اصلا بعید نیست که این ماجرا در خانه شما هم اتفاق افتاده باشد. افراد زیادی در انواع و اقسام شبکههای اجتماعی و گروههای وایبر، واتساپ، تلگرام و... عضو هستند. چه در خانه، چه در رستوران و چه در طبیعت همیشه چند نفری آمادهاند که عکس سلفی بگیرند یا گزارش لحظه به لحظهشان از موقعیت را برای دیگران بهصورت تصویری بفرستند. در سالهای اخیر تب عضویت در شبکه فیسبوک و توییتر کم شده و حالا دور، دور وایبر و اینستاگرام و شبکههای اجتماعی موبایل است که قابلیت فراوانی برای دهها ساعت سرگرمکردن دارند. شما میتوانید صفحه هزاران نفر را دنبال کنید و تا صفرکردن عکسهایی که ندیدهاید، ماهها و سالها زمان بخواهید. گروههای جدیدی هم هستند که هر روز به آنها اضافه میشویم؛ گروهههایی که بر کار و تبادلات تجاری متمرکزند و گروههایی که محل تفریح شدهاند و البته گروههایی که جملات آموزشی و ادبی و روانشناسی منتشر میکنند؛ جملاتی کلیشهای و نه چندان معتبر که یک نفر آنها را کپی میکند و به گروهها میفرستد و کافی است شما در گروه دیگری هم عضویت مشترکی با آن فرد داشته باشید، آن وقت باید چندین بار این پیغام تکراری را ببینید.
ولع و حرص درباره عضو شدن در گروههای متعدد، ارتباط با آدمهایی که فقط عکس نمایهشان را میبینیم و به مدد کپشنی که برای عکسهای خود مینویسند، درخواست دوستی میدهیم؛ اینها دلایل حضور بیرویه ما در گروههای موبایلی است. ما همان آدمی هستیم که اگر کسی توی خیابان به ما سلام کند و از ما بخواهد داستان زندگیمان را برایش تعریف کنیم، به او میگوییم دیوانه. اما اینجا در کنج خانه، وقتی سرمان توی گوشیمان است، با خیلیها دوست میشویم، با کسی که نخستینبار است میبینیمش، درباره خیلی چیزها حرف میزنیم و گمان میکنیم خیلی هم عاقل هستیم. این اتفاقی است که در دنیای واقعی بعید است رخ بدهد اما در دنیای مجازی خیلی عادی است و انگار صدسال است که طرف را میشناسیم. برای خرید یک روسری یا کفش در دهها گروه عضو میشویم و فقط کافی است یکنفر در آن میان بگوید که در کنج دیگری یک گروه ساختهام و درخواستها و التماسهاست که به سویش سرازیر میشود که «تو رو خدا منم عضوش کن». اما واقعا چند نفرمان از این گروهها خرید کردهایم؟ آخرش رفتهایم به مغازه روسریفروشی، جنس روسری را لمس کردهایم، یکی دوبار روی سرمان امتحان کردهایم، پول دادهایم و تا دیدار بعد، با روسریفروش خداحافظی کردهایم.
نزدیک کردن آدمهای دور، دورکردن آدمهای نزدیک
خیلیها نخستینبار وقتی فهمیدند میشود بسیار کمهزینه با یکنفر آنطرف دنیا حرف زد یا اینکه میتوان هر لحظه که اراده کرد تماس تصویری با خواهر یا برادر برقرار کرد بیآنکه رقمی چندان به عددهای قبض تلفن اضافه شود، تعجب کردند و بیدرنگ وایبر و تلگرام نصب کردند. بیشک راحتی و کمهزینه بودن و البته جذابیتهای فراوانی که این شبکهها برایمان داشتند، مهمترین ویژگی نصب انواع و اقسام شبکهها روی گوشی موبایلمان بود. این شبکهها احساس تنهایی را میان افرادی که در شهر دیگر یا کشور دیگری زندگی میکردند کم کرد. اصلا این نزدیککردن آدمهای دور، برای خودش نعمتی بود. اما این روزها این نعمت دارد تبدیل میشود به بلای جان ما و تک تک اعضای خانوادهمان. آدمهای دور را بههم نزدیک کرد و هر روز آدمهای نزدیک را از هم دورتر میکند. ساعتهایی که هرکداممان صرف خواندن کامنتها و لایک کردن میکنیم بهترین زمانهای عمرمان است؛ کامنتهایی که اگر آنها را نخوانیم و عکسهایی که اگر نبینیمشان هیچ خللی در زندگیمان ایجاد نمیکنند و اصلا هیچچیزی از دست نمیدهیم. بهترین زمانها را برای خواندن جملات کلیشهای میگذرانیم دریغ از آنکه یادمان باشد که چقدر کتاب نخوانده در کتابخانهمان داریم. انواع و اقسام فیلمها و کلیپهای بهاصطلاح اینستاگرامی را نگاه میکنیم و برای دیگران میفرستیم، دریغ از اینکه بهترین فیلمهای تاریخ سینمای کشور خودمان را دیدهباشیم؛ فیلمهایی که ارزش دیدن دارند. ما برای وقتمان ارزش قائل نیستیم. بعد از سالها اعضای یک فامیل دور هم جمع میشوند و نکته دردناک ماجرا آنجاست که همه سرشان توی گوشی موبایلشان است. اصلا باید این روزها یک قانون وضع شود که «همه موبایلهایشان را دم در تحویل بدهند». دردناکتر اینکه ما انگار قرار نیست آدمهایی مدیر باشیم؛ آدمهایی که زندگی خود را مدیریت میکنند. ما حتی بلد نیستیم رابطه و فاصله بین خودمان و گوشیمان را مدیریت کنیم. کمی عاقل باشیم، کمی مدیریت کنیم گروههای بیحد و اندازهای را که در آنها عضو هستیم، درحالیکه عضویتمان در خیلی از گروهها نه ثمری برای خودمان دارد، نه خانوادهمان و نه مملکتمان.
کمی درمان برای این درد
شاید گاهی یادمان میرود که برای چه این شبکهها را روی گوشیهایمان نصب کردهایم. تکنولوژی هر روز نوید تازهای برای راحتتر شدن و سریعتر انجامدادن کارها میدهد اما یادمان نرود که ما میخواهیم زندگی کنیم. ما اصلا یادمان رفته زندگی کنیم! همه دور وبریهایمان هم سردرگم و مغلوب شبکهها و گروههای اجتماعی شدهاند. برای هدیه، به کودکانمان تبلت میدهیم و آنها را هم هدایت میکنیم به این دنیای تو در تو و او را در گوشهای از خانه بیهیچ نظارتی رها میکنیم. انتظار داریم وقتی که آنها را برای وعده ناهار یا شام صدا میزنیم، با شوق فراوانی به سمت ما بدوند و وقتی نمیدوند، عصبی میشویم و ناراحت از اینکه این چه خانوادهای است که من دارم. البته که سؤال بجایی است و خودتان باید دنبال پاسخ آن باشید. اگر شما هم دغدغه فراوانی برای آرامش اعضای خانواده و دور نشدن آنها از یکدیگر دارید، یک جلسه خانوادگی ترتیب بدهید؛ بدون شعار و کلیشه حرف بزنید. مودم را روشن کنید و از هرکس بخواهید که وارد گوشی یا تبلتش بشود و بگوید در چه شبکههایی عضو است. عضویت در شبکهها را به تفکیک لیست کنید و موضوع گروههایی که در آن عضو هستید را روی کاغذ بنویسید. تعداد دوستان مجازی و دوستانی که در واقعیت دارید را بررسی کنید. حالا صادقانه بگویید دلایل عضویت در گروهها چیست و چه میزان زمان برای هرکدام از آنها صرف میکنید. آیا اعضای گروههایی که در آن عضو هستید، هدف مشترکی را دنبال میکنند؟ و سپس از هر نفر بخواهید که گروههایی که بودن یا نبودنشان فرقی ندارد را علامت بزنند. بعد بروید سراغ اینکه چه میزان زمانی را صرف مهمانی، درس خواندن، دور هم بودن، فیلم دیدن، کتاب خواندن، پارک رفتن و... میکنید. بهتر است برای تغییر در روند زندگی خانوادگیتان برنامهای تهیه کنید و از هرکس بخواهید که بهجای صرف وقت در گروههای اجتماعی، یک پیشنهاد برای صرف وقت با خانواده بدهد و خودتان را ملزم کنید تا آن برنامههای دسته جمعی را انجام دهید. برای حضور در شبکههای اجتماعی هم خودتان را به یک زمان محدود متعهد کنید و حتی اگر بیکار بودید، بیشتر از آن وقت نگذرانید. ارتباط بد نیست. آدمها در تمامی دورانها تلاش میکردند تا راههای ارتباطی را راحتتر و قابل دسترستر بکنند. اطلاعرسانی سریع، به اشتراک گذاشتن مطالب مفید و ارزشمند! ارتباط راحت بین افرادی که یک هدف مشترک دارند و هزاران فایده دیگر باعث میشود تا نتوانیم یک دستور کلی و چشمبسته برای مضر بودن این ابزارها بدهیم. شبکههای اجتماعی هم مانند هر تکنولوژی دیگر یک چاقوی تیز دولبه هستند که باید بلد باشیم از آنها درست استفاده کنیم. بهتر است فرهنگ استفاده از این ابزارها را به کودکان و نوجوانانمان یاد بدهیم تا نسلهای بعدی، مثل ما دچار مشکل نبود فرهنگ استفاده از آن نشوند. اما یادمان باشد قبلتر از آن، باید زندگیکردن و هدف زندگی را برایشان و برای خودمان تشریح کنیم و از آنها بخواهیم وقتشان را برای ارزشمندها بگذارند. کودکان شما از شما یاد میگیرند وقتشان را چگونه بگذرانند و برای چه چیزهایی ارزش قائل شوند.
یک تجربه ویژه
دوستی میگفت که در گروه فامیلی وایبری یک ابتکار جالب به خرج داده بودند. افراد فامیل به خاطر اینکه گروه فامیلیشان کاربردی غیراز گروههای مرسوم داشته باشد، از این گروه برای جمعآوری خاطرات تصویری افراد فامیل استفاده میکنند؛ یعنی افراد فامیل باید در آلبومهای خانوادگی خود که سالهاست در همه خانهها و داخل کمدها خاک میخورند، زیر و رو کنند و عکسهای خانوادگی و فامیلی قدیمی خود را به گروه فامیلانهشان منتقل کنند. عکسهای مسافرتهای دسته جمعی، عکسهایی از دورهمیهای قدیم فامیل، مهمانیهای دسته جمعی، عکسهای زیارتی کنار ضریح امامرضا(ع)، حتی عکسهای سهدرچهار از کودکی بزرگان فامیل و خلاصه همه عکسهایی که میتوانند دنیایی حرف و خاطره همراه خود داشته باشند. وقتی این عکسها به گروه منتقل میشود بزرگترها یاد خاطرات خودشان از این عکسها میافتند و ممکن است حرفهای نگفته زیادی را بیان کنند که شنیدن آنها برای جوانترهای فامیل خیلی لذت بخش است.
با این کار به مرور زمان، هم یک آرشیو کامل از همه عکسهای فامیل ایجاد میشود و هم اینکه جوانترهای فامیل با دیدن عکسهای قدیمی خانوادگی حس و حال خوبی پیدا میکنند و با پیشنیه گرم و صمیمی فامیل بیشتر آشنا میشوند. ضمن اینکه این کار میتواند در افراد فامیل نوعی حس غرور و افتخار به اصالت خانوادگی ایجاد کند. شما چه تدبیری برای گروه فامیلی خود اندیشیدهاید؟
« بدون موبایل» هراسی!
اگر شما هم از آن دسته کسانی هستید که ثانیهبهثانیه گوشیتان را چک میکنید و حتی اگر صدایی از آن بلند نشود گمان میکنید گوشیتان خراب شده، دچار سندروم صدای زنگ تلفن هستید و پیشنهاد میکنیم فکری بهحال خودتان بکنید. اصلا فردگرایی، تنهابودن و خزیدن در میان انواع و اقسام شبکههای موبایلی، نسل امروز ما را به نسلی معتاد به ارتباطات و ابزارهای ارتباطی تبدیل کرده است. گاهی وقتی گوشیمان را در خانه جا میگذاریم، اضطراب سرتا پایمان را میگیرد و گمان میکنیم چیزی به بدنمان نرسیده و تا رسیدن به وصال گوشی، ساعتها صرف میکنیم تا از خماری بیرون بیایم. «نوموفوبیا» بیشتر به یک جک شباهت دارد؛ «بدون موبایل» هراسی، بیماری ترس گذراندن روز بدون موبایل است؛ روزی که بدون موبایل عصبی میشویم و از همه کارهایمان باز میمانیم.
6447129