چند روز پیش، مرد جوانی سراسیمه پیکر نیمه‌جان دخترش را به بیمارستان رباط کریم برد و از پزشکان خواست او را نجات دهند. این مرد نمی‌دانست چه اتفاقی برای دخترش افتاده و از اینکه او ناگهان بیهوش شده بود، وحشت کرده بود. وقتی پزشکان اعلام کردند که دختربچه 6ساله بر اثر خوردن داروی متادون دچار بیهوشی شده است، قرار شد او برای ادامه درمان به بیمارستانی در تهران منتقل شود اما مرد جوان نمی‌دانست که تلاشش برای نجات دخترش فایده‌ای ندارد و او جانش را از دست خواهد داد.

این مرد که حالا در غم از دست دادن دخترش عزادار است در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: روزی که این حادثه رخ داد، همراه دخترم به مغازه عطاری یکی از دوستانم رفته بودم. دوستم قرار بود برای چند روزی به شهرستان برود و آن روز رفته بودم که او را ببینم. دخترم که از همان کودکی وابستگی شدیدی به من داشت و از من جدا نمی‌شد نیز همراهم بود.

داخل مغازه نشسته بودم و با دوستم حرف می‌زدم و متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد. ظاهرا در گوشه‌ای از مغازه لیوانی بوده که داخل آن مقدار کمی شربت متادون وجود داشته و دخترم دور از چشم من از آن خورده بود. با این حال متوجه این ماجرا نشدم و پس از حرف زدن با دوستم مغازه‌اش را ترک کردم و راهی خانه‌ام شدم. در بین راه دخترم می‌گفت که خوابش می‌آید و من هم او را در آغوش گرفتم تا زودتر به خانه برسیم. وقتی به خانه رسیدم، برای خرید دوباره از خانه خارج شدم اما در بین راه همسرم تماس گرفت و گفت که حال دخترمان بد شده است. سراسیمه به خانه برگشتم و او را به بیمارستان رباط کریم بردیم و آنجا بود که فهمیدم اشتباهی شربت متادون خورده است.

زمان برای مرد جوان و همسرش به‌سختی می‌گذشت. دخترشان روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد و این در حالی بود که به گفته مرد جوان چندین ساعت طول کشید تا او را به بخش آی‌سی‌یو منتقل کنند.او ادامه می‌دهد: در همه این مدت در اورژانس بودیم و التماس می‌کردیم که دخترم را به آی‌سی‌یو ببرند تا اینکه بالاخره او را به آی‌سی‌یو بردند.

اما ناگهان به ما اعلام کردند که او دچار ایست قلبی شده است. آنها احتمال دادند که او تشنج کرده و شلنگ اکسیژن را گاز گرفته و همین باعث شده که اکسیژن به او نرسد. در نهایت نیز اعلام کردند که او دچار مرگ مغزی شده و وقتی دخترم به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل شد، پزشکان معاینه‌اش کردند و گفتند که دیگر امیدی به بازگشتش نیست. دنیا روی سرمان خراب شده بود و با اینکه غم بزرگی داشتیم، اما اجازه دادیم تا اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا شود. براساس این گزارش، با رضایت خانواده دختربچه، قلب و کلیه‌های او به بیماران نیازمند پیوند زده شد.