گوناگون 10:48 - 19 بهمن 1394
همشهری آنلاین میزان کدام است؟
همشهری دو - طاهر عطاران:وقتی پای انتخاب فرد یا گروهی وسط می‌آید، شما بیشتر به‌دنبال اسم‌ها می‌روید یا رسم‌ها؟ کدامیک برای شما اولویت بیشتری دارد؟

 همه ما آدم‌هایی را دور و بر خودمان سراغ داریم که روزگاری پایبند اعتقاداتی بوده‌اند اما با دیدن رفتارهای متضاد از آدم‌های مورد قبولشان، اعتقادات خود را یکجا بوسیده‌اند و به کناری گذاشته‌اند. یا خیلی‌ها را دیده‌ایم که روزی زیرعلم امام‌حسین(ع) سینه می‌زدند اما چون دنباله‌روی آدم‌های مناسبی نبودند، وقتی آنها کج رفتند راه این دسته هم کج شد و تا میانه‌داری لشکر یزیدی‌ها هم پیش رفتند. داستان چیست که بعضی راه را اینطور گم می‌کنند؟ شخص یا شخصیت؛ کدام راه حقیقت را نشان می‌دهند؟ در این میان چگونه باید با تفکر و انتخاب اصلح به فکر آینده و اثرات طولانی‌مدت انتخابمان باشیم؟

  • تاریخ همیشه تکرار می‌شود

یک روز خوارج را داریم که دنباله‌روی از بزرگان سجاده‌نشین‌شان آنها را تا کشتن زنان باردار و نوزادان بی‌گناه پیش می‌برد و اما جای دیگر در خوردن خرما از درختی که صاحبش را نمی‌شناسند طرح اشکال می‌کنند. یک روز شامیان را که به‌دنبال معاویه راه می‌افتند و به تبعیت از او چهارشنبه نمازجمعه می‌خوانند و قرائت اموی از اسلام را دنبال می‌کنند. یک روز لشکر کوفیان را که به قصد تقرب به خدا خون خدا را می‌ریزند و ابن‌سعد آنها را لشکر خدا صدا می‌زند. وقتی راه با دویدن به‌دنبال نام‌ها تعریف می‌شود، آخر و عاقبت کار معلوم نیست. تا همین امروز و قصه طالبانی و داعشی‌ها؛ اینطور نیست که هر داعشی و طالبانی از ابتدا جنایتکار به دنیا آمده باشد. کم نیستند جوان‌های پاک‌سرشتی که به نیت جهاد در راه خدا و نبرد با ظلم و ستم و کفر، جذب اشخاصی به ظاهر سفید اما با شخصیت‌هایی سیاه‌تر از شیطان شده‌اند و رفته‌رفته با پا جای پای آنها گذاشتن، قدمگاهشان را در خون گرم کودکان و زنان بی‌گناه یافته‌اند. این قصه در تمام تاریخ بوده و مرتب تکرار شده و تکرار می‌شود. وقتی کسی، شخص یا گروهی را معیار حق و حقیقت قرار می‌دهد و از نقطه شروع تا پایان راه، به مسیر آنها نمی‌اندیشد، داستان اینطور عجیب و غریب می‌شود. این یعنی چشم را بستن و فقط یک فرد و یک گروه را پذیرفتن و قدمگاه آنها را نقشه راه خود کردن. عاقبت کار چنین انتخابی هم رفتن به هر جایی است که آنها می‌روند؛ حتی در قعر آتش.

  • چگونه حق را از باطل تشخیص دهیم؟

عقل، راه تشخیص حق از باطل و حجت خدا بین خودش و خلق اوست. عقل سلیم، عقلی که از سوگیری و جانبداری و افراط و تفریط به دور باشد همیشه 2 راهکار خوب برای تشخیص حق از باطل و سره از ناسره دارد.



اینکه خود ما بی‌واسطه حق یا باطل بودن چیزی را تشخیص دهیم، یعنی با محک عقل و ابزار منطق دریابیم که حق کدام سوی انتخاب ماست. همه آدم‌ها با هر سطحی از اندیشه و توانایی عقلی می‌توانند بسیاری از سره‌ها را از ناسره‌ها تشخیص دهند. همه با هر طرز فکری راست را می‌پسندند و دروغ را بد می‌دانند. هر انسانی راستی را دوست دارد و از دروغ بدش می‌آید حتی اگر خود دروغگو باشد. هر آدمی عدل و عدالت را دوست دارد و ظلم و ستم را بد می‌داند حتی اگر خود ستمگر باشد و برای ظلمش توجیه بسازد. پس همه آدم‌ها در بسیاری از اوقات اگر به عقل و منطق خود رجوع کنند می‌توانند جواب بگیرند.

راه دوم: تشخیص با واسطه

یافتن افراد عاقل و متخصصی که بی‌هیچ جانبداری رأی‌شان مرجع و نشانی حقیقت باشد می‌تواند کمک بزرگی به ما باشد. شاید ما در بسیاری از مواقع خود نتوانیم از گردنه‌های سخت تشخیص حق از باطل بگذریم اما می‌توانیم کسانی را با عقل و منطق و تحقیق خود بیابیم که معتمد و متخصص تشخیص حق از ناحق باشند و بلد راه ما در این موارد سخت شوند. این افراد حتما از آن دسته‌ای هستند که هرگز به‌خاطر منافع خود، ملاک‌های تشخیص حق از باطل را زیر پا نمی‌گذارند.

  • ترازو کدام است؟

خطای آدم‌هایی که ملاک اعتقاد یا مسیر زندگی‌شان را قبول یک شخص قرار می‌دهند کجاست؟ چرا نباید به یک شخص برای معیار حق بودن اقتدا کرد؟ جواب این سؤال واضح است زیرا اشخاص می‌توانند و ممکن است خطا کنند. اشخاص می‌توانند منافق یا دورو باشند. ظاهرالصلاح اما در باطن، گرگی در لباس میش باشند. دلیل دیگر اینکه اشخاص می‌توانند عوض شوند. روزی درستکار باشند و روزی تبهکار و سیاه‌پیشه. اگر ملاک حقانیت راهی که می‌رویم را با قبله‌نمای شخص و اشخاص بسنجیم، هیچ بعید نیست که وقتی قبله آنها کج شد ما هم به راه کج کشیده شویم و دنباله‌روی کج‌روی همان فرد باشیم. وقتی راه آنها از مسیر حق جدا شد، ما هم از راه حق جدا می‌شویم. تمام پیامبران الهی و مصلحان بشری تلاش کرده‌اند آدم‌ها را از اسارت و بندگی بت‌ها نجات دهند. روزی این بت‌ها شکل لات و عزی را به‌خود می‌گیرند. روزی فرعون می‌شوند و لاف خدایی و انا ربکم الاعلی می‌زنند. روزی نفس و هوی و هوس آن می‌شوند و خدا در قرآن نشانی آنها را اینچنین می‌دهد: «آیا ندیده‌ای آن را که معبود خود را هوای نفسش قرار داده؟». و در جایی دیگر می‌فرماید:«‌ای فرزندان آدم آیا با شما عهد نکرده بودم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» (یس، آیه۶۰).

جالب اینجاست که خداوند هم از اینکه از شخص و اشخاص بت ساخته شود بندگانش را بر حذر داشته ولو این شخص، شخص نبی‌اکرمش(ص) باشد. آنجا که فرموده: «جز این نیست که محمد(ص) پیامبری است که پیش از او پیامبرانی دیگر بوده‌اند، آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به آیین پیشین خود بازمی‌گردید؟» (آل‌عمران، آیه 144). یکی از زیباترین مثال‌های این تعارض در جنگ جمل رخ داد و کلماتی را از امیرمؤمنان(ع) در تاریخ به‌جا گذاشت که نظیر ندارد. مردی از صحابه امیرالمومنین(ع) در جریان جنگ جمل، سخت در تردید قرار گرفته بود. او دوطرف را می‌نگریست. از یک طرف علی (ع) را می‌دید و یاران با خدای او را و از سوی دیگر افراد نامدار اسلامی را که خود روزی در رکاب علی (ع) شمشیر می‌زدند. طلحه را می‌دید از پیشتازان در اسلام، مرد خوش‌سابقه و تیرانداز ماهر میدان جنگ‌های اسلامی و مردی که به اسلام خدمت‌های ارزنده‌ای کرده است و باز زبیر را می‌دید خوش‌سابقه‌تر از طلحه، آنکه حتی در روز سقیفه از متحصنین در خانه علی(ع) بود. این مرد در حیرتی عجیب افتاده بود که یعنی چه؟! آخر علی(ع) و طلحه و زبیر از پیشتازان و فداکار‌ترین یاران اسلامند؛ اکنون که رو در رو قرار گرفته‌اند، کدامیک به حق نزدیک‌ترند؟ در این گیرودار چه بایدکرد؟ به هرحال این مرد به محضر امیرالمومنین(ع) رسید و گفت: آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ علی(ع) در جواب سخنی دارد که دکتر طه‌حسین، دانشمند و نویسنده مصری، می‌گوید سخنی محکم‌تر و بالاتر از این نمی‌شود؛ بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این بزرگی شنیده نشده است.

علی(ع) فرمود: «حق و باطل به اشخاص شناخته نمی‌شود حق را بشناس اهلش را می‌شناسی، باطل را بشناس اهلش را می‌شناسی». این شخصیت است که به شخص اعتبار و اصالت می‌دهد. شخصیت رسول خداست که از شخص او الگو ساخته. اگر شخص علی(ع) محور حق و صراط مستقیم است به‌خاطر شخصیت اوست. شخصیت علی(ع) است که به شخص او محوریت حق را بخشیده. وقتی می‌گوییم امیرمؤمنان علی(ع) ملاک حق است یعنی از کسی صحبت می‌کنیم که شخص او در شخصیت‌اش محو شده. آنجا که به‌عنوان مثالی از میان هزاران مثال از زندگی او می‌خوانیم: در برابر محکمه قضاوتی- با تمامی بزرگی شخصش به‌عنوان امیر زمان-در کنار دزدی زانو می‌زند و به‌خاطر نداشتن شاهد، به رأی قاضی ضد‌خود، تمکین می‌کند.

  • دود از کجا بلند می‌شود؟

اگر ملاک یافتن حق اینطور روشن است چرا گاهی اینقدر انتخاب‌های ما از حق و حقیقت فاصله می‌گیرند؟ پاسخ یک کلمه است. تعصب!

مشکل آنجاست که ما حق را با شهود قلبی و ابزارهای عقلی بیابیم اما به هر دلیل، انتخابی از روی تعصب یا احساس را بر انتخاب از روی عقل و منطق و تحقیق ترجیح دهیم. این کار یا به‌خاطر دلمان یا دل دیگری و یا فشاری از جانب جمع اتفاق می‌افتد و همه اینها یعنی ترجیح شخص بر شخصیت. اگر راستی را می‌خواهیم باید خودمان را پایبند حق و شخصیت‌های حق‌مدار کنیم و برای این کار باید از سد بلند اشخاص بگذریم؛ هر چند که کاری بس دشوار است. پس مهم‌ترین قدم در عرصه انتخاب افراد این است که با چشمانی باز، هر لحظه عملکردهای شخصیت آن فرد را زیرذره‌بین نقد و بررسی قرار بدهیم تا مطمئن باشیم فرد مورد نظر راه مستقیم و درست را درپیش گرفته. باید به جای تعصب و پیروی از شخص مذکور به شخصیت او توجه کنیم تا خدای ناکرده به بیراهه‌ها کشیده نشویم.


7664102
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است