گوناگون 09:41 - 04 مهر 1395
همشهری دو - اصغر اصغری:شاید شما هم تصویر ماشین این جوان خیر را در شبکه‌های اجتماعی دیده باشید؛ تبلیغ بی‌حاشیه جوانی که با چسباندن یک تکه کاغذ پشت شیشه ماشینش به دامادهای کم‌بضاعت پیشنهاد داده از ماشین شخصی‌اش به‌عنوان ماشین داماد استفاده کنند.

 بار اول که با او تماس گرفتیم تا بیاید و مهمان همشهری شود، نپذیرفت اما بالاخره سرسختی ما جواب داد و او به شرط آنکه هیچ اسمی از وی به میان نیاید حاضر به گفت‌وگو با ما شد. این جوان که حالا خودرویش را بدون دریافت هیچ هزینه‌ای در اختیار دامادهای بی‌بضاعت می‌گذارد، داستان زندگی شخصی جالبی دارد که خواندنی است.

  • اول از خودت بگو که مجرد هستی یا متاهل؟ تحصیلات‌ات را تا کجا ادامه داده‌ای؟

من سال 92 ازدواج کردم. تا مقطع دیپلم تحصیل کردم و بعد به‌صورت تجربی وارد کار داروخانه شدم و الان هم نسخه‌پیچ یکی از داروخانه‌های کرج هستم.

  • اگر مایل هستی داستان ازدواج خودت را تعریف کن که چطور با همسرت آشنا شدی.

راستش قضیه ازدواج من شاید کمی با دیگران فرق داشته باشد. من قبل از آشنایی با همسرم اصلا به ازدواج فکر نمی‌کردم، حتی تصورم این بود که هیچ وقت ازدواج نکنم! احساسم این بود که هر کسی ارزش دوستی و محبت و عشق پاک من را ندارد و مقداری در این زمینه مغرور بودم. برای همین فکر می‌کردم که همیشه مجرد بمانم تا اینکه در محیط کار با همسرم آشنا شدم.

  • بعد از آن چه شد؟

من با همسرم حدود یک سال در یک داروخانه همکار بودیم. من خیلی به او علاقه‌مند شدم اما نمی‌توانستم این علاقه‌ام را ابراز کنم تا اینکه از آن داروخانه ‌آمدم بیرون. بعد از مدتی دیدم که نمی‌توانم از فکر او بیرون بیایم و دنبال راهی بودم که دوباره ببینمش. جالب اینکه خواهر او آمد و در همان داروخانه‌ای که من بودم مشغول به‌کار شد. دیگر دلم را به دریا زدم و به خواهرش گفتم که اگر امکان دارد شماره خانواده‌شان را بدهد تا برای آشنایی خانواده‌ها خدمت‌شان برسیم. البته مسائل و مشکلاتی هم وجود داشت که قبل‌تر مرا نگران می‌کرد، مثل اختلاف طبقاتی مالی که میان ما و خانواده همسرم بود. اما به هر حال به خدا توکل کردم و جلو رفتم.

  • نترسیدی که بروی خواستگاری و جواب منفی بشنوی؟

چرا، نگران بودم. اما از یک طرف هم اعتماد‌به‌نفسم بالا بود و فکر می‌کردم اگر در جلسه خواستگاری از من بخواهند که کوه را جابه‌جا کنم این کار را هم خواهم کرد. خب، جوان سالمی بودم و مشکل خاصی هم نداشتم و تصور نمی‌کردم که سنگ بزرگی جلوی پایم بیندازند. من خیلی اهل تلاش بودم و تصمیم‌ام این بود که با همتم بتوانم آرامش و آسایش را برای همسرم فراهم کنم. خدا را شکر، همین اتفاق هم افتاد و در سن 21سالگی توانستم خانه‌ام را بخرم. به هر حال، وقتی که می‌خواستیم برویم خواستگاری دلیلی نمی‌دیدم که آنها به من جواب منفی بدهند.

  • بعد، خواستگاری رسمی برگزار شد؟

نه، من با 2 مشکل بزرگ مواجه شدم؛ اول اینکه پدر همسرم خیلی راضی نبود. شاید به این دلیل که من آن موقع 19و همسرم 18ساله بودیم و آنها فکر می‌کردند که سن‌مان برای تشکیل یک خانواده مناسب نیست. خانم‌ام هم نمی‌توانست روی حرف پدرش حرف بزند. بعد از چندبار رفت وآمد، یک‌بار تنهایی رفتم و مردانه با پدر همسرم صحبت کردم و گفتم که واقعا دخترش را می‌خواهم و هر چه در توان دارم می‌گذارم تا او را خوشبخت کنم. وقتی او این اراده را دید راضی شد تا به خواستگاری برویم. اما تازه مشکل بعدی شروع شد که به نارضایتی پدرم از این جریان برمی‌گشت.

  • چرا؟ همه پدرها دوست دارند که پسرشان را زودتر در رخت دامادی ببینند؟ چرا ناراضی بود؟

راستش برادر من فوت کرده بود، آنها هم می‌خواستند برای عروسی من سنگ تمام بگذارند و بهترین عروس را از دید خودشان انتخاب کنند. وقتی من درباره خانواده همسرم با آنها صبحت کردم پدرم گفت که ما با هم اختلاف طبقاتی داریم و شاید آنها توقعاتی از من داشته باشند که نتوانم برآورده کنم. خب، پدرم خوشبختی من را می‌خواست و فکر می‌کرد اگر این جریان جلو برود شاید به‌دلیل همین اختلاف طبقاتی به جای خوبی ختم نشود.

  • با این حال، تو حرفت را به کرسی نشاندی و مراسم خواستگاری برگزار شد.

بله. خدا را شکر مشکل خاصی هم پیش نیامد. خانواده همسرم حسابی هوایم را داشتند و مهریه معقولی پیشنهاد دادند. انتظار دیگری هم نداشتند و هزینه‌های اضافی به ما تحمیل نکردند. این شد که مراسم ازدواج خوب برگزار شد و ما زندگی مشترک‌مان را شروع کردیم.

  • وقتی وارد جریان متأهلی شدی فکر می‌کردی زندگی چقدر تغییر می‌کند؟ اصلا با آنچه قبلا درباره‌اش فکر می‌کردی مطابقت داشت یا فرق می‌کرد؟

زندگی متأهلی همانطوری بود که من تصورش را می‌کردم و حتی خیلی بهتر. من در زندگی مجردی‌ام سعی کردم آدم صاف و درستی باشم و همیشه به خانواده‌ام کمک می‌کردم و برایشان وقت می‌گذاشتم. بعد ازدواج هم زندگی‌ام مسیر خودش را پیدا کرد و به لحاظ مالی خیلی پیشرفت کردم. خوشبختانه همسرم خیلی اهل قناعت است و این باعث شده تا ما بتوانیم در همین اول زندگی به خواسته‌های مهم‌مان برسیم. وقتی دیدم که زندگی متاهلی اینقدر لذت دارد و طعم خوشبختی را چشیدم تصمیم گرفتم به جوان‌هایی که وارد این روند می‌شوند هم کمک کنم. من کلا کمک کردن به دیگران را دوست دارم، حتی در داروخانه اگر پیش بیاید کسی واقعا توان مالی برای خرید دارو را نداشته باشد در حد توانم کمک می‌کنم. خیلی وقت‌ها هم پیش می‌آید که مردم می‌آیند و مشکل مالی ندارند، اما آن دارویی را که می‌خواهند نمی‌توانند پیدا کنید و به لحاظ روانی خسته می‌شوند. اگر بتوانم، خودم دنبال کارشان را می‌گیرم و دارو را پیدا می‌کنم یا به آنها همفکری می‌دهم تا زودتر مشکل‌شان حل شود.

  • برسیم به بخش مهم این داستان، ماشینت را کی و چطوری خریدی؟

قبل از این جریان بگویم که من زمان عروسی خودم برای تهیه ماشین عروس به مشکل برخوردم. فکر همه جا را کرده بودم، جز ماشین عروس. خیلی درگیر هماهنگ کردن کارهای عروسی بودم و فکرم دیگر به اینجا نرسیده بود. آخر سر یکی از دوستانم رفاقتی ماشینش را به من داد تا کارم را راه بیندازد. حتی روز عروسی پول گل زدن ماشین را هم نداشتم! از یکی دیگر از همکارهایم کمی پول قرض کردم تا این مشکل هم حل شود. حدود 3سال بعد از ازدواج، تصمیم گرفتم که ماشین بخرم. به همان همکارم که ماشینش را برای شب عروسی به من داده بود زنگ زدم و گفتم که ماشینت را می‌فروشی؟ او هم جواب مثبت داد و بعد من مالک خودرو شدم. بعد این جریان یاد شب عروسی خودم افتادم که حتی ماشین و گل آن را هم نداشتم و تصمیم گرفتم تا با این کار گره کوچکی از کار دامادهای جوان باز کنم.

  • وقتی این تصمیم را گرفتی با همسرت هم مشورت کردی؟

بله. یک هفته‌ای روی این جریان فکر کردیم و در نهایت تصمیم‌مان قطعی شد. اما با دیگران مشورت نکردیم و الان هم بعضی از اقوام زنگ می‌زنند و می‌گویند که عکس ماشین من را با شماره تلفنم در شبکه‌های اجتماعی دیده‌اند. البته این را هم بگویم که ایده اصلی اهدای یک شبه‌خودرو به دامادهایی که نیازمند آن هستند را قبلا از فرد دیگری گرفته بودم. توی کرج یک ماشین شاسی بلند بود که مالکش همین متن را پشت شیشه چسبانده بود. دیدم این فکر خوبی است و همان را برای ماشین خودم اجرا کردم.

  • بعد از قطعی شدن تصمیم‌ات مشکلی بابت اینکه یک روز بدون ماشین باشی نداشتی؟

نه، من زیاد پیاده‌روی می‌کنم و بعضی وقت‌ها هم سوار تاکسی می‌شوم. گفتم اگر یک روز هم بی‌ماشین بمانم مسئله‌ای پیش نمی‌آید اما مشکل یک نفر اینطوری حل می‌شود.

  • از بازخوردهای این کار برایمان بگو؛ چند نفر زنگ زدند و تا حالا چه کسانی سراغت آمده‌اند؟

راستش، من در فردیس کرج کار می‌کنم و بیشتر کسانی که ماشین من و آن آگهی‌اش را می‌بینند کسانی هستند که وضعیت مالی بدی ندارند؛ یعنی حداقل یک ماشین معمولی زیر پایشان هست یا در اطرافیانشان پیدا می‌شود. بعضی‌ها هم زنگ می‌زدند تا شرایط را بپرسند اما همانطور که گفتم چون سطح منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم به لحاظ مالی بد نیست خیلی استقبال نکرده‌اند. اما از وقتی که عکس ماشینم در شبکه‌های اجتماعی چرخیده خیلی‌ها از شهرستان‌ها به من زنگ می‌زنند؛ از مشهد، تبریز، قزوین، اراک و زنجان و خیلی شهرهای دیگر. منتها مشکل اینجاست که نه آنها توانسته‌اند این همه راه بیایند تا ماشین را ببرند و نه من این امکان را داشته‌ام که ماشینم را ببرم و به آنها تقدیم کنم. حالا الان ایام شادی است و شاید همین روزها نخستین گل را به ماشینم بزنم.

  • حالا ماشینت برای تبدیل‌شدن به ماشین عروس خوب هست؟ خودت تأیید می‌کنی؟

بله، جان می‌دهد برای ماشین عروس! حتی برای اینکه عروس و دامادها در بهترین روز زندگی‌شان احساس بهتری داشته باشند، سیستم پخش و باندهایش را تقویت کرده‌ام. خلاصه از همه جهت برای این کار آماده است. (می‌خندد)

  • توقعات‌مان را پایین بیاوریم!

سوژه گزارش‌ها که خودش بانی این امر خیر برای تسهیل در ازدواج جوان‌ها شده، سبک ازدواج‌های پرهزینه را یکی از مشکلات سر راه زوج‌های جوان می‌داند و می‌گوید: «متأسفانه خیلی از خانواده‌ها به‌دنبال سخت‌تر کردن ازدواج هستند تا آسان‌تر ساختن آن چون همه دوست دارند دنبال کار آسان بروند و کمتر کسی می‌خواهد سنگی را از پیش پای جوان‌ها بردارد. مردم دوست دارند بگویند که ماشین عروس‌شان اروپایی و آخرین مدل است اما دوست ندارند یک ماشین معمولی برای این کار انتخاب کنند و می‌خواهند همه‌چیز دهان پرکن باشد! برای من این چیزها مهم نبود و مثل همه نمی‌گفتم که یک شب هزار شب نمی‌شود. خانواده‌های دوطرف در ساده برگزار کردن مراسم عروسی و حتی مقدمات آن نقش اصلی دارند. چون شاید خود عروس و داماد نتوانند آینده را واضح‌تر ببینند و برای همین، این والدین هستند که باید توجیه‌شان کنند. شاید با یک ماشین ارزان‌قیمت هم بتوانند شب عروسی را بگذرانند و مثلا پول یک میلیونی که می‌خواهند به یک ماشین اروپایی بدهند را پس‌انداز کنند تا بعدا به‌دردشان بخورد.

  • شبکه‌های اجتماعی برای ترویج ازدواج آسان

مهمان این صفحه ما درباره راه‌های ترویج ازدواج آسان اینطور برایمان توضیح می‌دهد: الان شبکه‌های اجتماعی خیلی روی ذهن و فکر مردم تأثیرگذار شده‌اند. خیلی از افراد نیکوکار هستند که می‌توانند از این ظرفیت برای تسهیل امر ازدواج جوان‌ها استفاده کنند. افرادی که وضع مالی‌شان خوب است یا توانمندی و امکانات دیگری دارند می‌توانند با تشکیل گروه‌های اجتماعی در شبکه‌های مجازی برخی از مشکلات جوان‌های دم‌بخت را رفع کنند. حضور در این شبکه‌ها می‌تواند به آنها خط بدهد و مهم‌ترین نکته‌اش هم این است که همه‌چیز دست خود مردم است؛ یعنی خود مردم می‌آیند وسط تا مشکل همدیگر را حل کنند. این اتفاق خوبی است که اگر رواج پیدا کند شاید سنت‌های غلط جامعه ما در بحث ازدواج را هم برطرف سازد.


8183156
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است