گوناگون 11:45 - 22 اسفند 1396
در گفتگو با مهر مطرح شد؛
حجت الاسلام کاظمی با بیان اینکه سید جمال، مسیر خاصی را در تاریخ جهان اسلام باز می‌کند که متفاوت از سیر روشنفکری است، گفت: ایده جهان وطنی سیدجمال اثرات خوبی بر پیوستگی جهان اسلام داشته است.

مسیر سیدجمال متفاوت با روشنفکری سکولار است

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر گفتگویی با حجت الاسلام مجتبی کاظمی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در مورد آرا و اندیشه ها و تأثیرات سیدجمال الدین اسدآبادی که از نظر شما می گذرد؛

*اگر بخواهیم نگاه منصفانه ای به شخصیت مرحوم سیدجمال داشته باشیم، باید این نکته را در نظر بگیریم که در تاریخ  با ادبیات و نوشته‌هایی مواجه هستیم که شیفته این شخصیت هستند که به اصطلاح همه رفتارهای ایشان را به نوعی توجیه می‌کنند  و با نگاه مثبتی به شخصیت ایشان نگاه می کنند و تمام تحولات زندگی او را در این مسیر نگاه کرده و بررسی می کنند، البته رویکرد تند انتقادی هم در بررسی شخصیت و آثار سیدجمال وجود دارد که عملا ایشان را در حد جاسوس غربی تنزل می دهند، وقتی اقدامات و زندگینامه این فرد را مورد بررسی قرار می دهیم، نمی توان به طور کلی نقد منفی و یا شخصیت مثبت کامل را در مورد ایشان به صورت یکجانبه در نظر گرفت. به نظر شما سیدجمال را چگونه می توان تحلیل کرد؟

باید نگاه انتقادی و منطقی به سیدجمال داشته باشیم، اما در عین حال ظرفیت‌هایی را که تلاش‌های او در جهان اسلام ایجاد کرد را باید دید، لذا سیدجمال را در دو ساحت بررسی می‌کنیم؛ یکی در ساحت اندیشه ای است که ما در ساحت اندیشه ای و فکری به ایشان نقدهایی داریم و یکی در ساحت عمل سیاسی است. در این باره جنبه ها و اثرگذاری‌های زیادی در جهان اسلام وجود دارد، هر چند در فضای عمل سیاسی هم نقدهایی از دوره ای به بعد به ایشان وارد می‌کنند، یعنی تا دوره ای فضا به نظر بنده تاثیر مثبت دارد و از یک دوره ای به بعد عمل سیاسی ایشان هم تحت الشعاع تحولاتی قرار می‌گیرد.

مرحوم سیدجمال عقب ماندگی را در نسبت با کشورهای غربی می سنجد و با پذیرش تمدن غرب و قبول کردن غرب به عنوان یک نماد پیشرفت، عقب ماندگی را تعریف می کند، البته این پذیرش غرب لزوما مانند پذیرش فردی مانند ملکم خان نیست

در حوزه اندیشه ای آنچه مقالات و مصاحبه‌های مرحوم سیدجمال نشان می‌دهد، این است که ایشان غرب را به عنوان نماد پیشرفت و جهان اسلام را به عنوان عقب مانده پذیرفته است. مفهوم عقب ماندگی یک مولفه بسیط و تعریف یک جنبه ای در تاریخ معاصر نیست. باید دید ما عقب ماندگی را نسبت به چه چیزی می‌بینیم. مرحوم سیدجمال عقب ماندگی را در نسبت با کشورهای غربی می سنجد و با پذیرش تمدن غرب و قبول کردن غرب به عنوان یک نماد پیشرفت، عقب ماندگی را تعریف می کند، البته این پذیرش غرب لزوماً مانند پذیرش فردی مانند ملکم خان نیست، بنابراین باید به این موضوع به دقت توجه کنیم.

خطی که سید جمال دنبال می‌کند، متفاوت از روشنفکری سکولار است؛ عقب ماندگی مفهومی است که ایشان در ساحت اندیشه و فکر می بیند، این طور نیست که غرب را در ساحت چیز دیگری ببیند. در واقع غرب و پیشرفتش را با نگاه قدرت محور دنبال می کند به این معنا که غرب امروز جلو رفته است، برای اینکه قدرت و سلطه بر دنیا دارد.

البته در این مسیر قدرت پیدا کردن غرب می آید هم تفکر و اندیشه غرب را بازخوانی می کند و مثلاً می گوید این اندیشه و نظام فکری و آموزشی غرب را در خدمت قدرت یابی غرب می بیند. جهان اسلام را عقب مانده می بیند نه از منظر هویتی جهان اسلام بلکه از این منظر که جهان اسلام به شدت شکست خورده است و در این شکست و ضعف جهان اسلام، نظام فکری و اندیشه ای دخیل است و لذا می خواهد بازخوانی را در نظام اندیشه ای و اسلامی انجام دهد.

در واقع پیشرفتی هم که در ذهنش تعریف می‌شود با ملاک قدرتی است که در غرب دنبالش هست و در آنجا شکل گرفته است. به همین دلیل است که در مدل ذهنی خود کشوری مانند روسیه را به عنوان الگوهای حرکت جهان اسلامی می بیند. مثل غرب زدگان نیست و هنوز رسوبات اسلامی هم در ذهنش وجود دارد ولی به قدرت هم نگاه ویژه ای دارد.

ایشان در روزنامه عروة الوثقی به چنین موضوعی اشاره می‌کند و در بیاناتش به خوبی مشخص است و یا در تحلیلی که از خود غرب و اروپا دارد می گوید که چه اتفاقی افتاد که اروپا به قدرت تبدیل شد. وقتی اندیشه ایشان را می بینیم خیلی از موارد را باید ذیل اندیشه او تعریف کنیم یعنی ایشان می آید و براساس همین نگاه مفاهیمی مانند نظام اخلاقی، همچنین نظام فکری و اندیشه ای جهان اسلام را مورد نقد قرار می دهد، حتی مناسبات ساختاری جهان اسلام را هم نقد می کند و با همین نگاه هم تاریخ را بازخوانی می کند، یعنی در گذشته تاریخ می خواهد نمادی برای این قدرت قرار دهد، نسبتی بین سلطه و پیشرفت در نظر می گیرد و گذشته تاریخی جهان اسلام را مثلا گذشته صدر اسلام را نماد پیشرفت می داند، برای آنکه آنجا اقتدار و سلطه ای در جهان اسلام وجود داشت بدون توجه به رگه ها و اختلافاتی که در جهان اسلام در این مسیر قرار داشت.

 سیدجمال در مقایسه بین جهان اسلام و غرب در واقع آن اندیشه غربی را بیشتر معطوف به قدرت می داند و اگر بخواهیم با این توضیحات که برخی از آنها هم پراکنده است درباره ایشان بگویم، وی تا اندازه ای نوع پایه گذار بازخوانی معطوف به عمل و کارکردگرایی است

لذا آثاری که در اندیشه اسلامی سید جمال است مثلا نوع بازخوانی که صورت داده است، اولا علوم و اندیشه های دینی را نمی بینید و در مقایسه بین جهان اسلام و غرب در واقع آن اندیشه غربی را بیشتر معطوف به قدرت می داند و اگر بخواهیم با این توضیحات که برخی از آنها هم پراکنده است درباره ایشان بگوییم، وی تا اندازه ای نوع پایه گذار بازخوانی معطوف به عمل و کارکردگرایی است، یعنی نظام اخلاقی که ایشان در نیجریه بنا می کند خیلی فرق دارد، به معنای پراگماتیسم بودن و به مفهوم معرفت شناسی نیست و به معنای مثلا توجه به کارکردهای دینی است و به نوعی اصالت دادن عمل به کارکرد یک فعل است، به اندازه ای می توان به یک فعل توجه کرد که در ساحت اثر اجتماعی دیده شده باشد. به همین خاطر تقریرهایی را هم که از نظام اخلاقی می دهد چنین تقریرهایی است. تقریرهایی از نظام آموزشی می دهد که البته جاهایی از آن درست است ولی در مواردی اصلا رابطه خوبی را برقرار نکرده است، لذا ایشان مسیر خاصی را در تاریخ جهان اسلام باز می‌کند که متفاوت از سیر روشنفکری است یعنی در جهان اسلام و در حرکت جهان اسلام یک نوع اصالت قدرت را بدون توجه به لایه های اندیشه ای و تضادهای اندیشه ای با جهان غرب مبنا قرار می دهد و سمت و سوی تفکر دینی را برای قدرت خواهی سامان می دهد.

*در واقع ایشان سامان جدیدی را از فهم دینی طرح می کند، یعنی فهمی از دین که نوعی عملگرایی در آن وجود دارد ارائه می‌دهد و سعی می کند بسیاری از چیزهایی را در راستای قدرت گیری و قدرت یابی تعریف کند و چندان به تضادهای اندیشه ای توجه ندارد و گذشته تاریخی اسلام را در راستای همین مفهوم بازخوانی می کند؟

سیدجمال سامان جدیدی را از فهم دینی طرح می کند، یعنی فهمی از دین که نوعی عملگرایی در آن وجود دارد ارائه می‌دهد و سعی می کند بسیاری از چیزهایی را در راستای قدرت گیری و قدرت یابی تعریف کند و چندان به تضادهای اندیشه ای توجه ندارد و گذشته تاریخی اسلام را در راستای همین مفهوم بازخوانی می کند

این یک هندسه فکری جدید از فضای معرفت و دانش اسلامی می شود که این موضوع از نظر من ظرفیت هایی دارد، یعنی نمی توان گفت روشنفکری همان مواردی است که افرادی مانند ملکم خان و دیگران می گویند، اما این نکته از آن اصالت فهم دینی هم به دور است و آن اصالت فهم دینی را ندارد برای اینکه نتیجه فکری سید جمال در واقع همین چیزی است که الان رجب طیب اردوغان آن را مطرح می‌کند.

اردوغان نوعی عملگرایی در ذهن دارد که براساس آن در زمان انتخابات برای دومین بار نخست وزیر شد، گفت ما مفتخریم که اسلام را مدرنیزه تر کردیم یعنی اینها دنبال نوعی اصالت و قدرت هستند ذیل این مفهوم و احساس می کنند همه چیز را می توانند در کنار هم قرار دهند و قدرت پیدا کنند و اگر آن قدرت پیدا شود، تمام هیمنه تمدن اسلامی قابل احیا می شود.

تقریری که اجمالا در آن طیف صادق که وابستگی حزبی ندارند و افراد دغدغه مندی که در اخوان المسلمین و دیگران نیز هست، معتقدند این اثرگذاری سید جمال است و اگر ما بخواهیم خط سید جمال را نگاه کنیم این اندیشه از سیدجمال شروع شده است.

در کنار این وقتی شما عمق این فضا را می بینید، ایشان در آن جمله مشهورش در مقاله «لکچر در تعلیم و تربیت» است می‌گوید فیلسوفی نشسته در کنار چراغی و شب تا به صبح به مطالعه می پردازد و حکمت می نویسد و فکر نمی کند اگر شیشه این چراغ را بردارد، این نورش کم می شود و اگر شیشه اش را بگذارد نورش زیاد می شود و ای خاک بر سر این حکیم و خاک بر سر این حکمت که چرا نمی آید به این موضوع توجهی کند.

بر این اساس برخی از کارشناسان ایشان را پوزیتیویست خوانده اند، به نظر بنده او پوزیتیویست نیست، او همه این چیزها را می گوید به هیچ دردی نمی‌خورد حالا تو این حکمت را می‌نویسی چه مشکلی را حل می‌کند؟ و اینکه این موضوع را بفهمی به سامان آن قدرت یابی و فعل اجتماعی تو کمک می کند و کرده است؟

سیدجمال، زمانی «شفا» تدریس می کرده است و فلسفه درس می داده است و این نکته در او وجود دارد که ایشان به دنبال همچین نظریه ای هست و تضاد بین اسلام و مدرنیته نمی بیند، در صورتی که اسلام را می شناسد و اسلام را در چرخش و بازخوانی می توانیم به قدرت مسلطی که امروزه دنیای مدرن دارد، برسانیم و تضادی وجود ندارد و الگوگیری اش از همین غرب است، البته با شکل و رنگ و لعاب اسلامی است.

*یکی از آن مولفه هایی هم که در قدرت یابی در این هندسه وجود دارد، تئوری وحدت است یعنی می گوید جهان اسلام برای اینکه بتواند به قدرت برسد باید به وحدت برسد، چرا که لازمه اجتماعی آن، وحدت است، به نظر شما مفهوم وحدت در اینجا همان به معنای وحدت سیاسی که امروزه مطرح می شود، است؟

وحدت در اینجا به نظر بنده جنبه های سیاسی مفیدی دارد یعنی یک بخش آن احساس مسئولیت اجتماعی است که چطور است مسلمانان نسبت به هم مسئولیت اجتماعی ندارند! مسلمانی که در هند هست چرا حواسش به مصیبت های مسلمانی که در مصر بوده، نیست؟! این نکات جزو کارهای خوب سید جمال است و اثر خوبی گذاشت و نوعی پیوستگی بین جهان اسلام ایجاد و سعی کرد و توانست مردم هند را متوجه تحولات مصر و مردم مصر را متوجه تحولات در عراق و ایران کند و ارتباطی بین اینها بوجود بیاورد. همه اینها در دور اول تلاش هایی است که برای سید جمال است.

سیدجمال در دور دوم زندگی خود دچار اعوجاجاتی می شود که به آن اشاره خواهم کرد. این را وقتی متوجه می شویم که با آن اندیشه تمدن اصیل نوین اسلامی فاصله دارد.

ما قائل به پیشرفت هستیم اما در مفهوم پیشرفت اولاً نقد بنیادین با عقل می بینیم، معتقدیم حتی مدلی از تمدن نوین اسلامی داریم اما با مبانی نوینی که هست احساس می‌کنیم آن مدلی که برای پیشرفت و حرکت آنهاست، متفاوت از غرب است و حتی در نقد مبانی تمدنی غرب نیز قرار می‌گیرد.

برخی معتقدند بعد از اینکه نقدهای جدی به تمدن غرب صورت گرفت، جریان دینی هم این را گرفت! نه این طور نیست، به لحاظ تاریخی در دل اندیشه شیعه وجود داشته است. مثلا به یک متن خوب که در این موضوع می توان به آن اشاره کرد کتاب تاریخ دخانی شیخ حسن کربلایی است. در ۱۰ صفحه اول این کتاب یک نقد خوب روان اجتماعی نسبت به تمدن غرب دارد مثلا می گوید اینهایی که به اینجا آمدند مدام علوم غربی را به عنوان نماد پیشرفت بیان می کنند. اینها که چیزی به جز تعمیر آخور و یعنی علم معاش برای ما ندارد. اینها در همین حد است. به هر حال علوم الهی یک چیز دیگر است، ایشان وقتی نگاه می کند خود را در هویت خیلی دست بالا نسبت به غرب می بیند که البته این هویت و شخصیت دست بالایی که در نسبت با غرب است، دچار عوارض ضعفی شده است که از عوارض استعمار و یا استبداد است و باید آنها را حل کرد. در صورتی که در متن اندیشه و حرکت در سنت فکری و عقلانی خود به هیچ عنوان ضعف و کاستی را احساس نمی کند.

خطی که سید جمال مطرح می کند نه خط رشد فکری است و نه خطی است که ما در متن تاریخ شیعه و حرکت بیداری اسلامی که بعد از انقلاب فرانسه در تشیع آغاز شده، می بینیم

در متن نامه های علما هم این طور است و مثلا می گویند چرا توپ ندارید و چرا مثلا فلان سامان اقتصادی جامعه را درست نمی کنید! مخاطب، دولت است. کاملا این موارد در زمان مشروطیت مشهود است که در واقع اینها عقب ماندگی را نه مانند سیدجمال بلکه عقب ماندگی را در مسیر اندیشه دینی می بییند. در واقع تفکر دینی به نوعی منشأ ضعف ما شده است، لذا این یک جریان است و خطی که سید جمال مطرح می کند نه خط رشد فکری است و نه خطی است که ما در متن تاریخ شیعه و حرکت بیداری اسلامی که بعد از انقلاب فرانسه در تشیع آغاز شده، می بینیم.

سیدجمال یک تفکر خاص دارد و یک سیر خاصی مدنظر دارد که اگر بخواهیم سیرش را تا امروز ببینیم مثلا همین نگاهی که در اخوان المسلمین جدید و برخی از آنها می توان دید، است؛ اینها نه روشنفکری دارند و نه چیز دیگری و برخی جهات مبارزه با غرب را دارند و البته این اندیشه در مسیر، تغییر و تحولاتی پیدا کرده است که روی آن بحثی نداریم ولی سید جمال به انحایی، اندیشه اش در این باره تفاوتهایی دارد.

به این نکته هم باید توجه کنیم که چون سید جمال دارد به نوعی نقد می کند وضعیت جهان اسلام را پایگاه تاریخی برای خودش قرار می دهد و این به لحاظ اندیشه ای است و با همین سیر هم نقد تاریخی دارد و دوره ای از جهان اسلام را دوره خوب و مطلوب می داند.

*در این بازخوانی اندیشه دینی به نوعی، گونه ای از سلفیت و بازگشت به گذشته مطرح می شود و این بازگشت به گذشته(اشاره به گذشته است و در واقع بازگشت هم نیست) گذشته را به عنوان منبع الهام بخش برای جهان اسلام معرفی کند که بعد در شاگردان ایشان مثل عبدو و رشید رضا قرائت سلفی وجود دارد. شما با این تقریر موافقید؟

در پایگاه اهل سنت و خصوصا عبده که با او شروع شد و به ویژه در رشید رضا پررنگ شد. اشاره به گذشته و توجه به گذشته، رویکرد سلفی پیدا کرد. این برخلاف اندیشه شیعی است که در واقع تمدن نوین اسلامی را در نگاهی به آینده و مسئله ظهور می بیند و در تراز با آن می بیند و به هیچ عنوان گذشته برایش ملاک نیست، هرچند گذشته برایش ملاک ارزش گذاری نیست، ولی ممکن است گذشته برایش یک منبع الهام روانی باشد که بالاخره ما در زمانی مقتدر بوده ایم اما به این معنا نبوده که این منبع اقتدار روانی، منبع فکر آن هم شود و عملا در گذشته ایشان معیاری اندیشیده شده است به نام عنصر ولایت که نقد می کند.

در تمدن نوین اسلامی که دوره حضور خلافت بوده و اهل بیت(ع) در رأس جامعه و حکومت اسلامی نبوده اند، مسلمانان اقتداری پیدا کرده اند و در اندیشه شیعی به گذشته توجه دارند ولی معیارشان روز آینده است، لذا تمدن را به عنوان تمدن اسلامی نمی‌خواهند دنبال کنند و بیشتر دنبال تمدن نوین اسلامی هستند و همین مفهوم نوین نوعی انتقاد به گذشته است. این در متن صحبت ها و اندیشه شیعی وجود دارد و حالا آنهایی که تعریف بیداری را مطرح کرده اند مثال‌های زیادی را می توان برای این قضیه مطرح کرد، ولی همان خوابی که مرحوم نائینی در تنبیه الامه نقل می کند که در آن خواب می گوید مرحوم مازندرانی محضر امام زمان(عج) رسید که امام می گوید این مشروطه مانند کنیزک سیاهی است که شما دست های آن را شسته اید ولی سیاهی ذاتی اش را از بین نبرده اید.

نائینی هم مشروطه را قبول دارد و برای آن کتاب نوشته است ولی می گوید این مشروطه هم مساعد حال ما نیست. برای چه این را می گوید؟ زیرا عنصر ولایت به تمامه در سطوح کلی جامعه محقق نشده است

در عین اینکه اینها تلاش کرده اند تا مشروطه ای را راه بیندازند، مثلا نائینی هم مشروطه را قبول دارد و برای آن کتاب نوشته است ولی می گوید این مشروطه هم مساعد حال ما نیست. برای چه این را می گوید؟ زیرا عنصر ولایت به تمامه در سطوح کلی جامعه محقق نشده است. پس این عنصر نقدی دارد که در آینده محقق می شود. بنابراین نگاهی که در اندیشه شیعی به لحاظ تاریخی هم وجود دارد نوعی نگاه به آینده است و در عین اینکه لوازم شرایط زمانی خودش را می بیند و با عقلانیت فقهی خودش می خواهد شرایط زمانی خود را مدیریت کند اما این به معنای وضع مطلوب نیست.

سیدجمال گذشته را معیار قرار می دهد و آن را منبع الهام بخش قرار می دهد و به نوعی باعث می شود تا یک نوع سلفیتی در جهان اسلام گسترش دهد و توجه به عنصر گذشته در حرکت اجتماعی است که در ادوار بعدی این توجه به گذشته در مناسبات اجتماعی با سلفیت کلامی و فقهی گره خورد و حالا گروه های جدید هم شکل گرفت.

آن چیزی که برخی در مورد سید جمال مطرح می کنند این است که آن تفکری که سید جمال با آن نوع جهانگرایی و جهان وطنی و حذف مرزهای ملی را در جهان اسلام مطرح می کرد را برجسته کند، شما این مسئله را چگونه می بینید؟ و سید جمال در این تفکر به دنبال چه بود؟

ایشان در این قضیه به دنبال این بود تا احساس تعهد اجتماعی گسترده ای بین مسلمانان ایجاد کند آن هم فراتر از ملیت و مرز است. هویت ملی هم که در دوران صفویه شکل گرفت چندان مسئله مرز برایش مهم نیست بیشتر یک هویت تاریخی شکل می گیرد نه اینکه مسئله جغرافیایی در فضای ناسیونالسیم مدرن.

او هم می خواهد بگوید ای مردم ایران و هند چرا نسبت به مسائل دیگر کشورها بی توجه هستید؟! در سفرهای زیادی که به کشورهای مختلف جهان اسلام کرد خواست به آنها این توجه را بدهد تا حوزه های مختلف جهان اسلام از شبه قاره تا ایران و ترکیه و شمال آفریقا را به هم گره بزند. کار خوبی بود. جواب این کار، خود را در موضوع فلسطین نشان داد که همه جهان اسلام نسبت به موضوع فلسطین حساس شدند.

فردی مثل محمد قوچانی بیشتر تحت تاثیر نظرات جدیدی که در غرب پیش آمده است و نگاه های جهان وطنی لیبرال می خواهد بازخوانی را داشته باشند و آن دیدگاه های فراملی که در اندیشه های سیدجمال مطرح شد را نقد کنند و بگوید اینها نوعی عثمانی گری بود، البته این حرف درست است و سید جمال در نگاه جهان وطنی به نوعی آن چیزی که نماد قدرت است را سلطان عثمانی معرفی می کند، اما این نکته به معنای این نباید باشد که سید جمال می خواهد ما را به سمت سلطان عثمانی ببرد. این نکته جای تامل و بحث دارد و شاید هم ایراد سید جمال است. در دوره دوم زندگی او از اشتباهاتش می باشد.

اصل ایده جهان وطنی سیدجمال که دنبال پیوستگی جهان اسلام است، به نظر من اثرات خوبی داشته و به خاطر تلاش های خوب ایشان بوده است که می خواهد جهان اسلام را به نوعی حس مسئولیت فراملی برساند

اصل ایده جهان وطنی سیدجمال که دنبال پیوستگی جهان اسلام است، به نظر من اثرات خوبی داشته و به خاطر تلاش های خوب ایشان بوده است که می خواهد جهان اسلام را به نوعی حس مسئولیت فراملی برساند و این در مقالاتش موج می زند و در مفاهیم اخلاقی که تعریف می کند نیز دیده می شود. در دیدگاه قوچانی که نوعی بازخوانی تاریخ با پروژه سیاسی است یک دفعه می آیند یک چهره سیاسی را بدون آن زوایای دقیق تاریخی اش مورد نقد قرار می‌دهند که به نظر من چندان دستاوردی ندارد.

*شما در بخشی از گفتگو زندگی سیدجمال را به دو دوره تقسیم کردید در مورد این دو دوره بیشتر توضیح دهید؛

زندگی سید جمال را در ساحت عمل به دو دوره می‌توان تقسیم کرد؛ یک دوره قبل از برخوردی است که ناصرالدین شاه با او انجام می دهد و او را با آن وضع بد از ایران اخراج می کند و سید جمال در آنجا واقعا خرد می شود. این واقعه باعث می شود که سید جمال به لحاظ سیاسی دو دوره زندگی داشته باشد؛ یک دوره قبل از این اتفاق است که در آن سامانه فکری خود تلاش می کند. اینجا که می گویم ارتباطات خودش را هم دارد و می بینید آدمی است که وقتی غرب را پذیرفته است آن هم به عنوان نماد قدرت عمدتا آدم هایی هم کنارش هستند لایه های روشنفکری دارند، مثل ملک المتکلمین است آن هم وقتی که به ایران می آید یا مثلا در ایران می خواهد قدرتی را ایجاد کند و حالا بماند در همین مناسباتی که در جهان اسلام می خواهد طی کند و با همان تم فکری خودش.

اما بعد از این اتفاق سید جمال تمام شخصیت اش خرد و از بین رفته است و از هر ظرفیتی می خواهد ایجاد کند تا انتقام خود را از ناصرالدین شاه بگیرد ولو در این قضیه با بابی‌ها نیز همکاری می کند و با شیخ احمد رومی و با میرزاآقاخان کرمانی همکاری می‌کند و می آید از ظرفیت سلطان عثمانی استفاده می کند برای اینکه بتواند به شکلی ناصرالدین شاه را از بین ببرد، در این زمان متوجه مرزبندی عقیدتی نیست.  وقتی در ادبیات، نامه ها و کلامش بنگرید در این زمان که حب و بغض شدیدی در درون سیدجمال شکل می گیرد که حتی به سمت ملکه انگلیس می رود و هر چیزی را مستمسک می کند تا ناصرالدین شاه را از بین ببرد. این اقدامات خطاهای یادی را در چند سال پایانی عمر او شکل داد. برخی از خاطراتی هم که از او نقل می شود درباره میرزای شیرازی و رابطه اش با او، برای همین دوره است. یا بحث هایش برای همکاری با بابیت در این دوره است، ولی در دوره قبلی اش این طور نیست و طول و عرض هندسی عقلانی ای دارد اما این اشتباهات فاحش هم در نظام فکری او وجود دارد.


9713225
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است