هر روز بین چهار تا ده تن و شاید بیشتر از مردم کشورم تلفنی و مهربانانه با من تماس میگیرند. گاهی از خبرنگاران خبرگزاریها، رادیو و تلویزیون و مطبوعاتاند، گاهی دانشجویان هستند که برای مأخذ و منابع رسالههایشان از من کمک میگیرند و گاهی نویسندگان رمان نویس یا سناریستها و تهیه کنندگان و کارگردانان مجموعههای تلویزیونی.
من بی دریغ و به سبب عشق و علاقهای که به ادبیات و تاریخ و مطبوعات دارم به پرسشهای آنان پاسخ میدهم و وقت میگذارم. هر اندازه گرفتار باشم از این محاورهها کوتاه نمیآیم.
خبرنگاران مطبوعات و خبرگزاریها گاهی متذکر میشوند: پس از آماده شدن متن مصاحبه، آیا آن را برایتان ارسال کنیم که مشاهده و مطالعه و اصلاح کنید. چون در تمام سالهای عمرم با سانسور مخالف بودهام، این کار را غیرضروری میدانم و پاسخم این است: «نیازی نیست. پخش یا چاپ کنید.» یک روزنامه نگار حرفهای جز این نمیکند.
من در نوشته این وبلاگ نویس که خواسته به خیال خود افشاگری کند که من در گفتن (مانند نوشتن) بی پروا هستم دقت کردم و دیدم حق با اوست، زیرا نباید با فردی در آن سوی تلفن، فردی که نمیدانم نام واقعیاش چیست به کدام سازمان و فرقه و حزب تعلق دارد و نمیدانم چه هدفی را دنبال میکند سخن میگفتم و به پرسشهای ناپخته او پاسخ میدادم.
اما در مورد اینکه ادبیات من تند است و حال عدهای را میگیرد، به او حق میدهم و باز هم این ادبیات را ادامه خواهم داد، زیرا وقتی میخ آهنین در سنگ نمیرود و به زبان خوش نمیتوان از عدهای خواست از وطن فروشی، اخاذی، مردم آزاری، بیگانه پرستی، تجزیه طلبی، اشاعه خرافات، فرقههای ضاله تراشی و مردم را نادان و جاهل انگاشتن دست بردارند، چارهای جز کاربرد ادبیات تند نیست. براستی به یک شیاد حرفه ای چه می توان گفت؟
دیدم نوشته است: «من خود را به دستگاه حکومت نزدیک کردهام» کی؟ کجا؟ چه وقتی؟ برای چه منظوری؟ [خواسته معایب مرا بگوید] من یک شهروند ایرانی هستم، در ایران زندگی میکنم و ایران را بسیار دوست دارم. مالیات میدهم، به سربازی رفته و خدمت وظیفه خود را انجام دادهام، عوارض شهرداری را میپردازم، از صندوق دولت حقوق بازنشستگی میگیرم. دولت در موارد مختلف مرا به همکاری طلب کرده است.
از دوران جنگ که به رادیو و تلویزیون بازگشتم و نمایشنامه و تفسیر سیاسی مینوشتم یا در کیش که رادیو اینترنتی تأسیس کردم و در جرایدی که در این کشور نشر میشود قلم میزنم. زمانی نیز اولین مجله دریایی ایران را راهاندازی کردم.
در حقیقت دولت از من خواسته همکاری کنم. مگر عیب و ایرادی دارد؟ مگر دولت، دولتی بیگانه است؟ مگر باید از کسی اجازه بگیرم؟
رادیو، تلویزیون، کتاب زمینه کار من است. من از حرفه روزنامه نگاری و برنامه سازی در رادیو و تلویزیون و نویسندگی کتاب روزگار میگذرانم. سبک و سیاق و سلیقه من نیز به خودم مربوط است. اینکه از کدام سیاستمدار خوشم میآید آن نیز مسأله خصوصی و شخصی است.
اما درباره ادبیات تند؛ من نخستین بار بارقههای ادبیات تند را از مولایم علی بن ابی طالب(ع) و خطبهها و نامههایش آموختم. بروید آن خطبهها و آن نامهها و نیز مشروح نهج البلاغه را بخوانید ببینید.
او درباره خائنان و منافقان و دورویان و تنبلها و استفاده جویان و فرصت طلبان و ضایع کنندگان حقوق مردم چه فرموده است؟ از چه واژگانی استفاده میفرماید؟
ادبیات عباس میرزا، ادبیات قائم مقام فراهانی بویژه آن شعر هجوگونهاش در سرزنش اللهیارخان آصف الدوله تند بوده است، تندتر از نامههای امیرکبیر ندیدهام.
از امیرکبیر نامههایی باقی مانده که ادبیات تندش که مفتخوران، وطنفروشان، نوکران بیگانه، چاپلوسان، آنان که یک قیطریه را به دستمالی میفروختند بیان میکند.
به هر ترتیب به حضراتی که بنا به دلایل مختلف ادبیات تند را دوست ندارند نصیحت میکنم مرا از راهی که 52 سال است به آن خوی و انس گرفتهام منعطف نگردانند در برابر دزدان، وطنفروشان، متجاوزان به بیت المال، آنان که به روزی صد میلیون، دویست میلیون، پانصد میلیون منفعت خالص و بدون دردسر بسنده نمیکنند و سفرههای مردم را از مایحتاج خالی کردهاند، به آنان که خواب تجزیه ایران را به جمهوریهای کوچک میبینند و دریوزگی غرب را میکنند، به آن چپ روهای وقیحی که امروز قبلهگاهشان به جای مسکو و پکن، واشنگتن و لندن است و بذر نفاق میپاشند جز با ادبیات تند چگونه میتوان سخن گفت؟
ناز و اطوار و کرشمه و دوپهلو گفتنها ارزانی شما باد.
4525413