گوناگون 23:53 - 04 اسفند 1396
همشهری آنلاین ته دل آدم‌ها
از مدرسه تعطیل شدم و راه افتادم. بچه‌ها با شور و اشتیاق از مدرسه بیرون می‌دویدند. ذهن کنجکاوم صفحه‌ی سبزی را نشانم داد.

یادداشت

آن صفحه ته دل بچه‌ای بود که داشت سوار سرویس می‌شد: «ای کاش آن شب که در اتاقم گریه می‌کردم‌، مادرم صدای تلویزیون را کم می‌کرد تا صدای من به گوشش برسد.»

همین‌طور راه می‌رفتم که دوباره ذهنم مشغول درون دل‌های دیگران شد. صفحه‌ی سفیدی ظاهر شد: «ای کاش آن‌روز صبح که جشن کلاسِ اولم بود، پدرم سر کار نرفته بود و با من به مدرسه می‌آمد.»

آن صفحه ته دل پسری بود که داشت دست در دست زن پیری خیابان را پشت سر می‌گذاشت.

راهی نمانده بود تا به خانه برسم. چهره‌ی بانمک پسر کوچولویی را که جلوی در مدرسه منتظر ایستاده بود، از یاد نمی‌بردم. صفحه‌ی قرمز دلش نمایان شد: «ای کاش با عمه زیبا قهر نبودیم و می‌توانستم این جمعه به خانه‌شان بروم و با پسرش بازی کنم.»

به خانه رسیدم. در آسانسور، وقت نداشتم به ته دل‌های آدم‌ها فکر کنم. ذهنم گفت: «حسرت‌ها جمع می‌شوند و با آدم‌ها بزرگ می‌شوند. خانواده‌ها را دل‌سرد می‌کنند و خانواده‌های دل‌سرد جامعه را دل‌گیر می‌کنند و جامعه‌ی دل‌گیر مشکلات زیادی دارد. باید خواسته‌هایمان را بگوییم، قبل از آن‌که حسرت شوند.»

به طبقه‌ی پنجم رسیدم و از آسانسور پیاده شدم.

 

مریم باقری

15ساله از تهران

عکس: نرگس خورشیدی، 15‌ساله

خبرنگار افتخاری از خرم‌آباد


9689044
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است