نمی دانم چرا! اما هر وقت پای خاطرات هم رزمانش می نشینی و هر جا ذکر و یاد او می شود احساس می کنی جنس آقا مهدی میرزایی با دیگران متفاوت است. بسیار شنیده ام که خیلی ها با یاد او احساس خوبی دارند و با این که فقط خاطراتش را از هم رزمانش شنیده اند اما با عکس هایش و گاهی هم در خلوت هایی بر مزارش با او حرف عشق می زنند.
هر سال این روزها که پاییز رنگ و بوی بیشتری به خود می گیرد دلت بیشتر برایش هوایی می شود. آری! بیایید با هم از شهید مهدی میرزایی بگوییم و بشنویم و با یاد و خاطرش ذهن و ضمیرمان را جانی دوباره دهیم.
وقتی برای اولین بار نیروهای رزمی خراسان سازماندهی شدند و تیپ ۲۱ امام رضا(ع) شکل گرفت، مهدی که در میدان های مین کارآزموده شده بود، با عنوان مسئول گروه تخریب، به کار آموزش نیروهای جدید مشغول شد. در عملیات «بیت المقدس» و کانال بیوض از ناحیه شانه راست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و برای مداوا به زادگاهش رفت. دستش صدمه ای جدی دیده بود اما طاقت نشستن و شنیدن اخبار جنگ را نداشت. با همان وضعیت خودش را به جبهه رساند و در عملیات «آزادسازی خرمشهر» شرکت کرد. عملیات «رمضان» آزمون دشوار دیگری بود که مهدی با سربلندی از آن بیرون آمد. در این حمله که در محور شلمچه انجام شد، برادر کوچک ترش «رضا» به شهادت رسید و مهدی از همه رزمندگان خواست تا جنازه سایر شهدا به عقب منتقل نشده، پیکر برادرش را از روی زمین بلند نکنند.
انفجار مین در عملیات «مسلم بن عقیل» باعث مجروح شدن دستش شد. اما پس از مدت کوتاهی از بیمارستان راهی جبهه شد و همه رزمندگان را حیرت زده کرد. عده ای به خاطر وجود ترکش های فراوان در بدن او، لقب فرد آهنین را برایش انتخاب کرده بودند.
در عملیات والفجر «مقدماتی» و والفجر «یک» به عنوان مسئول تخریب مأموریت بزرگی را انجام داد. او و گروهش با نفوذ در خاک عراق، تلمبه خانه های مهم منطقه را منهدم کردند. شایستگی، شجاعت، تجربه و خلاقیت او باعث شد تا به عنوان معاون فرماندهی تیپ امام موسی(ع) هدایت نیروهای تیپ را به عهده بگیرد.
در عملیات والفجر۴ در منطقه پنجوین و همچنین عملیات پیروز خیبر لحظه به لحظه در کنار همرزمانش جنگید. او در این عملیات پیش از دیگران خودش را به جاده بصره- العماره رساند. پس از ازدواج با همسری مومن و وفادار به دیدار امام خمینی رفت و سپس به جبهه های جنگ بازگشت. هنوز چند ماهی نگذشته بود که به زیارت خانه خدا مشرف شد. سفر حج تحول بزرگی در شخصیت و روحیه او پدید آورد. مهدی پس از پایان سفر بلافاصله راهی خط مقدم شد و عملیات میمک را فرماندهی کرد و در بیست و هشتم مهرماه سال ۱۳۶۳ با اصابت گلوله ای مستقیم به سرش به شهادت رسید و روح بلندش به اوج آسمان پرواز کرد.
اجازه بدهید درباره شهید میرزایی به تعبیر فرمانده او رجوع کنیم که اگرچه جمله ای کوتاه است اما مهم، قابل تأمل، شنیدنی و خواندنی است. سردار قربانی می گوید: «اگر بخواهم از میان ۳۰۰ هزار رزمنده ای که در تمام طول دفاع مقدس به کارگیری کردم از ۵ نفر به عنوان شجاع یاد کنم به طور قطع یکی از آنها مهدی میرزایی است. نقش او را به هیچ عنوان نمی توان در تاریخ دفاع مقدس نادیده گرفت.»
و شاید جلوه ای از این شجاعت را بتوان در خاطره علیرضا ملازاده از همرزمان آقا مهدی حس کرد: از طرف فرماندهی اعلام کردند که آماده باشید قرار است به منطقه عملیاتی غرب بستان در جنوب برویم.
به اتفاق فرماندهی لشگر مرتضی قربانی و دیگر مسئولان به منطقه رفتیم. در منطقه مقداری داخل خاک ایران و مقداری هم داخل خاک عراق را با دوربین شناسایی کردیم. در آن منطقه هور و آبراه هایی بود. رودخانه ای در غرب بستان با عرض سه الی چهارمتر بود. کنار رودخانه ایستاده بودیم و صحبت می کردیم که باید از رودخانه رد شویم و جلوتر برویم و منطقه را شناسایی کنیم. داشتیم فکر می کردیم که چگونه از این رودخانه رد بشویم.
لباس ها را دربیاوریم و شناکنان رد شویم یا اینکه بلم یا قایق و لنجی پیدا کنیم که ما را از این رودخانه رد کند.
هوا هم سرد بود، فکر می کنم فصل سرما بود، همین طور مشغول فکر کردن بودیم که چگونه رد شویم که یک دفعه دیدیم مهدی میرزایی شیرجه زد و لباس خودش را داخل رودخانه انداخت و رد شد و رفت آن طرف آب.
بعد گفت: هر کس می خواهد رد بشود بیاید با من رد بشود که برویم آن طرف. آنجا من به این حقیقت که می گفتند مهدی میرزایی شجاع و نترس است پی بردم. بدون اینکه به سردی هوا فکر کند و یا اینکه لباسش را دربیاورد خودش را به آب زد و رفت و همه را متعجب کرد بعد گفت: هر جا می گویید من بروم و شناسایی کنم و برگردم.
چند سال قبل با حاج ماشاء ا... آخوندی همرزم میرزایی گفت و گوی مفصلی درباره این شهید داشتم. شاید کم تر باشند که درباره مهدی میرزایی مثل او بتوانند صحبت کنند. خاطرم هست او چند جا حرف هایش را با بغض می گفت.
ماجرای داردلان و شهید میرزایی را من از او شنیدم: «این شکل از شهادت که با یک ترکش، سر از قسمت دهان به بالا از بین برود در میان شهیدان کمتر اتفاق افتاده بود اما شهید میرزایی این گونه و با همان شعاری که خودش همواره سر می داد و ذکرش را می گفت و بچه ها هم به شوخی اسم واحد را «واحد داردلان» گذاشته بودند، هم دل و هم سرش را به دار شهادت آویخت.»
یکی از بغض های «آخوندی» برای احساس او نسبت به غریبی شهید میرزایی در زندگی و پس از شهادت او بود که می گفت: «این سال ها در حالی که نام بسیاری از شهیدان یاد می شود، غریبی این شهید همچنان ادامه دارد.»
5028861