رضا ساکی
خدا خدا میکردم که امروز صابری آن خبر را نخواند ولی تا نشست پشت میزش، گفت: بچهها اینجا نوشته رسانهها به موضوع پولهای کثیف وارد نشوند. صبر نکردم. فریاد زدم: نخوان. صابری و محمدی و تیموری و مرادی و قاسمی درجا خشکشان زد. صابری همانطور که به سقف نگاه میکرد، گفت: بسمالله تو دیگر که هستی؟ گفتم: من همانی هستم که هر روز داستان شما را مینویسم. لطفا این خبر را نخوان. گفت: نادری تویی؟ اصلا شوخی خوبی نیست. گفتم: نه من نادری نیستم. من نویسندهای هستم که داستان خیالی شما را مینویسم. مرادی گفت: ممگر ممماااااا واقعیت نننداریییم. گفتم: چرا، دارید، ولی، ولی به صابری بگویید این خبر را نخواند، چون اگر بخواند من نمیتوانم داستان امروز شما را منتشر کنم.
تیموری گفت: نوشته است رسانهها به موضوع پولهای... گفتم: بگو فلان، فلان کثیف. گفت: به موضوع فلان کثیف وارد نشوند اما ما که رسانه نیستیم. گفتم: ولی قصه شما در یک رسانه منتشر میشود. گفت: یعنی چی؟ قاسمی گفت: الان دعا میخوانم میرود. گفتم: ایسنا را ببینید. همه شیرجه زدند به سمت مانیتور. چند دقیقهای همینطور خوانند. صابری گفت: همه جیزمان را نوشته، دعوای من و قاسمی را حتی نوشته است. گفتم: پس لطفا این خبر را نخوان. همه به هم به سقف نگاه کردند و گفتند: یعنی اگر صابری بخواند، یعنی رسانه به موضوع فلان کثیف وارد شده است؟ گفتم: بله. اصلا شما چرا این قدر سیاسی هستید. بروید سراغ خبرهای اجتماعی و ورزشی تا من بتوانم داستانتان را نقل کنم. خوب؟ همه با هم گفتند: خوب!
باقی بقایتان.
6274791