گوناگون 11:28 - 10 تیر 1395
همشهری آنلاین کافه نیشگون
طنز > سلاااااااااااااااااامول کام تو نیشگون‌کافه. ول کام تو سامر، ول کام تو انگلیش کلس...

پاتوقی برای شوخی و خنده و تیکه‌اندازی و پرورش‌اندام و افزایش طول‌نیش تا بنا‌گوش

قراره کل تابستان بریم کلاس‌های رنگارنگ. کلاس زبان، کلاس نقاشی، کلاس شنای قورباغه، کلاس دو با مانع، کلاس تیراندازی بی‌مانع، کلاس پرتاب نیزه، کلاس جوراب‌بافی، کلاس پرتاب اسب، کلاس اسب‌سواری با شتر، کلاس آشپزی با قورباغه، کلاس خوانندگی با مانع، کلاس پرتاب دوچرخه با مانع صدمتر، کلاس وزنه‌برداری ساحلی با دو صدمتر در پیست اسکی، کلاس آشپزی روی یخ، کلاس سفالگری وسط دریا، کلاس پرتاب قورباغه وسط آشپزی با مانع دریایی... خدایا! خودت می‌دونی در این تابستون مملو از اوقات فراغت هیچی مثل غلت زدن میون کافه نیشگون نمی‌شه. می‌شه؟

 

قربان شما «کافه‌چی»

 

دوچرخه شماره ۸۳۴

تصویرگری‌ها: مجید صالحی

  • نیش‌خوان

مادرک و دخترک!

 

حکایت کرده‌اند در زمان‌های ماضی، روزی مادرکی به دخترکش همی گفتندی: «هیچ دانی که امروز چه‌قدر کار داریم؟»

دخترک ابرو در هم کشیدندی: ‌«کار؟»

مادرک همی غرید و غرید (یعنی غر زد): «ظرف‌های نَشُسته، اتاق‌های نروفته، غذاهای نپخته!»

دخترک چشم‌هایش را بستندی و گفتندی: «هیچ دانی امروز چه روزی است؟ امروز روز تولدم است. هیچ می‌دانی کودکی که تازه به دنیا آمده کار نتواند کرد؟»

مادر اندکی در فکر فرو رفتندی و گفتندی: «عجبا! واعجبا!»

دخترک گفتندی: «به جان مش رجبا!»

مادرک نیز به زیر پتو همی رفتندی و چشم‌ها را همی بستندی. دخترک مادرک را گفتندی: «تو را چه می‌شود مامی! پس ظرف‌ها و اتاق‌ها و غذاها...»

مادرک با چشمان بسته گفتندی: «من نیز در چنین روزی تو را به دنیا آوردمی. از یک زن زائو چگونه انتظار این کارهای سخت داشتندی؟»

 

«میرزاکافی‌خان میکس‌آبادی، ملقب به کافی میکس»

 

دوچرخه شماره ۸۳۴

  • نیش و نوش

این روزها، هرجا را نگاه کنی می‌بین‌کله‌ها رفته توی گوشی‌ها. کلاً آدم‌ها سربه زیر شده‌اند. این شعر هم نگاهی دارد به همین مسئله‌ی بشریت که گفته‌اند نوعی بردگی جدید است.

 

یه روز بیا تو پیج من!

 

اینستاگرام من شده

محل پز دادن من

عکس‌های یادگاری و

پست‌های عالی و خفن

 

یه روز بیا تو پیج من

پست‌های ما رو لایک بزن

بگو چه پیج خوبیه

مفید و باحال و خفن!

 

لایک‌نزده بیرون نرو!

حتماً باید بشم فالو

فالو نکنی اَد نمی‌شی

از فیلترم رد نمی‌شی

 

یه روز بیا تو پیج من

نگو چه فایده داداشی؟

نگو مجازیه همه

خودت باید پیشم باشی

 

نگو اینا ساختگیه

باد که بیاد خراب می‌شه

دنیا باید محکم باشه

دلم برات کباب می‌شه

 

رفاقت‌ها عوض شده

اینم یه جور زندگیه

ریشه نداره می‌دونم

اینم یه جور بردگیه.

 

«میرزا کوفته تبریزی»

 

دوچرخه شماره ۸۳۴

 

  • چرا...چرا...چرا...

واقعاً چرا؟

 

چرا گوشواره داریم، ولی دماغواره نداریم؟

چرا گل‌گاوزبان داریم، ولی گل‌خرزبان نداریم؟

چرا شلغم داریم، ولی شل‌شادی نداریم؟

چرا سیب‌زمینی داریم، ولی سیب‌هوایی نداریم؟

چرا سرباز وظیفه داریم، ولی سربسته‌ی وظیفه نداریم؟

چرا ماهیتابه داریم، ولی مرغتابه نداریم؟

چرا بعضی ها گوشفیل می‌خورند، ولی گوشپلنگ نمی‌خورند؟

چرا با چاقو پوست میوه را می‌کنند، ولی با لاغرو این کار را نمی‌کنند؟

چرا مترو تا تجریش می‌رود، ولی تا تجسبیل نمی‌رود؟

 

«نیشانوش»

 

  • چت و مت

الهه‌ی بوق

 

نیش‌خشن: چرا کله‌ات رو گچ گرفتی؟

نیش فشن: ...

نیش‌خشن: نمی‌تونی حرف بزنی؟

نیش فشن: ...

نیش‌خشن: خب روی کاغذ بنویس!

نیش فشن: از دست همسایه‌ها...

نیش‌خشن: دعوا کردی با همسایه‌ها! تو که دعواکننده و دعواگر و دعوامنش نبودی؟

نیش فشن: دعوا نکردم. دیوونه شدم.

نیش‌خشن: چرا؟

نیش فشن: از صدای بوق... بوق... مغزم منفجر شد و جمجمه‌ام ترک برداشته.

نیش‌خشن: وا یعنی این جور!

نیش فشن: بله این‌جور. یه همسایه داریم که یه بوق خریده، یه ماشین بسته روش.

نیش‌خشن: چی؟

نیش فشن: یعنی به جای این‌که ماشین بخره روش بوق ببنده، بوق خریده روش ماشین بسته.

نیش‌خشن: چه‌طور مگه!

نیش فشن: همه‌ی کارهاش شده بوق. سلام می‌کنه، بوق... خداحافظی می‌کنه، بوق... می‌خواد بره پارکینگ، بوق... می‌خواد خارج بشه، بوق... بهش می‌گیم الهه‌ی بوق.

نیش‌خشن: کارش چیه این الهه‌ی بوق؟

نیش فشن: واردات و صادرات ماست و دوغ!

 

«نیش قلی خان نوش‌ابادی»

 

دوچرخه شماره ۸۳۴

  • نیش‌نهاد کتاب

مهر در مهر

 

قصه که نمی‌شود فقط آن‌وری باشد. گاهی هم قصه‌ها باید این‌وری باشند. مثل بعضی از مشتری‌های کافه که آن‌وری‌اند. یعنی اجازه ندارند بیایند این‌ور پیشخوان و جایشان فقط آن‌ور پیشخوان است. حالا ما به یک کتاب برخورده‌ایم که این‌وری است. یعنی چی؟

یعنی این قصه‌ها نگاه دیگری به آن قصه‌ها کرده‌اند. قصه‌هایی که بارها شنیده‌ایم و برایمان آشنایند؛ مثل طوطی و بازرگان، خاله سوسکه، حسن‌کچل، ملانصرالدین و ...

نویسنده‌ی این کتاب با استفاده از شخصیت‌های آن قصه‌ها داستان‌های دیگری ساخته و پرداخته است؛ مثلاً در قصه‌ی طوطی و بازرگان به جای آن‌که بازرگان به هند برود، به جزیره‌ی کیش می‌رود و پیام طوطی‌های کیش را به طوطی خودش می‌رساند.

به هرحال اگر خواستید قصه‌های این‌وری را بخوانید، بدانید و آگاه باشید که نویسنده‌اش علی مهر است. ناشرش سوره‌ی مهر (مهر تو مهر شد!) 13 تا داستان دارد و قیمت کتاب 6000 تومان. یعنی هر داستانی حدوداً 450 تومان. می‌ارزد. نه؟

شماره تلفن انتشارات هم 66460993  است.لطفاً بقیه‌ی شماره‌ها را اشغال نفرمایید.

 

«نیش‌ناش ناش»


8000593
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است