گوناگون 10:01 - 18 آبان 1394
همشهری دو - محسن قزلی:چند دهه قبل، جلال آل‌احمد سفری به جزیره خارک داشته که حاصل آن کتابی شده است به نام «خارک، درّ یتیم خلیج‌فارس».

جلال در این کتاب حسابی درباره این جزیره کوچک صحبت و البته اشارتی کوتاه می‌کند به یکی از آیین‌های مردم ایران که تعزیه است. او در کتابش می‌گوید: در جزیره اسب وجود ندارد ولی کنار مقبره امامزاده میرمحمد اسبی را بسته‌اند که انگار برای مراسم تعزیه هرساله محرم است و البته یک سند تاریخی از یکی از تاریخ‌نگاران دوره ناصری می‌آورد برای اثبات اینکه تعزیه در خارگ سابقه‌ای قدیمی دارد. تا اینجای کار ما هم استناد می‌کنیم به نوشته جلال و البته این بار خودمان شال و کلاه می‌کنیم و راهی خارگ می‌شویم تا ببینیم این تعزیه را.

باد، لای پرچم‌های یاحسینی که در گوشه‌وکنار جزیره آویزان کرده‌اند می‌پیچد و هوای شرجی جزیره را محرمی‌ می‌کند. خارک و مردمانش سیاه‌ پوش حسین(ع) شده‌اند. ظهرها صدای نوحه تعزیه‌خوان‌ها و شب‌ها هم صدای سنج و دمام جنوبی‌ها فضای جزیره را پر می‌کند از یاد کربلا. اینجا خارک است؛ جزیره‌ای کوچک در دل بیکران خلیج‌فارس. آسمان خارک به احترام محرم گرفته است و هر ازگاهی هم اشک می‌ریزد.

قرار است بعدازظهر برویم برای دیدن تعزیه‌ای که به گفته محلی‌ها سابقه‌ای بیش از 250سال دارد و به همت بومی‌ها و عنایت امام حسین(ع) همچنان اجرا می‌شود و هر سال پربارتر از سال قبل.

  • میدان تعزیه

امروز پنجم محرم است و قرار است که مراسم به میزبانی شرکت نفت فلات قاره و به صورت تقریبا اختصاصی برگزار شود. یک ساعت زودتر به محل اجرا می‌رویم؛ زمینی صاف و خاکی در بلندایی که کران آن منتهی می‌شود به دریا و آسمان. گروه تعزیه مشغول کارند. خیمه‌ها یکی بعد از دیگری عَلَم ‌شده و پرچم‌های سبز و قرمز در گوشه و کنار میدان بزرگ تعزیه برافراشته می‌شوند. چند وانت و یک کامیون سر می‌رسند. بازیگران از به وانت‌ها پیاده می‌شوند و باقی وسایل را پیاده می‌کنند. چندین اسب هم از داخل کامیون پایین می‌آورند و به درخت‌های منتهی به میدان می‌بندند. بازیگران لباس‌های تعزیه را تن‌شان می‌کنند. مردی با قد بلند که لباس رزم سبزی پوشیده و کلاهخودی بزرگ با پرهای سفید به سر دارد، بازیگران را در میدان می‌چیند و برای آنها صحبت می‌کند. بلندگوی کنار میدان هم مدام نوحه‌های بوشهری پخش می‌کند و البته کارکنان نفت هم یکی‌یکی دارند در محوطه جمع می‌شوند برای تماشای تعزیه.

  • بزرگ‌ترین تعزیه ایران

اسمش ابراهیم مشایخی‌است و البته مسئول و تعزیه‌گردان جزیره. تمثال‌خوان حضرت عباس(ع) است؛ همان مرد بلند قد که لباس رزم سبزی به تن داشت. به‌عبارتی تمام مسئولیت اجرایی این تعزیه پای اوست. قبل از شروع مراسم سراغش می‌روم.

با اینکه سرش شلوغ است چنددقیقه‌ای وقتش را می‌گیرم. حرف‌های زیادی دارد درباره این تعزیه. از همه‌چیز صحبت می‌کند؛ از اینکه این تعزیه سابقه‌ای 257ساله دارد (البته او یک کتاب هم درباره تعزیه در خارک منتشر کرده است) و حدود 100نفر درگیر بازی و خدمت در این تعزیه هستند. می‌گوید:«در این تعزیه حدود 15نفر دارای نقش هستند و بازی می‌کنند، 45نفر هم در نقش‌های حاشیه‌ای مشغولند و تعدادی هم فعالیت‌های اجرایی تعزیه را برعهده دارند. به نوعی می‌شود گفت که این تعزیه بزرگ‌ترین تعزیه میدانی ایران است».

  • آغاز روایت عاشقی

ساعت 3/5 است که صدای دهل و شیپور فضای میدان را پر می‌کند و این یعنی که مراسم دارد شروع می‌شود. یک طرف میدان خیمه‌گاه امام حسین(ع) است و طرف دیگر هم خیمه‌گاه سپاه یزید. تمثال‌خوان حضرت عباس(ع) سوار بر اسب و روبه‌روی تعزیه‌خوان شمر که او هم سوار بر اسب است، می‌ایستد. چرخی در میدان می‌زند و در همان حین رجزهایی می‌خواند. شمر هم در روبه‌رو همین کار را می‌کند. همه جا سکوت است و دریا هم آرام. حماسه است که در میدان موج می‌زند. هر دو دوست‌دار امام حسین(ع) ولی یکی در لباس عباس(ع) و دیگری در لباس شمر. روایت این رجزها چیزی نیست جز روایت عاشقی؛ روایتی که مردم جزیره چه شیعه و چه سنی خیلی با آن اخت هستند.

  • فقط به عشق سیدالشهدا

تعزیه این سال‌ها محصول تلاش بسیاری از بومیان و کارکنان شرکت نفت و بعضی از پرسنل ارتش و سپاه است که در جزیره مشغولند و البته به نوعی خاک خارک را خورده‌اند. حاج ابراهیم در این‌باره می‌گوید:«هر سال نزدیک به 3‌ماه تمرین می‌کنیم؛ یعنی از دوم شوال تا شروع محرم. علت آن هم این است که هرسال در اجرای تعزیه تغییرات عمده‌ای می‌دهیم».

حاج ابراهیم ادامه صحبتش را اینطور پی می‌گیرد:«به غیراز بومیان، بقیه بچه‌هایی که در این تعزیه به نوعی دخیل هستند مثل بچه‌های شرکت نفت، بعد از سرکارشان و از حدود ساعت 7عصر تمرین‌شان را شروع می‌کنند و بعضی وقت‌ها تا 11شب سر تمرین هستند». تمام این بچه‌ها فقط به یک عشق می‌آیند و آن هم عشق به امام حسین(ع) است.

مشایخی دراین باره می‌گوید:«این تعزیه هیچ منفعت مالی‌ای برای کسی ندارد. تمام این بچه‌ها فقط به عشق سید‌الشهداست که دور هم جمع می‌شوند تا عشقی به‌پا کنند. واقعا 3‌ماه تمرین آن‌هم بعد از 12ساعت کار روزانه فقط با منطق عشق است که معنی پیدا می‌کند و چه عشقی بالاتر از عشق به امام حسین(ع)».

  • شیعه و سنی زیر بیرق حسین

جزیره خارک بافت مذهبی جالبی دارد. شیعه و سنی تقریبا 50به 50هستند؛ ولی وقتی پای امام حسین(ع) به میان می‌آید دیگر نقل شیعه و سنی نیست؛ همه پروانه می‌شوند گرد شمعی که دل‌هایشان را روشن کرده است. وقتی محرم می‌آید همه پای کار هستند. حاج ابراهیم مشایخی دراین باره می‌گوید:«از قدیم‌الایام اهل سنت جزیره با تعزیه میانه خوبی داشته‌اند. خیلی از اهل تسنن وقتی حاجتی دارند می‌آیند و داخل خیمه امام حسین(ع) در میدان تعزیه می‌نشینند و این موضوع ارادت اهل تسنن به خاندان پیامبر (ص) را نشان می‌دهد. البته بعضی وقت‌ها این برادران نذری هم دارند که کنار مجلس تعزیه آن را ادا می‌کنند». اینجاست که اقلیم دلدادگی آدم‌ها مرزهای مرسوم را درمی‌نوردد و حول محور خون خدا، عشق به‌پا می‌کند.

  • تعزیه قاسم و علی‌اکبر چیز دیگری است

اسب‌ها داخل میدان به حرکت درمی‌آیند. میدان رجز، شده میدان نبرد. از یک طرف سپاهیان یزید و از طرف دیگر یاران و اصحاب امام حسین(ع). ولی باز هم میدان‌دار اصلی حضرت عباس(ع) است؛ تکیه‌گاه سپاه امام حسین(ع). یاران امام یکی‌یکی به میدان می‌روند ولی تعزیه حضرت قاسم(ع) و حضرت علی‌اکبر(ع) چیز دیگری است.

  • پرده علی‌اکبر؛ من پسر حسینم

تعزیه حضرت علی‌اکبر(ع) همیشه حال دیگری دارد؛ چه زمان خداحافظی با پدر و چه زمان شهادت. تعزیه‌خوان حضرت‌علی‌اکبر(ع) وارد میدان می‌شود و روبه‌روی سپاه یزید می‌ایستد و این رجزها را به زبان می‌آورد: «من علی پسر حسین، پسر علی هستم، به خانه خدا قسم که ما به نبی نزدیک‌تر هستیم، تا شبث و شمر فرومایه. آنقدر با شمشیر به شما می‌زنم تا شمشیر تاب بردارد؛ شمشیر‌زدن جوان هاشمی علوی. به‌خدا قسم پیوسته امروز از پدرم حمایت می‌کنم. تا فرزند زنا‌زاده در میان ما حکومت نکند».

اینها را به زبان می‌آورد و وارد میدان می‌شود. از هر طرف دوره‌اش می‌کنند ولی اوست که یکه‌تاز میدان است. بعد از لختی جنگ، تمثال‌خوان حضرت علی‌اکبر(ع) به سوی تعزیه‌خوان امام حسین(ع) برمی‌گردد و طلب آب می‌کند. تعزیه‌خوان نقش امام حسین(ع) سوزناک می‌خواند: «شکیبایی کن، پسر عزیزم! جدت با کاسه‌ای پر به تو می‌نوشاند» و او دوباره به میدان برمی‌گردد و مانند شیر می‌جنگد تا نیزه‌ای به او می‌زنند و بعد دشمن به او حمله می‌کند و او را با ضربات شمشیر تکه تکه می‌کنند. در این هنگام تعزیه‌خوان نقش حضرت زینب(س) به سمت جنازه علی‌اکبر(ع) می‌آید و خودش را روی جنازه می‌اندازد. گریه امان‌ جمعیت را بریده. دیدن این صحنه‌ها میدان کربلا را برایشان زنده کرده است.

  • با عنایت امام، بعد از 18سال بچه‌دار شدم

کسی از در خانه ائمه دست خالی برنمی‌گردد، به‌خصوص از در خانه امام‌حسین(ع). خوان بخشندگی حضرت خیلی گسترده است. همه کسانی که به‌نوعی در دستگاهش نوکری می‌کنند سر خوان توجه و عنایت حضرت‌ هستند. هیچ‌کس از زیر بیرق و دستگاه سیدالشهدا دست خالی برنمی‌گردد. این در دستگاه ثارالله یک اصل است؛ اصلی که قسمت بسیاری از خادمین این تعزیه هم شده است. حاج ابراهیم دراین باره می‌گوید:«خود من 18سال بود که بچه‌دار نمی‌شدم اما نوکری در این تعزیه و برکت آن بود که خدا به من 2بچه داد. این عنایات فقط مختص من هم نبوده. برای خیلی‌ها افتاده؛ هم برای اهل سنت و هم برای شیعیان».

  • پرده حضرت قاسم(ع)؛ امانت امام حسن(ع)

«اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند حسن، نواده پیامبر خدا، مصطفی و امین خداوند هستم؛ اینک این حسین مانند اسیران به گروگان گرفته شده و در محاصره، میان مردمی است که هرگز باران رحمت بر آنها نبارد.»

تعزیه‌خوان نقش حضرت قاسم(ع) این جملات را می‌گوید و وارد میدان می‌شود درحالی‌که شمشیرش روی زمین کشیده می‌شود و اندکی بعد نبرد آغاز می‌شود. صدای دهل و شیپور فضای میدان را پر کرده است. با اینکه سنش کم است اما بسیاری از دشمنان را هلاک می‌کند؛ ازجمله ازرق شامی را که از بزرگان سپاه عمر سعد است. تا اینکه شمشیری او را به زمین می‌اندازد. تعزیه‌خوان نقش امام حسین(ع) وارد میدان می‌شود و دشمن را پراکنده می‌کند و به کنار جنازه قاسم می‌رسد. روی زانوهایش می‌افتد و جنازه را بغل می‌کند و محکم به سینه‌اش می‌چسباند. صدای گریه مردم و حتی بعضی از تعزیه‌خوان‌ها کل محوطه را پر کرده. حال عجیبی است داخل میدان. اینجا انگار شده کربلا.

  • حرمله باشم یا حبیب، دلم گرو حسین است

2چهره کاملا متفاوت؛ در تعزیه سر و موهایش یک‌دست سیاه بود و البته شرارت از سر و رویش می‌بارید اما در عالم واقع مردی میانسال با موها و ریشی پرپشت و یکدست سفید. نقش‌اش حرمله بود؛ یکی از منفورترین چهره‌های کربلا. ولی قلبش دوست‌دار حسین(ع) و علی‌اصغر او. بیست‌واندی سال است که در جزیره دارد کار و زندگی می‌کند؛ یعنی الان برای خودش یک پا خارکی شده. برایم از نقش‌هایش می‌گوید؛ از اینکه نخستین نقشی که بازی کرده نقش حبیب‌بن مظاهر بود و چه برکتی داشته بازی در این نقش، چراکه اصغر رضایی همان سالی که این نقش را بازی می‌کند، کربلا قسمتش می‌شود. از او می‌پرسم که بازی در نقش اشقیا یا اولیا چه فرقی دارد؟ یک‌بار حبیب و یک‌بار حرمله؟ تاملی می‌کند و می‌گوید: «برای من واقعا فرقی ندارد. چه حرمله باشم و چه حبیب دلم گرو حسین است و بس.» و واقعا چه فرقی می‌کند بازیگر نقش حرمله باشی یا حبیب وقتی دل در گرو کسی داری که با عنایت اوست که نوکر دستگاهش شده‌ای. در دستگاه حسین(ع) همه آدم‌ها بزرگند و عزیز.

  • هر چه فحش بیشتر، برکت بیشتر

«هر چه فحش بیشتر، برکت بیشتر» این حرف را شبیه‌خوان شمر می‌زند. اسمش مجید است و فامیلی‌اش بحرینی. از 19سالگی کار تعزیه می‌کرده. تقریبا بیشتر نقش‌های تعزیه را بازی کرده؛ یعنی هم اشقیاخوان بوده و هم اولیاخوان. اما مجید چرا آن حرف اول را زد؟ خودش می‌گوید: «حقیقت این است که مردم اشقیا را دوست ندارند. راستش به من فحش نمی‌دهند که! به اشقیا فحش می‌دهند». او برای هر نقشی که در تعزیه بازی می‌کند قبلش مطالعه زیادی می‌کند؛«من قبل از اینکه نقشی را بازی کنم حسابی روی آن مطالعه می‌کنم. امسال نقش شمر را بازی کردم اما قبلش حسابی در مورد شمر و نقش او در ماجرای کربلا مطالعه کردم و کتاب خواندم». اشقیاخوان باشی یا اولیاخوان! فرقی ندارد. همین که از کسی اشکی بگیرید به یاد حسین(ع) و شهدای در رکابش، خودش دنیا دنیا می‌ارزد. حالا می‌خواهد شمر تعزیه باشد؛ نقش شمر، اما در دل، عاشق امام حسین(ع)! پس می‌توان شمر بود و عاشق خون خدا.

  • ذوالجناج برگشت اما بی‌حسین

آفتاب دارد غروب می‌کند. آخرین پرده تعزیه مردم خارک انگار قرار است با شهادت امام حسین(ع) و غروب آفتاب به پایان برسد. واقعا نمی‌شود این پرده را روایت کرد. قلم تاب توصیف ندارد. فقط اینجای تعزیه را می‌نویسم که ذوالجناح به خیمه‌گاه برمی‌گردد بی‌حسین. اهل خیمه‌گاه دور اسب را می‌گیرند و بهترین توصیف برای این صحنه همان تابلوی زیبای استاد فرشچیان است. آسمان خارک و دریای روبه‌روی میدان، هردو سرخ شده‌اند. انگار دریا و آسمان هم تاب شهادت امام را ندارند. تعزیه مردمان خارک هم با غروب سرخ آسمان تمام می‌شود.

  • پرده حضرت عباس (ع)

واللّه ان قطعتم‌وا یمینی انی احامی ابدا عن دینی

گل تعزیه‌ها همیشه تعزیه حضرت عباس(ع) است. تعزیه‌خوان نقش حضرت عباس(ع) با مشک آب وارد میدان می‌شود. نوفل ازرق از پشت درخت‌ها با ضربه‌ای دست راست حضرت را قطع می‌کند. عباس‌خوان در آن لحظه این رجز را می‌خواند:«واللّه ان قطعتم وا یمینی/ انی احامی ابدا عن دینی/‌به خدا قسم ! اگر دست راستم را قطع کردید، من همچنان از دینم دفاع خواهم کرد» و مشک را به‌دست چپش می‌سپارد.

دوباره اشقیا‌خوان نقش نوفل ازرق به حضرت حمله می‌کند و دست چپ او را قطع می‌کند. حضرت مشک را به سینه می‌گیرد و رجزی دیگر می‌خواند و مشک را به دندان می‌گیرد. بعد تیری به مشک می‌خورد و آب‌ها به زمین می‌ریزد. و بعد از آن بارانی از تیر بر سر حضرت فرود می‌آید. اینجاست که عباس‌خوان فریاد می‌زند: «برادر مرا دریاب». حسین‌خوان وارد میدان می‌شود و به سمت حضرت عباس(ع) می‌دود و بر بالین او می‌نشیند و گریه می‌کند و می‌گوید: «اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد». صدای گریه می‌آید، مردم هم طاقت ندارند ببینند عمود خیمه‌گاه حسین شهید شده است.


7339203
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است