادی مطالعه داشته باشید و پیدا کردن کسی که با شما مباحثه داشته باشد سخت است. اما وقتی آنجا کلاس میروید و با اساتید و دانشجویان صحبت میکنید، در کلاس مجبورید چیزی بنویسید و … فرایند آموزش با دردسر کمتری پیش میرود. به لحاظ منابع فرقی بین اینجا و آنجا نیست. تقریبا به اکثر منابع دسترسی داریم. گفتم که اصلا مشکل این نیست. مشکل این است که آدمها وقتی کتابی را میخوانند به جزئیات که میرسند، چون خستهکننده است به آنها دقت نمیکنند و بنابراین اصلا خواندن این منابع فایدهای برایشان ندارد.