گوناگون 09:29 - 02 آذر 1396
رحیم دهقان در نشست شمول گرایی در تجربه اسلامی و مسیحی:
در قبال نظریه خدامحوریِ هانس کونگ و نظریه مسیحیان گمنام رانر، می‌توان نظریه حق‌جویی را بر اساس مبانی اسلام ارائه دارد که غنی‌ترین نسخه یا تقریر از مساله شمول گرایی است.

نظریه حق‌جویی را در قبال خدامحوریِ هانس کونگ می‌توان ارائه داد

به گزارش خبرنگار مهر، یکصد و شصتمین جلسه گروه علمی کلام مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع شمول گرایی در تجربه اسلامی و مسیحی با ارائه دکتر رحیم دهقان 23 آبان ماه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

سعی میکنم دو نوع تجربه متفاوت از مساله شمولگرایی را در این جلسه گزارش کنم. برای به تصویر کشیدن این دو تجربه، سعی می کنم ابتدا گزارشی از تاریخ مسیحیت و موضع شمولگرا و انحصارگرا در تاریخ اندیشه مسیحی ارائه کنم، سپس  دو نگرش مطرح شده از سوی اندیشمندان موثر شمول گرا در دوران معاصر مسیحیت را بیان کنم و در نهایت از معنای متفاوت شمول گرایی و تجربه شمول گرایی در جهان اسلام سخن بگویم.

در رابطه با محور اول بحث؛ یعنی جایگاه شمولگرایی و انحصارگرایی در طول تاریخ مسیحیت، باید عرض کنم که در تاریخ مسیحیت، اگرچه تا قبل از شورای واتیکان دوم انحصارگرایی جریان غالب بود اما از ابتدای مسیحیت همواره ما دو جریان موازی را شاهد هستیم که یکی ایده انحصار گرایی را ترویج می کند و دیگری ایده شمولگرایی را

در حقیقت از یکسو جریان غالب کلیسا ایده انحصارگرایی را حمایت میکند و نمود آن را بیشتر در اعلامیه های شوراهای جهانی کلیسا از جمله اعلامیه شورای فلورانس (1438 – 1445) و اعلامیه پاپ پیوس نهم در سال 1854 و مواردی از این قبیل می توان دید. دلیل ادعای انحصارگرایی هم این است که خدا یک بار و برای همیشه خود را به صورت عیسی مسیح (ع) مجسّم کرده و از این طریق با به صلیب فرستادن فرزند خود، کفاره گناه آدم را داده و لذا تنها برای کسانی که به مسیح و مسیحیت ایمان آورند، زمینه نجات فراهم خواهد بود. امروزه، خصوصاً در الهیات پروتستان افرادی چون کارل بارث (1886-1968) و امیل برونر (1889–۱۹۶۶) نمایندگان افراطی این رویکرد انحصارگرایانه هستند و با تقریرهای مختلف از این رویکرد دفاع می کنند.

از سوی دیگر در موازات با جریان انحصارگرا ما می توانیم زمینه اتّخاذ رهیافت شمولگرایانه را در آموزه های الهیاتیِ آکوئیناس (1225 – 1274 م) و خصوصا با مساله قانون طبیعی که ایشان مطرح می کند، دنبال کنیم. حتّی قبل از آکوئیناس، ژوستین در نیمه دوم قرن اول میلادی از ایده شمولگرایی به نوعی دفاع کرده است. در نامه های پولس هم این ایده را می توان یافت که در نامه به رومیان می گوید «امّت هایی که شریعت ندارند، اگر اصول شریعت را به صرافت طبع انجام دهند، آنان خود شریعت هستند؛ چرا که عمل شریعت بر دلشان مکتوب است».

به هر حال، این نوع نگرش شمولگرایانه را ما در طول تاریخ مسیحیت در موازات با رهیافت انحصارگرایانه مشاهده می کنیم تا اینکه در سال 1962 – 1965 شورای دوم واتیکان مصوباتی را بیان می کند که از جمله آنها، به رسمیت شمردن موضع شمولگرایی در حوزه نجات است. البته من بشخصه خیلی خوشبین به این بیانیه نیستم و احساسم این است که این حرکت در قرن بیستم، در حقیقت استراتژی جدیدی بود که مسیحیت آن را مطرح نمود تا  از طریق آن رویکرد تبشیری خود را که پیشتر تا حدودی تهاجمی و تخریبی بود به نحوی ملایمتر به پیش ببرد. نه تنها حقیر بلکه برخی دیگر از اندیشمندان هم همین نظر را بیان کردهاند و شواهدی هم بر این مطلب وجود دارد از جمله اینکه همزمان با این شورا، گفتگوهایی بین پروتستانها و کاتولیک ها در اندونزی صورت می گیرد که خواهشم این است دوستان مصوبات آن گفتگوها را در ص 217 کتاب دفاع عن العقیده و الشریعه محمد غزالی ببینید.

مصوباتی که در آنجا بیان شده با محتوای این شورا نه تنها مطابق نیست، بلکه اساسا حاکی از نوعی نگرش انحصارگرایانه متعصبانه است. برخی مواضع پاپ در سالهای اخیر از جمله سال 2006 که سخنان تندی ناظر به پیامبر اسلام (ص)  بیان نمود نیز، بدبینی حقیر را تا حدودی تایید می کند.

در هر حال، این گزارشی بود از جریان انحصارگرایی و شمولگرایی در اندیشه مسیحی. اما در رابطه با محور دوم بحث، لازم است بیان کنم که در دوران معاصر، اندیشمندانی با تقریرهای مختلف از شمولگرای مسیحی دفاع می کنند که از جمله آنها هانس کونگ (متولد ۱۹ مارس ۱۹۲۸) متأله کاتولیک سوئیسی است که علیرغم اینکه در سال 1962 سِمَت مشاور الاهیاتی پاپ در شورای واتیکان را داشت، به خاطر تدوین کتاب خطاپذیری یا خطاناپذیری پاپ، واتیکان او را در سال 1979 از سمت استادی الاهیات خلع کرد. او به‌شدت مخالف با انحصارگرایی است و نظریه خدامداری را به جای کلیسا مداری مطرح میکند.

هانس کونگ معتقد است خدا دو راه نجات طبیعی و فوق طبیعی برای انسان قرار داده است. راه طبیعی همان است که به همه انسان‌ها نشان داده شده حتی اگر مسیحی نباشند. در حقیقت هر انسانی که خالصانه بر اساس باورهای خود عمل کند اهل نجات خواهد بود و لزومی ندارد به مسیح ایمان داشته باشد. در نظر او معیار نجات انسانها عمل خودشان است نه باورشان به مسیح. کارل رانر (1984-1904) هم از کسانی است که در اتّخاذ رهیافت شمولگرایانه، موضعی مشابه کونگ دارد و در موازات با نظریه خدامحوری کونگ، با ارائه نظریه مسیحیان گمنام از موضع شمولگرایی دفاع می کند.

تفاوت عمده او با هانس کونگ در این است که او برخلاف هانس کونگ، نجات انسان ها را تنها از طریق به صلیب رفتن مسیح می داند هرچند خود انسانها از اینکه مشمول این فیض شده اند خبر نداشته باشند. در واقع او معتقد است خداوند با فرستادن پسر خود، نجات را برای همه انسان ها فراهم ساخت، حتی انسانهایی که پیش از میلاد مسیح بوده اند و حتی انسانهایی که در ادیان دیگر غیرمسیحی هستند و به مسیح اعتقاد نداشته باشند. در عین حال، این دو اندیشمند هر دو بر برتر بودن و کامل بودن مسیحیت نسبت به دیگر ادیان اعراف می کنند تا مبادا موضع کثرتگرایی را تایید کرده باشند.

در مورد موضع هر دو این اندیشمندان نقدهایی وارد شده از جمله از سوی خود هانس کونگ به رانر این نقد مطرح شده که اساسا ایده «مسیحیان گمنام» یک تعبیر توهین آمیز به دیگر ادیان است و همانگونه که ما خوش نداریم افرادی چون پیروان بودا ما را بوداییان گمنام بنامند ما نیز حق نداریم دیگران را مسیحیان گمنام بدانیم. همینطور نقدهای دیگری هم به این مواضع شده است که فعلا از آنها می گذریم.

اجازه دهید وارد محور سوم بحث شوم و مقداری در رابطه با شمولگرایی در معنای اسلامی آن و تجربه اسلامی از شمولگرایی سخن بگوییم. شمولگرایی در رهیافت اسلامی به معنای پذیرش کامل یک دین و قائل شدن به برخوردار بودن دیگر ادیان از بهره ای از حقیقت نیست، بلکه معنای شمولگرایی در اسلام متفاوت است. حداقل وقتی رابطه اسلام با ادیان توحیدی را مد نظر قرار میدهیم به این مساله میرسیم که از منظر اسلام، اساسا اصطلاح «ادیان» اصطلاح دقیقی نیست. ما یک دین بیشتر نداریم که از آدم سلام الله علیه آغاز و با پیامبر خاتم (ص) کامل شده و ادیان توحیدی پیشین، نسخه های ناکامل از این دین اسلام هستند. این نکته بر اساس آیات متعدد قرآن کریم از جمله «لا نُفَرِّقُ‏ بَیْنَ‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون‏»؛ «لا نُفَرِّقُ‏ بَیْنَ‏ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏»؛ «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً»، و آیات متعدد دیگر قابل تایید است.

اگر با این موضع به مساله شمولگرایی بنگریم، خواهیم یافت که اسلام در تقریر شمولگرایانه خود، ادیان توحیدی دیگر را در عرض خود نمی داند برخلاف مسیحیت که اسلام را به لحاظ موضع شمولگرایانه در عرض خود می داند. این امر باعث می شود که ما با تعریف و تجربه ای متفاوت نسبت به شمولگرایی در اسلام مواجه باشیم که در هیچ یک از ادیان توحیدی دیگر نظیر آن را  نمی توان یافت. به بیان روشن تر، در نگرش اسلامی شمولگرایی به این معنا که یک دین کامل وجود دارد و بقیه ادیان بهره ای از حقیقت دارند معنا ندارد، بلکه شمولگرایی به این معناست که اساسا دیگر ادیان توحیدی، جدا از اسلام نیستند و نسخه های ناکاملی از این دین کامل هستند؛ یعنی ادیان توحیدی دیگر کاملا در طول اسلام هستند نه در عرض اسلام. این مطلبی بود که در مورد معنای شمولگرایی خواستم عرض کنم.

اما همان گونه که در بین اندیشمندان مسیحی از دو تقریر متفاوت از شمولگرایی سخن گفتم، اجازه دهید که به سنّت اسلامی هم نظری داشته باشیم. به نظر میرسد در سنت کلامی خودِ ما مسلمانان، تقریرهای مختلفی از شمولگرایی را می توان یافت. به بیان دقیق تر، ما در سنت کلامی خود می-توانیم مواضع متعددی را در قبال مساله شمولگرایی ببینیم. به عنوان نمونه، در تفکر امامیه، موضعی ارائه می شود که با رهیافت مرجئی متفاوت است.

همینطور، در اهل حدیث امامیه، و اصحاب حدیث اهل سنّت، به نظر می رسد اگر رهیافت آنها در قبال مساله شمولگرایی تحلیل شود، طبعا تفاوت هایی بین مواضع آنها وجود دارد. به صورت اشاره وار اگر بخواهم عرض کنم، مثلا مرجئه به خاطر اینکه عمل را موخّر از ایمان دانسته و معتقدند عمل، ضرری به ایمان نمی زند، موضعی کاملا متفاوت از خوارج در قبال این مساله خواهند داشت. همینطور اصحاب حدیث اهل سنّت که بر اساس نوعی رهیافت ظاهرگرایانه نجات را فقط مبتنی بر اراده مستقیم خداوند می کنند، کاملا موضعشان نسب به امامیه و حتّی اهل حدیث امامیه متفاوت است. البته تحلیل این جریان ها با این رویکرد، جای بحث مستقل و مفصّل دارد.

نظر خود بنده این است که در قبال نظریه خدامحوریِ هانس کونگ و نظریه مسیحیان گمنام رانر، می‌توان نظریه حق‌جویی را بر اساس مبانی اسلام ارائه دارد که غنیترین نسخه یا تقریر از مساله شمولگرایی است. به نظر بنده، برخی آیات شریف قرآن از جمله «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» این موضع را تأیید میکنند. انشالله اگر فرصت شد، تلاش دارم در تحقیقات بعد این نظریه را بیشتر تحلیل کنم و ساختار مناسبی برای آن ارائه دهم.


9549739
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است