حتی کتابها و روزنامهها و مجلات هم به سرعت یک اشاره در مقابل ما ظاهر میشوند. انفجار اطلاعات به کنار، سیل اختراعات و اکتشافات جدیدی که هرروز سر از زندگی ما درمیآورند هم باورنکردنی است.
همهی اینها بخشی از پیشرفت بشر است، اما اگر در این شتاب بیوقفه، لحظهای درنگ کنیم و از خود بپرسیم دقیقاً با این سرعت کجا میرویم و فناوری قرار است تا کجا ما را پیش ببرد، شاید به جواب متفاوتی برسیم. جوابی که نویسندهی کتاب «فارنهایت 451» به این سؤالها داده است، بسیار عجیب است.
451 درجهی فارنهایت، دمایی است که در آن، کاغذ شروع به آتشگرفتن و سوختن میکند! داستان در زمان آینده میگذرد. دنیا عوض شده. آدمها تغییر کردهاند. آتشنشانها به جای خاموشکردن آتش، مسئول سوزاندن کتابها شدهاند.
در این بین، «مونتاگ» که آتشنشان است، متوجه میشود که انگار در زمانهای گذشته شغل آتشنشانها چیز دیگری بوده و دنیا صورت دیگری داشته است. اما این اطلاعات جدید قرار نیست به راحتی به دست بیایند و صد البته دانستنشان امن نیست. مونتاگ باید انتخاب کند و این انتخاب ممکن است به قیمت زندگیاش تمام شود.
- نویسندهی فارنهایت 451
«ری بردبری» در سال 1920 میلادی در ایلینویز آمریکا در خانوادهای شلوغ به دنیا آمد. سالهای کودکی او با داستان و کتاب گذشت؛ همراه با خالهای که با صدای بلند برایش داستان میخواند. بردبری بیشتر وقتش را در کتابخانه مشغول خواندن و نوشتن بود و از همان اول میدانست که قرار است نویسنده بشود.
خانوادهی بردبری بهخاطر شغل پدر خانواده، ناچار شدند به لسآنجلس مهاجرت کنند. نزدیکبودن به هالیوود تجربهی هیجانانگیزی بود که زندگی او را عوض کرد. در واقع اولینبار، او در 14سالگی برای نوشتن مزد گرفت، وقتی که برای یک برنامهی رادیویی مطلبی نوشت.
دبیرستان را که تمام کرد، ناچار شد بهجای ادامهی تحصیل بهعنوان فروشندهی روزنامه مشغول به کار شود. این ناچاری از آنجا میآمد که خانوادهاش، توان پرداخت هزینههای تحصیل دانشگاهی او را نداشت. البته او 10سال تمام بهجای رفتن به دانشگاه هرهفته سه روز، به کتابخانه میرفت و مطالعه میکرد. او از همان ابتدا به داستانهای علمیتخیلی و ترسناک علاقهمند بود و همزمان تصویرگری هم میکرد.
در 24سالگی بهعنوان نویسندهی تماموقت شروع بهکار کرد تا به هدف دیرینهی خود برسد و نویسنده شود. جالب اینکه برخلاف تصورش، خیلی زود داستانها و نمایشنامههایش با استقبال روبهرو شد و او هم توانست جای خودش را در بین نویسندگان و خوانندگان باز کند.
بردبری در سال 2012 میلادی در سن 91سالگی از دنیا رفت، او کتابخانهی شخصی خود را به کتابخانهای بخشید که سالها هرهفته برای مطالعه به آنجا میرفت. طبق خواستهی او، روی سنگ قبرش یک جمله نوشته شده: «نویسندهی فارنهایت 451»
- جرقهی یک داستان
ماجرای رمان فارنهایت 451، اتفاقی و یکشبه به ذهن نویسندهاش نرسیده است. بردبری مجموعهای از ایدهها و اتفاقات تاریخی سال 1953 میلادی را در قالب این داستان به تصویر میکشد.
ماجرا از اینجا شروع میشود که بردبری داستان کوتاهی دربارهی کتابسوزی و مبارزهی یک کتابدار با آن مینویسد. یک شب که دیروقت در حال قدمزدن در خیابان بوده، پلیسی جلوی او را میگیرد و از بردبری میپرسد که مشغول انجام چه کاری است؟ او با تعجب جواب میدهد: «قدمزدن!»
این اتفاق جرقهی نوشتن داستان تازهای بهنام عابر پیاده را میزند؛ داستانی که در آن، وقتی بسیاری از مردم در خانههایشان مشغول تماشای تلویزیون هستند، پلیس عابران پیاده را بهجرم مشکوک و غیرعادیبودن دستگیر و بازجویی میکند.
بردبری این دو اتفاق را در داستان بلندی به نام آتشنشان جمع میکند، اما ناشر از او میخواهد که داستان را گسترش بدهد و از آن رمانی بسازد. این میشود که فارنهایت 451 متولد میشود. جالب است بدانید که بردبری این کتاب را در سالن مطالعهی دانشگاه کالیفرنیا نوشت. او برای نوشتن این رمان، دستگاه تایپ را هرروز، ساعتی اجاره میکرد.
- سرک کشیدن به آینده
ژانر علمیتخیلی، ترکیبی است از خیالپردازی و علم. داستانهای علمیتخیلی معمولاً به بررسی عواقب پیشرفت دانش و اختراعات بشر در آیندهی دور یا نزدیک میپردازند؛ بهخاطر همین میتوان این شکل داستاننویسی را نوعی پیشبینی آینده دانست.
بردبری گفته است که پیشگو نیست، بلکه بیشتر هشداردهنده است. اما جالب است بدانید که او نزدیک به 60 سال پیش تلویزیون الایدی، هدفون و دستگاه خودپرداز شبانهروزی را در کتابش بهعنوان نشانههایی از زندگی آینده توصیف میکند.
البته قدرت پیشبینی او تنها به اختراعات بشر خلاصه نمیشود. کمشدن علاقهی مردم به مطالعه و گوش به زنگ رسانههای جمعی بودن، بزرگترین پیشبینی نویسنده در این کتاب است.
فارنهایت 451 بهجز اینکه اثری علمیتخیلی است، داستانی انتقادی هم بهشمار میآید. بردبری به فضای تاریک، سنگین و اضطرابآور دوران جنگ سرد به شکل استعاری اشاره میکند. کتابسوزیای که موضوع اصلی داستان است، علاوه بر اینکه حقیقتی تاریخی است، نمادی از سانسور شدیدی است که به کنترل پنهان اطلاعات میپردازد.
9809561