بعد از سالها کار و تلاش و جمعکردن پول و پس از دوبار ردشدن در امتحان ورودی دانشگاه، رشتهی فیلمنامهنویسی را انتخاب کرده چون بهخاطر مشکلات مالی نمیتوانسته برای فارغالتحصیلی از رشتهی کارگردانی فیلم بسازد.
اما حالا «دونگ دینلونگ» یک فیلمساز اهل ویتنام است و عاشق کارش است. این فیلمساز ویتنامی متولد 1973 میلادی است و پیش از این بهعنوان معدنکار در معدن طلا و یاقوت قرمز، استاد کونگفو، کولبَر، آهنگر و مکانیک هم کار کرده است.
فیلم «پدر و پسر»، اقتباسی از یکی از داستانهای کوتاه خودش با همین نام است که سال 1995 میلادی نوشته بود. او در همین فیلم اولش از جریان تجاری سینمای ویتنام که عموماً شامل فیلمهای رزمی و کمدی میشود فاصله گرفته و یک رابطهی پدرپسری را از فرهنگ ویتنام در فیلمش به تصویر کشیده است. رابطهای که در آن پدر در عین سختگیری، پناهگاهی قابل اعتماد برای فرزندش محسوب میشود که او را برای رسیدن به رؤیاهایش یاری میکند.
«کا» که همراه با پدر ماهیگیرش در دهکدهای در ویتنام زندگی میکند، رؤیایش رفتن به شهر و لمس ابرها از بالای بلندترین برجها است، اما دچار بیماری سختی میشود و پدر باید برای تأمین هزینههای درمان او سختتر از قبل کار کند.
عدهای این فیلم را بهخاطر شباهتهای میان شرایط زندگی کا و کودکی لونگ، نوعی «خودزندگینامه» (اتوبیوگرافی) میدانند.
فیلم پدر و پسر، خبر از ورود کارگردانی مستعد و خوشآتیه به دنیای سینما میدهد که با همین اولین فیلمش توانسته تحسین منتقدان زیادی را به دست آورد، تا جایی که فیلم لونگ بهترین و شاخصترین فیلم سینمای ویتنام در دههی اخیر محسوب میشود و توانسته در جشنوارههای معتبری از جمله جشنوارهی بینالمللی فیلم آریزونا، بوستون و جشنوارهی فیلم هالیوود جایزه بگیرد.
فیلم پدر و پسر همچنین بهعنوان نمایندهی ویتنام در سال 2018 میلادی به آکادمی اسکار معرفی شده بود. حالا پدر و پسر، در سی و ششمین دورهی جشنوارهی جهانی فیلم فجر میهمان بخش «جلوهگاه شرق» است و به همین مناسبت ترجمهی گفتوگویی را با کارگردان این فیلم متفاوت برایتان آماده کردهایم.
- در گذشته شغلهای گوناگونی داشتهاید؛ چه شد که فیلمساز شدید؟
همیشه عاشق فیلم بودم و از قدیم هم داستان مینوشتم. سعی کردم بروم دانشگاه، اما خانوادهمان خیلی فقیر بود. بهخاطر همین هم باید کار میکردم و سر کارهای مختلفی رفتم. حتی استاد کونگفو شدم و در چند کارخانه هم کار کردم.
نزدیک به هفت سال کار کردم و بعد برای دانشگاه ثبتنام کردم. اولش دوبار در امتحان ورودی رد شدم، بار سوم در رشتهی فیلمنامهنویسی پذیرفته شدم. البته علاقهام رشتهی کارگردانی بود، اما برای رشتهی کارگردانی باید قبل از فارغالتحصیلی یک فیلم بسازید و فیلم ساختن هم کلی پول میخواهد. این شد که برای رشتهی فیلمنامهنویسی ثبتنام کردم.
- چه چیزی الهامبخش شما برای نگارش این فیلمنامه بود؟
وقتی هفتسالم بود، پسری را دیدم که پدر خودش را با چوب میزد. در آن سن و سال، کمکی از دستم برنمیآمد. اما میدانستم وقتی بزرگ شوم، میخواهم دربارهی این ماجرا کاری بکنم و در مورد عشق به والدین حرفی بزنم.
یکبار هم، زمانی که داشتم روی این داستان کار میکردم، پدرم مرا صدا زد و خواست برایش توضیح دهم حس هواپیما سوارشدن چه جوری است. ما در محلهای بسیار فقیرنشین زندگی میکردیم و پولی نداشتیم که سوار هواپیما شویم. این شد که این موضوع را هم در داستان گنجاندم.
- دهکدهی محل زندگی خودتان هم شبیه لوکیشن فیلم بود؟
بله، من هم در منطقهای کوهستانی زندگی میکردم. وقتی فیلم را ببینید متوجه میشوید که تمام جزئیات را همانطور که در واقعیت بوده حفظ کردهام، چون از تجربیات خودم استفاده کردهام و با آن ناحیه کاملاً آشنا هستم.
- رابطهی این پدر و پسر چهطور رابطهای است؟
«موک» (پدر)، همسرش را از دست داده و «کا» (پسر) مادر ندارد. اول با خودم فکر کردم که پدر باید بهخاطر این اتفاق تا همیشه غمگین باشد؟ بعد به این نتیجه رسیدم که نه؛ اتفاقاً او باید همیشه لبخند بر لب داشته باشد. او میخواهد که پسرش به صورت او نگاه کند و آن لبخند را ببیند. این بخشی از رابطهی صمیمانهی این پدر و پسر است.
میخواستم از طریق این رابطه، پیامی را برسانم. اوضاع زندگی ممکن است سخت باشد، اما پدرها همیشه تمام تلاششان را برای پسرهایشان میکنند.
- به نظر میرسد بازیگران نقشهای موک و کا، رابطهی خیلی خوبی دارند.
بازیگر نقش موک در زندگی واقعی پزشک است و بازیگر نقش کا در یک دهکده زندگی میکند و پدر و مادر ندارد. این دو بازیگر پیش از این با هم آشنا نبودند. وقتی بازیگرها را انتخاب کردیم، شرایطی را مهیا کردیم که آنها یکماه پیش از شروع فیلمبرداری با هم زندگی کنند تا با هم آشنا شوند.
- پس بازیگران حرفهای نیستند. چهطور انتخابشان کردید؟
میخواستم تا جایی که ممکن است، این فیلم واقعیِ واقعی باشد. بهخاطر همین هم سراغ نابازیگرها رفتیم. بعضیهایشان باید یاد میگرفتند چهطور بازی کنند تا بتوانم انتخابشان کنم.
برای نقش کا، پنج کودک داشتیم که با هم وقت میگذراندند و بازیگری یاد میگرفتند. بعد از یک هفته سراغشان رفتیم تا ببینیم بازیهایشان چهقدر پیشرفت کرده. در مورد هر دو بازیگر خیلی خوششانس بودیم و چهرههایشان خیلی مناسب بود. مثلاً بازیگر نقش موک، همان چهرهی مهربان و آرامی را داشت که دنبالش بودیم.
البته قبلاً در سال 2013 میلادی بازیگر نقش کا را دیده بودیم و انتخابش کرده بودیم، اما در آن سال سیل آمد و نشد فیلم را بسازیم. فکر میکردیم دوباره باید دنبال بازیگر بگردیم. ولی بعد از دو سال که به سراغش رفتیم، دیدیم خیلی بزرگ نشده و دوباره از او خواستیم که بیاید و برایمان بازی کند.
- بخشی در فیلم هست که در آن سیل میآید. این بخش را تحتتأثیر همان سیل در فیلم گنجاندید؟
سیلی که در فیلم میبینید یک سیل واقعی است. سیل دو روز قبل از اتمام فیلمبرداری آمد. ما از ابتدا هم در فیلمنامه سیل داشتیم و قرار بود منتظر شویم سیل بیاید. چون ما فیلمساز مستقل هستیم و آنقدر پول نداریم که با جلوههای ویژه سیل را بازسازی کنیم. بهخاطر همین باید جایی را برای فیلمبرداری انتخاب میکردیم که آب و هوا بتواند در این مورد کمکمان کند.
- میتوانید کمی هم از پروژههای بعدیتان بگویید؟
در حال حاضر داریم روی دو پروژه کار میکنیم. یکی در مورد یک ماهیگیر است و دیگری که موضوعی شبیه به فیلم پدر و پسر دارد؛ داستانی دربارهی عشق خانوادگی که اسمش «578» است. پروژهی خیلی پرهزینهای است.
اصولاً فیلمسازی خیلی پرهزینه است. بهخاطر همین اول با خودم فکر کردم که باید فیلمسازی را بگذارم کنار! اما وقتی پدر و پسر تمام شد و تهیهکنندهام پرسید که حالا میخواهم این حرفه را بگذارم کنار؟ گفتم «نه، اصلاً شدنی نیست!»
9758731